قال الامام الباقر علیه السلام :
لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْجَزَاءِ فِی الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیض
حضرت امام باقر علیه السلام می فرمایند :
اگر مومن بداند که در مصیبتها چه اجری برای او نهفته است آرزو می کرد با قیچی ریز ریز شود
منبع: میزان الحکمه، جلد ۶، صفحه۲۹۶۷، باب صبر
داستان زن ابو طلحه انصارى
ابو طلحه انصارى یکى از یاران رسول خداست، زنى با ایمان داشت به نام «ام سلیم»، این زن و شوهر، پسرى داشتند که مورد
علاقه هر دو بود، ابو طلحه پسر را سخت دوست مىداشت، پسر بیمار شد، بیماریش شدت یافت، به مرحلهاى رسید که ام سلیم دانست که کار پسر تمام است.
ام سلیم براى این که شوهرش در مرگ فرزندش بیتابى نکند او را به بهانهاى به خدمت رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرین تسلیم کرد.
ام سلیم جنازه بچه را در پارچهاى پیچید و در یک اطاق مخفى کرد، به همه اهل خانه سپرد که حق ندارید ابو طلحه را از مرگ فرزند آگاه سازید. سپس رفت و غذایى آماده کرد و خود را نیز آراست و خوشبو نمود. ساعتى بعد که ابو طلحه آمد و وضع خانه را دگرگون یافت، پرسید: بچه چه شد؟
ام سلیم گفت: بچه آرام گرفت. ابو طلحه گرسنه بود، غذا خواست، ام سلیم غذایى که قبلا آماده کرده بود حاضر کرد و دو نفرى غذا خوردند و هم بستر شدند، ابو طلحه آرام گرفت، ام سلیم گفت: مطلبى مىخواهم از تو بپرسم، گفت: بپرس گفت: آیا اگر به تو اطلاع دهم که امانتى نزد ما بود و ما آن را به صاحبش رد کردهایم ناراحت مىشوى؟
ابو طلحه گفت: نه هرگز، ناراحتى ندارد، امانت مردم را باید پس داد.
ام سلیم گفت: سبحان اللَّه، باید به تو بگویم که خداوند فرزند ما را که امانت او بود از ما گرفت و برد.
ابو طلحه از بیان این زن تکان سختى خورد و گفت: به خدا قسم من از تو که مادر هستى سزاوارترم که در سوگ فرزندمان صابر باشم.
از جا بلند شد، غسل کرد، دو رکعت نماز به جا آورد، به حضور رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله رفت و ماجرا را از اول تا آخر براى آن حضرت شرح داد. رسول اکرم فرمودند: خداوند دیشب شما را قرین برکت قرار داد و نسل پاکیزهاى نصیب شما گرداند. خدا را سپاس مىگزارم که در امت من مانند صابره بنى اسرائیل قرار داد
منبع : یکصد موضوع ۵۰۰ داستان، جلد ۱، صفحه ۵۱، بخش استقامت