خانه / منبرک (صفحه 43)

منبرک

خواندن دعای غریق ، رمز نجات از فتنه های آخرالزمان

 

 شیخ صدوق عطر الله مرقده روایت کرده از عبد الله بن سنان که گفت:

حضرت صادق علیه السلام فرمود که: زود است مى‏رسد به شما شبهه پس میمانید بدون نشانه و راهنما و پیشواى هدایت کننده و نجات نمى‏یابد در آن شبهه مگر کسى که بخواند دعاى غریق را

گفتم :چگونه است دعاى غریق

فرمود مى‏گویى

 یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ

 

منبع :

مفاتیح الجنان، بعد از زیارت وارث و قبل از زیارت حضرت عباس

فقط آنچه در قرآن است قبول داریم !!!

 

گاه میشود که انسان یک مساله ی شرعی را به مردم می گوید و آنان سریع می گویند : کجای قرآن نوشته و اگر بگویی این در رساله ی مراجع آمده است می گویند : ما فقط قرآن را قبول داریم

حال سوال اینجاست که آیا این جمله برایتان آشنا نیست ؟

بیش از ۱۴۰۰ سال پیش ؛ در یکروز دوشنبه ای؛ پیامبر اسلام اکرم در بستر قرار گرفته بودند ؛ در آخرین لحظات فرمودند : برای من قلم . کاغذی بیاورید تا شما را راهنمایی کنم تا گمراه نشوید ؛ در آن لحظه خلیفه دوم گفت :  إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرُ حَسْبُکُمْ کِتَابَ اللَّه (نهج الحق و کشف الصدق صفحه۳۳۳) این مرد هزیان می گوید!!! قرآن برای ما کافیست

حال سوال اینجاست که فرق بین گفته ی خلیفه دوم و این افراد در چیست ؟ هر دو که یک حرف را می زنند !!!

پس چرا می گویند اینها در دین بدعت گذاشتند و تمام بدبختی ما از آن است که نگذاشتند پیامبر وصیت کند؟!!!

اما اتفاقا اطاعت از مراجع تقلید در قرآن آمده است

خداوند در سوره مبارکه نساء می فرماید :

 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم (نساء ۵۹)

ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا و رسول و اولی الامری که از آنان هستند اطاعت کنید

پس اطاعت از اولی الامر که ائمه ی اطهار هستند؛ مانند اطاعت از رسول و خدا واجب است

امام حسن عسکری علیه السلام که یکی از اولی الامر هستند ،می فرمایند:

فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوه( وسائل الشیعه، ج‏۲۷، ص: ۱۳۱ )

هر کس از فقیهان که نفس خود را پاس دارد، و دین خود را حفظ کند، و به مخالفت با هواهاى خویش برخیزد، و فرمان خداى را اطاعت کند، پس عوام باید از آنان تقلید کنند

وجود نازنین حجه بن الحسن می فرمایند:

أمّا الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الى رواه حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم، و أنا حجّه اللَّه علیهم.

در پیشامدهایى که رخ مى‏دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید، که آنان حجت من بر شمایند، و من حجت خدا برآنانم (وسائل الشیعه، ج‏۲۷، ص: ۱۴۰)

پس کاملا مشخص شد

“اطاعت از مراجع کامللا مطابق اطاعت از دستورات قرآن و معصومان است”

جایگاه علامه امینی

 

  (به بهانه ۱۲ تیر ماه سالگرد ارتحال احیاگر تشیع و صاحب کتاب شریف الغدیر ؛ علامه امینی)

فرزند برومند علاّمه نقل می کند که، وقتی خواستم بعد از رحلت مرحوم علاّمه در سال ۱۳۹۰ از نجف به ایران بیایم. رفتم خدمت آیت الله سیّد محمّد تقی بحرالعلوم که از نوه‌های مرحوم علاّمه بحر العلوم است، وقتی چشمش به من افتاد شروع کرد به گریه کردن گفتم: به خاطر چه گریه می‌کنید؟! فرمودند:

 بعد از اینکه مرحوم پدرت رحلت کرد با خود فکر می کردم که امام علی چگونه از زحمات علاّمه تشکر می‌کند!

تا اینکه یک شب در خواب دیدم که قیامت بر پا شده‌است، و مردم در صحرای محشر هستند و همه توجه به یک طرفی کرده‌اند فهمیدم که آن حوض کوثر است رفتم طرف حوض کوثر دیدم که حضرت امیر المؤمنین در کنار حوض ایستاده اند، و محبّین خودش را با کاسه‌های بلوری که پر از آب زلال است سیراب می‌کنند.

 یک وقت صدایی از بین مردم بلند شد، گفتند: که علاّمه امینی به حوض کوثر و به محضر علی (علیه‌السلام) مشرف می شوند، من منتظر بودم که امام چگونه با علاّمه برخورد می‌کنند.

 دیدم امام کاسه را زمین گذاشت و دو دست مبارکش را از حوض پر کرد، و آب را به صورت علاّمه پاشید و علاّمه را با دستان مبارک سیراب کرد و سپس حضرت فرمود:

بَیّض‌َ الله وَجهک بَیّضتَ و جوهنا

خدا صورت تو را سفید کند که ‌تو صورت ما را سفیدکردی.

ودر جایی دیگر فرمودند :  «الغَدیرُ غَدیرُه». الغدیر او چشمه ای سیراب کننده بود

 

جهت نیاز به مطالعه ۱۵خاطره از علامه امینی   اینجا را کلیک فرمایید.

ازدواج نکن ، از درس می افتی

(به بهانه روز میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان )

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:

 یَلْزَمُ الْوَالِدَیْنِ مِنَ الْعُقُوقِ لِوَلَدِهِمَاإِذَا کَانَ الْوَلَدُ صَالِحاًمَا یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

همان طور که فرزند عاق پدر و مادر مى‏شود پدر و مادر نیز عاق فرزند شایسته میشوند.

 

یکی از جاهایی که شاید فرزند بتواند والدین را عاق کند در این بحث است که :

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:

 مَن بَلَغَ وَلدُهُ النِّکاحَ وعِندَهُ ما یُنکِحُهُ فلَم یُنکِحْهُ ثُمّ أحدَثَ حَدَثا فالإثمُ علَیهِ

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :

هر که فرزندش به سنّ ازدواج برسد و توانایى مالى داشته باشد که او را همسر دهد و ندهد و از آن فرزند خطایى سر زند، گناهش به گردن اوست.

 

خاطره :

« دانشجویی بعد از کلاس کنارم آمد و گفت : بسیار از لحاظ جنسی در فشار است و می ترسد به گناه بیفتد

از او سوال کردم : آیا پدر و مادرت مذهبی هستند ؟

گفت : بله ، بسیار زیاد ؛ نماز شبش ترک نمیشود

گفتم این که مشکلی نیست . به پدر و مادرت بگو دارم به گناه می افتم

او رفت و چند روز بعد برگشت و گفت به پدرم گفتم و او این جواب را داد

-تو برو و هر گناهی که کردی پای من ، فقط داماد نشو چون از درس می افتی »

و افسوس و افسوس و افسوس از اینگونه تفکر :تیر ۱۱, ۱۳۹۱

منبع روایت اول :

بحار الأنوار، جلد ‏۷۱، صفحه ۷۰،

منبع روایت دوم :

میزان الحکمه، روایت ۲۲۷۱۳

احکام جبیره

 

مساله

وضو و غسل جبیره احکام خاصی دارد که به ۲ نمونه از آن اشاره می کنیم

۱٫ مکان جیره باید خشک باشد چه در غسل و چه در وضو .

بنابر این در هنگام غسل باید قسمت جبیره را داخل پلاستیک کرد و بقیه قسمتها را شست؛ آنگاه پلاستیک را خارج کرده ؛ در نتیجه آن قسمت جیره خشک باقی می ماند

۲٫ قسمت جیره؛ باید مسح شود

به عنوان مثال در وضو اگر از مچ دست به پایین کچ گرفته شده است ؛ باید از آرنج تا مچ را شست و بعد از مچ به پایین را مسح کشید . در غسل هم همین طور است ؛ باید روی قسمت جبیره دست تر کشید ، نه آنکه آنرا شُست

که اگر اینها مراعات نشود وضو و غسل باطل است

روایتی فوق العاده از مضرات زیاد صحبت کردن

 

قال علی علیه السلام:

مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ

                       وَ مَنْ کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ

 وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ

                                                                              وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ

                                      وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار

 

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

 هر که زیاد صحبت کند ، زیاد خطا می کند،

 و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم می شود،

 و آن که شرمش کم شد ، پارسایىاش اندک می شود،

و آن که پارسایىاش اندک شد، دلش میمیرد،

و آن که دلش مرد ، جایگاهش جهنم است

منبع :

نهج البلاغه، حکمت  ۳۴۹

 

تولدت مبارک ناهید

 

 امروز ۴ تیر ماه است

در تاریخ ۴ / ۴ / ۱۳۴۴ در سنندج دختری به دنیا آمد که نامش را ناهید گذاشتند

سالها گذشت ، انقلاب پیروز شد و جنگ آغاز…

 ناهید که حالا نوجوانی شده ، در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند.

خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت.

 تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می کشیم

چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد.

یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.

او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.

از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. بعضی ها می گفتند : اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام ، او را زنده بگور کرده بودند.

وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود.

شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید.

 مادر نیز از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت.

اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجه­های طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان­ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو.

ناهید تولدت مبارک

تهران / بهشت زهرا / قطعه ۲۸ / ردیف ۳۱ / شماره ۱۳

 

جهت نیاز به مطالعه بیشتر درباره ی این شهیده  اینجا را کلیک فرمایید.

غیبت با دعا کردن !!!

 

(به بهانه میلاد امام حسین علیه السلام )

قال اباعبدالله الحسین علیه السلام:

یاهذا کفّ عن الغیبه فإنها أدام کلاب النّار

شخصی نزد امام حسین  از کسی غیبت کرد، امام فرمود:

 ای فلانی دست از غیبت بردار زیرا غیبت نان و خورش سگهای دوزخ است.

 

منبع :

تحف العقول، صفحه  ۱۷۷

یکی از انواع غیبت ، غیبت با دعا کردن است

به عنوان مثال :

از ما می پرسند فلان دوستت چطور است ؟

می گوییم : خدا به همه ی ما اخلاق خوبی عنایت کند ( یعنی دوستمان اخلاقش خوب نیست)

یا می گوییم: خدا بچه های ما را از دام اعتیاد نجات دهد ( یعنی بچه ی او معتاد است)

یا می گوییم : خدا همسر سازگاری به همه  عنایت کند ( یعنی همسر او سازگار نیست )

و

.

.

.

لطیفه :

فردی که یک چشمش نابینا بود به امام جماعت مسجدی توهین می کند

چند وقت بعد امام جماعت پس از سخنرانی ، در دعایش می گوید :

خدایا چشمِ دیگرِ انسانهایِ گمراه، را هم کور کن

آخرین دست نوشته شهید چمران دقایقی قبل از شهادت ، ( رقص خون )

 

(به بهانه ۳۱ خرداد سالروز شهادت دانشمند بسیجی شهید چمران )

آخرین دست نوشته شهید چمران دقایقی قبل از شهادت ، داخل ماشین و در حال رفتن به سوی دهلاویه که بعد از شهادتش از جیب پیراهنش بیرون آورده شد درحالی که خون آلود بود

 

  ای حیات ! با تو وداع می کنم ، با همه مظاهر و جبروتت .

 ای پاهای من ! می دانم که فداکارید ، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آیید ؛ اما من آرزویی بزرگتر دارم . به قدرت آهنینم محکم باشید. این پیکر کوچک ؛ ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید . دراین لحظات آخر عمر ، آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت ها کرده اید . از شما آرزو می کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه ، ادا کنید.

 ای دست های من ! قوی و دقیق باشید .

 ای چشمان من ! تیزبین باشید .

 ای قلب من ! این لحظات آخرین را تحمل کن.

 به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید . من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم ؛ آرامشی ابدی . چه ، این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد

جهت نیاز به مطالعه ۲۰ خاطره از شهید چمران  اینجا را کلیک فرمایید

 

عبادت به جز خدمت خلق …

 

برخی از انسانها به جای آنکه کارهای خود را منطبق بر قرآن و روایات کنند؛ بر اشعار و ضرب المثلها منطبق می کنند

بسیاری از اشعار و ضرب المثلهای ما خوب و عالیست ؛ اما برخی از آنها به هر دلیلی از جمله خاطر مبالغه در شعر، با آیات و روایات ما سازکاری ندارد .

از آن جمله می توان به این مصرع از شعر اشاره کرد ” عبادت به جز خدمت خلق نیست

این اشتباه است ، بله ، یکی از مهمترین مصادیق عبادت ، خدمت به خلق است

زمانی که به بعضی از کسبه و یامی گوییم چرا به مسجد نمی آیید فورا این مصرع را می خوانند ” عبادت به جز خدمت خلق نیستیعنی ما داریم به مردم خدمت می کنیم که این مهمتر از نماز است !!!

داستان:

امام باقر علیه السلام فرمود:

در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله یکى از مؤمنین به نام سعد بسیار در فقر و نادارى بسر مى‏برد و همیشه در نماز جماعت، ملازم رسول خدا بود و هرگز نمازش ترک نمى‏شد. غریبى و تهیدستى او رسول خدا را سخت ناراحت مى‏کرد

خداوند وقتى که رسولش را این گونه غمگین یافت، جبرئیل را به سوى او فرستاد. جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خدا آمد و عرض کرد: اى رسول خدا ، خداوند اندوه ترا به خاطر سعد دریافت،  این دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده که با آن‏ تجارت کند.

پیامبر آن دو درهم را به سعد داد و به او فرمود: با این دو درهم تجارت کن و روزى خدا را بدست بیاور.

سعد برخاست و کمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدرى آن دو درهم برکت داشت که هر کالایى با آن مى‏خرید سود فراوان مى‏کرد، دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید، و تجارتش رونق بسیار گرفت. در کنار مسجد، محلى را براى کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش، مشغول گردید.

کم‏کم رسول خدا دید وقت نماز اعلام شده ولى هنوز سعد سرگرم خرید و فروش است، نه وضو گرفته و نه براى نماز آماده مى‏شود. پیامبر  وقتى او را به این وضع دید، به او فرمود:

«اى سعد! دنیا تو را از نماز بازداشت.»

 او در پاسخ چنین توجیهکرد و ‏گفت: 

«چه کار کنم؟ ثروتم را تلف کنم؟دارم به مردم خدمت می کنم ،به این مرد متاعى فروخته‏ام، مى‏خواهم پولش را بستانم و از این مرد متاعى خریده‏ام مى‏خواهم قیمتش را بپردازم. (آیا با این وضع مى‏توانم در نماز شرکت کنم؟).»

پیامبر ناراحت و غمگین شد . جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد : آن دو درهم را که به او قرض داده بودى از او بگیر که در این صورت، وضع او به حالت اول بر مى‏گردد.

رسول خدا به سعد فرمود: آیا نمى‏خواهى دو درهم مرا بدهى؟.

 سعد گفت: بجاى آن دویست درهم مى‏دهم.

پیامبر فرمود: همان دو درهم مرا بده،

سعد دو درهم آن حضرت‏ را داد. از آن پس دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش کم‏کم از دستش رفت و زندگیش به حالت اول بازگشت.

منبع :

وسائل الشیعه، جلد  ۱۲، صفحات ۲۹۷- ۲۹۸، با کمی تلخیص

 

اعمال عبادی اهل بیت ، قبل از خواب

 

حضرت امام هادی علیه السلام می فرمایند:

ما اهل بیت در هنگام خوابیدن ده کار را پیوسته انجام مى‏دهیم:

۱٫طهارت (احتمالا منظور وضو یا غسل است)

۲٫ گذاشتن دست راست زیر سر،

۳٫ سى و سه بار تسبیح خدا (سبحان الله)

 ۴٫ سى و سه بار حمد (الحمد لله)

۵٫ سى و چهار بار تکبیر گفتن (الله اکبر)

۶٫ رو به سوى قبله مى‏خوابیم،(سمت راست به قبله)

۷٫  خواندن فاتحه الکتاب

۸٫ خواندن  آیه الکرسى

۹٫ و آیه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تا آخرش را قرائت مى‏کنیم. (آل عمران آیه ۱۸)

هر کس این کارها را انجام دهد، حظّ و بهره آن شب را برگرفته است.

حدیث فوق به همین صورت به دست ما آمده که راوى ابتدا ده خصلت را ذکر نموده، ولى در تفصیل نه خصلت را بر شمرده است

منبع :

ترجمه کتاب فلاح السائل (ادب حضور)، اثر ارزشمند سید بن طاووس، صفحه ۵۰۰

 

امام ، بهترین مستاجر

 

حجه الاسلام فردوسی پور می گوید:

در رابطه با اجازه نشینى حضرت امام در جماران به قضیه اى اشاره مى کنم . موضوعى که بیانگر تقید شدید امام به رعایت موازین و احکام شرعى به ویژه در مورد حقوق مردم و الگویى از یک مستاجر خوب و متشرع است .

با آنکه صاحبخانه امام از مقلدان و دلباختگان آن حضرت بود و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگیش مى دانست ؛ لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادى که گویى هیچ گونه علقه اى بین مالک و مستاجر وجود ندارد، به احکام شرعى مربوط ملتزم بودند.

روزى براى تامین نور کافى و متناسب که براى فیلمبردارى از برخى ملاقاتهاى رسمى یا برنامه هایى نظیر پیام نوروزى که در اتاق کار حضرتشان انجام مى شد، مورد نیاز بود، سه نقطه از گچ سقف اتاق را هر یک به مساحت ۵*۵ سانتیمتر زیر تیر آهن تراشیده بودند.مى خواستند نور افکن ها را به آن نقاط جوش دهند.

هنگام که صبح ، طبق معمول خدمت امام مشرف شدیم ، قبل از هر چیز، با لحنى خشن و تند و قیافه اى ناراحت و مضطرب فرمودند:

این چیست ؟ چرا این کار را کرده اند؟

به عرض رسید براى تامین نور فیلمبردارى است . بعد از لحظه اى تامل و سکوت تلخ ادامه دادند:

چرا بدون اجازه صاحبخانه این تصرفات را مى کنند؟

با این برخورد تند، جرات ادامه کار سلب شد واصل قضیه منتفى و جاى آن تعمیر شد.

هنگامى که از خدمتشان مرخص شدیم ، جناب آقاى صانعى با توجه به اینکه دهها سال با حضرت امام بودند، به من گفت :

 – من در طول عمرم ، کمتر چنین ناراحتى و تکدر خاطرى را در امام دیده ام !

منبع:

سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، جلد ۲، صفحه ۸۲

 

امام در وصیتی به فرزندشان می نویسند:

پسرم! سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار، بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها.

 

حق الناس + مصادیق و داستان و روایت

 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّإِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ قَالَ:

 قَنْطَرَهٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا یَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَهٍ.

غالب بن محمد از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که در رابطه با مفهوم این کلام خداوند متعال «براستى که پروردگار تو در کمینگاه است»، فرمود:

 کمینگاه گذرگاهى است بر پل صراط که هیچ بنده ستمگرى از آن نخواهد گذشت.

منبع:

وسائل الشیعه، جلد ۱۶ صفحه ۴۷

 

اگر مردم آنقدری که برای نجس و پاکی وسواس دارند کمی هم به حق الناس اهمیت می دادند، مشکلاتشان کم می شد. در حالی که اسلام ، طهارت و نجاست را آسان گرفته و مردم بر خود سخت می گیرند ؛ اما به حق الناس ، یسیار اهمیت داده ، ولی مردم آنها را ساده می گیرند

معمولا مردم گمان می کنند حق الناس فقط از دیوار مردم بالا رفتن یا دست در جیب مردم کردن است، غافل از آنکه حق الناس بسیار ریز است مانند:

·         ماشینش را جایی پارک می کند که مزاحمت برای مردم است

·         جلوی ماشینها میپیچد

·         بدون دلیل بوق می زند

·         دزدگیر ماشینش را شبها  حالتی می گزارد که اگر پرنده ای هم روی آن نشست صدا کند

·         پول کالا را به بیشتر رند می کند مثلا شده هزار و نهصد تومان می گوید دو هزار تومان

·         عابر پیاده از چراغ قرمز می گذرد

·         از پله های آپارتمان چنان می دود که همسایه ها اذیت می شوند

·         در منزل را طوری می بندد که همه از خواب بیدارشوند

·         دم در مسجد کفشها را می گزارد که باعث می شود مردم پایشان را از زمین بیشتر بلد کنند تا کفش ها لگد نشود

·         کالای تاریخ گذشته یا بی کیفیت می فروشد

·         امام جماعتی که دیر می آید

·         صدای آهنگ یا حتی مداحی و قرآنش از مغازه یا منزل بلند است و دیگران را اذیت می کند

·         در کتابخانه صحبت می کند و باعث آزار دیگران می شود

·         در اداره از وقت مردم می زند و نماز مستحبی یا کتاب یامی خواند

 ·         حرفی می زند که باعث ناراحتی دیگران می شود

اینها بسیار ظریف است . اگر این مسائل کوچک را دقت نکنیم کم کم، تخم مرغ دزد ، ۳ هزار میلیارد شتر اختلاس می کند

 

داستان:

روزی در نجف اشرف حضرت امام خمینی می خواست برای نماز جماعت وارد اطاق بیرونی شود. جلو ی اطاق انباشته از کفش نمازگزاران بود به طوری که جای پا گذاشتن نبود. امام وقتی به کفش کن رسید و آن وضع را دید، توقف کرد و از پا گذاشتن بر روی کفش مردم خودداری ورزیده، وقتی مردم کفشها را از سر راه کنار زدند، آن گاه امام وارد اطاق شد.

 

تعقیبی عالی بعد از نماز صبح

 

پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله میفرمایند:

هر که بعد از نماز صبح ده مرتبه بگوید:

سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

از کورى و دیوانگى و جذام و فقر  [و ورشکستگی] در امان است و نیز خانه بر سرش خراب نخواهد شد و در هنگام پیرى‏ حافظه اش خرفت نمی شود.

منبع:

مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز صبح

 

 

مرگ راه درمان حرص

 

اَصبغ بن نباته حدیث مشروحى از امیر مؤمنان على – علیه السلام – نقل کرده که در بخشى از آن چنین آمده است:

ذو القرنین از حکماء و دانشمندان شنیده بود، در زمین منطقه‏اى به نام «ظلمات» وجود دارد، که هیچ کس از پیامبران و غیر آنها به آن جا راه نیافته است، تصمیم گرفت به سوى آن منطقه سفر کرده و آن جا را نیز کشف کند. او با سپاهى مجهز با صدها نفر حکیم و دانشمند به راه افتاد، و سرانجام به آن منطقه رسید، و در همین منطقه چهل شبانه روز به حرکت خود ادامه داد، و چیزهاى عجیبى دید… تا این که ناگاه شخصى را به صورت جوان زیبا، با لباس سفید مشاهده کرد که به آسمان مى‏نگریست و دستش را بر دهانش نهاده بود، او وقتى صداى خش خش حرکت ذو القرنین را شنید، گفت کیستى؟

ذو القرنین گفت: من ذو القرنین هستم

او گفت: یا ذا القرنین اَما کَفافُ ما وراک حتى و صَلْتَ اِلى؟ اى ذو القرنین! آیا آن چه از پشت سرت را فتح کردى برایت کافى نبود تا این که خود را نزد من رسانده‏اى؟

ذو القرنین گفت: تو کیستى؟ و چرا دست بر دهانت نهاده‏اى؟

او گفت: من صاحب صور[اسرافیل] هستم، روز قیامت نزدیک شده و من منتظرم که فرمان دمیدن صور از جانب خدا به من داده شود و صور را بدمم.

سپس سنگى را به طرف ذو القرنین انداخت، و گفت: اى ذو القرنین این سنگ را بگیر اگر سیر شد تو نیز سیر مى‏شوى و اگر گرسنه شد تو نیز گرسنه مى‏گردى

ذو القرنین آن سنگ را برداشت و از همان جا به سوى لشکر و یاران خود بازگشت،و دستور داد ترازویى آوردند، آن سنگ را در یک کفه ترازو نهاد، و سنگى مشابه و هم وزن آن در کفه دیگر. این سنگ سنگینى کرد، سنگ دیگر در کنار سنگ هم وزن نهاد، باز این سنگ سنگینى کرد، و به این ترتیب تا هزار سنگ در یک کفه ترازو نهادند، و آن سنگ صاحب صور را در کفه دیگر، باز همین کفه پایین آمد و خود را نسبت به هزار سنگ مشابه خود سنگینتر نشان داد.

حاضران حیران و شگفت زده شدند، و گفتند: اى سرور ما! ما به راز و مفهوم پیام همراه آن آگاهى نداریم
حضرت خضر – علیه السلامکه در آن جا حاضر بود به ذو القرنین گفت: اى سرور ما! تو از کسانى که آگاهى ندارند، سؤال مى‏کنى، من به راز این سنگ آگاهى دارم از من بپرس.

ذو القرنین گفت: تو به ما خبر بده، و راز و اسرار این سنگ را براى ما بیان کن.

خضر ترازو را به پیش کشید، و آن سنگ را از ذو القرنین گرفت و در میان یک کفه ترازو نهاد، سپس سنگى هموزن و مشابه آن در کفه دیگر ترازو نهاد، سنگ ذو القرنین مثل سابق سنگینتر بود، خضر مقدارى خاک روى سنگ ذو القرنین ریخت، با این که این مقدار خاک موجب سنگینى بیشتر مى‏شد، در عین حال وقتى که ترازو را بلند کرد، دید دو کفه ترازو مساوى و یکنواخت شد.

همه حاضران شگفت زده شدند، و به ذو القرنین گفتند: «ما راز این موضوع را ندانستیم و مى‏دانیم که خضر جادوگر نیست، پس چرا ما که هزار سنگ در کفه دیگر نهادیم باز سنگ شما سنگینتر بود، اما خضر با این که مقدارى خاک بر سر سنگ شما ریخت، و با یک سنگ سنجید، دو کفه ترازو مساوى و یکنواخت شدند؟!

ذو القرنین به خضر گفت: علت و راز این موضوع را براى ما شرح بده

خضر گفت: اى ذو القرنین! این سنگ یک مثال است که صاحب صور (اسرافیل) براى تو زده است، در حقیقت صاحب صور چنین گفته: «مَثَل انسانها همانند این سنگ است که اگر هزار سنگ دیگر را با او بسنجند، باز این سنگ سنگینتر است. ولى وقتى که خاک بر سر آن ریختى، سیر (معتدل) مى‏شود و به حال واقعى خود بر مى‏گردد، مَثَل تو نیز همین گونه است، خداوند آن همه ملک در اختیار تو نهاده به آنها راضى نشدى تا این که چیزى را طلب کردى که هیچ کس قبل از تو آن را طلب نکرده است، و به منطقه‏اى وارد شده‏اى که هیچ انسان و جنى به آن وارد نشده است.

 صاحب صور مى‏خواهد این نصیحت را به تو کند که: «اِبن آدم لا یشبع حتى بْحثى علیه التراب؛ انسانها سیر نمى‏شوند مگر وقتى که خاک (گور) بر سر آنها بریزد.»

ذو القرنین از این مثال، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گریه شدیدى کرد و گفت: اى خضر! راست گفتى، صاحب صور براى من این مثَل را زد، و پس از این پیشروى، دیگر فرصتى براى من نخواهد بود تا باز به پیشروى دیگر دست بزنم

سپس ذو القرنین از آن منطقه بازگشت و به سرزمین دَومه الجندل (واقع در سرزمین مرزى بین سوریه و عراق) که خانه‏اش بود، مراجعت نمود، و در همان جا بود تا مرگش فرا رسید

منبع:

تفسیر نور الثقلین، جلد ۳، صفحه ۲۹۹ تا ۳۰۵، با کمی تلخیص

 

**منبرک**