خانه / اخلاقی (صفحه 11)

اخلاقی

در این بخش منبرک های اخلاقی را می توانید ببینید.

هرکه به خدا و قیامت ایمان دارد، باید … ” ۱ “

17 (1)عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ :

جَاءَتْ فَاطِمَهُ (علیها السلام) تَشْکُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا- رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کُرَیْسَهً وَ قَالَ تَعَلَّمِی مَا فِیهَا فَإِذَا فِیهَا

“مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یُؤْذِی جَارَهُ ” …

 حضرت صادق علیه السلام فرمود:

فاطمه (علیها السلام )براى شکایت از جریانی نزد رسول خدا  (صلی الله علیه وآله) آمد، پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جزوه ‏اى به او داد و فرمود: آنچه در آنست بیاموز، و (این ۳ جمله) در آن بود:

  1. هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید همسایه را نیازارد …

 [ الکافی، جلد‏۲، صفحه  ۶۶۷، باب حق الجوار ]

در اهمیت همسایه همین بس که رسول رحمت صلی الله علیه و آله می فرمایند: حرمه الجار على الانسان کحرمه أمّه. حرمت همسایه بر آدمى همچون حرمت مادر است.[ الحیاه،ج۱،ص ۴۱۶]

برخی همسایه داری خوبی ندارند:به عنوان مثال :درب منزل را نیمه شب محکم به هم می زند.

ماشین را جلو پل همسایه پارک می کند.

در پله ها طوری رفت و آمد می کند که همسایه اذیت می شود.

آشغال را جلو درب همسایه می گذارد.

از منزلش صدای آهنگ یا مداحی بلند است.

اول صبح برای صدازدن اعضای خانه از داخل کوچه بوق می زند.

مهمانی دیر وقت می گیرد و …

کسانی که در خوابگاه های دانشجویی هستند محدوده شخصی شان کمتر است و همسایه های بیشتری دارند. هم اتاقی آنها، همسایه شان است. صدای خنده، مداحی، موسیقی بلند می شود همسایه شان اذیت می شود. نیمه های شب برای نماز شب ساعت کوک می کنند، هم اتاقی شان بیدار می شود.

داستانک :

یکى از مسلمین از اهالى مدینه ، همسایه بدى داشت که از آزار او در امان نبود، او به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و از همسایه اش شکایت کرد و گفت :”من همسایه اى دارم که نه تنها خیرى از او به من نمى رسد، بلکه از شرّ و آزار او، آسوده نیستم .”

پیامبر(صلی الله علیه و آله) به على (علیه السلام) و ابوذر و سلمان و یک نفر دیگر (که راوى مى گوید بگمانم مقداد بود) فرمود: به مسجد بروید و با صداى بلند فریاد بزنید: لاایمان لمن لایا من جاره بوائقه، “هر که همسایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد.”

آنها به مسجد رفته، سه بار با صداى بلند، این دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به سمع مردم رساندند. امام صادق (علیه السلام) پس از نقل این داستان، با دست خود اشاره به اطراف کرد و فرمود: تا چهل خانه در چهار طرف، همسایه به حساب مى آیند.

نکته ی مهم اینجاست که :

خوب همسایه داری فقط این نیست که ما به همسایه آزار نرسانیم. امام کاظم علیه السلام  می فرمایند:خوش همسایگى تنها این نیست که آزار نرسانى، بلکه خوش همسایگى این است که در برابر آزار و اذیت همسایه صبر داشته باشى. [تحف العقول ص ۴۰۹]

قسمت دوم روایت

قسمت سوم روایت

 

یک کربلا برای هر صندلی مدیریتی!

معیار کاندید اصلح

در کشور ۳ هزار صندلی با پست مهم در سه قوه وجود دارد که مسؤولان بر روی آنها نشسته اند

برای استقرار این نظام و ماندنش حدود ۲۱۹ هزار شهید داده‌ایم

یعنی برای هر صندلی ۷۲ شهید!!!

و به تعبیری دیگر برای هر صندلی یک کربلا بر پا شده!!!

خوش به حال مسئولانی که شرمنده شهدا نیستند…

 

هر مسئولی که پستی می گیرد باید دقت کند که آن صندلی، به خون ۷۲ شهید باقی مانده و استوار است.

 

حال این مسائل چه ارتباطی به ما دارد؟

.

.

.

بخشی از این مسئله به ما مربوط است. بسیاری از مسئولین را ما مشخص می کنیم. ما به آنها رأی می دهیم.

پس ما برای هر کرسی مجلس که مشخص می کنیم چند هزار شهید را در مقابل خود قرار می دهیم. بر ما لازم است بدانیم به چه کسانی رأی بدهیم یا رأی ندهیم.

«تا شهادت»

تا شهادت

یکی از مسائلی که برای انسان همیشه پرجاذبه بوده و همیشه هم سوال است، این است که بعضی از انسان هایی که آدم های خوبی نبودند چه اعمالی انجام دادند که در نهایت خدا دستشان را گرفت؟

یکیشان جناب حر است، چه شد که دست حر گرفته شد اما دست عمر سعد گرفته نشد؟

طیب حاج رضایی چطور شد؟

شاهرخ ضرغام که قبل از انقلاب در کاباره کار می کرد و بدنش پر خالکوبی بود، چه شد؟

احمد بیابانی که قمه کش بود، چه شد که توبه کرد و شهید شد؟

کاظم عبدالامیر که مسئول شکنجه اسرای ایرانی در تکریت ۵ بود، چه شد که شهید مدافع حرم شد؟

و …

در کتاب «تا شهادت» سرگذشت ۴۰ نفری که انسان های خوبی نبودند اما توبه کردند و به جایگاه های عالی رسیدند، آمده است. مثلا افرادی که در جمهوری اسلامی به خاطر مواد مخدر حکم اعدام برایشان آمده بود، اما اینها رفتند و شهید شدند.

راننده لوطی!

برف

راننده کامیونی تعریف می کند که قبلا انسان صالحی نبودم و اهل نماز و عبادات و … نبودم. یک بار از مشهد بار می بردم. وسط راه برف خیلی سنگین شده بود.

کامیون از حرکت ایستاد و بعذ از نیم ساعت هم خاموش شد. هر کار کردم نتوانستم کامیون را روشن کنم. کم کم داشتم یخ می زدم. مرگم را جلو چشمم می دیدم.

یاد سالها قبل افتادم. واعظی می‌گفت: مردم! شما شیعه اید و صاحب دارید. هر وقت در تنگنا قرار گرفتید متوسل به آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شوید که ان شاء الله حضرت کمک می‌کند.

بی‌اختیار نام حضرت بر زبانم جاری شد. عهد کردم اگر نجات پیدا کنم و دوباره زن و فرزندم را ببینم، از گناهانی که آلوده‌اش بودم، دست‌ بردارم و نمازهایم را اول وقت بخوانم.  

دیدم یک نفر داخل برفها به طرفم می‌آید، گفت: برو، پشت فرمان بنشین و استارت بزن.

آرام سوئیچ ماشین را چرخاندم. موتور روشن شد. باور نمی‌کردم بهمین سرعت ماشین درست شده باشد. گفت: حرکت کن، برو!

خواستم پولی بدهم، قبول نکرد.

شیشه کامیون را تا آخر پایین دادم و گفتم: این که نشد! به پول و کمک من که احتیاج نداری، با مهارتی عجیب، ماشین را راه‌انداختی، از اینجا حرکت نمی‌کنم تا خدمتی کنم. باید این زحمت را جبران کنم. من از آن شوفرهای جوانمردم نه ناجوانمرد!

 گفت: خیلی خوب! حالا که می‌خواهی به ما خدمت کنی، عهدی که با خدا بستی، را عمل کن. این، خدمت به ما است.

 گفتم: من چه عهدی بستم؟

 گفت: اول اینکه از گناه فاصله بگیری و دوم، نمازهایت را اول وقت بخوانی.

می گوید من اصلا متوجه نشدم.

گفتم: الان بروم، جلوتر می‌مانم. راه بسته است. گفت: دیگر ماشین شما خراب نمی شود.

راه افتادم. تازه متوجه شدم به چه کسی قول داده بودم.
وقتی به خانه برگشتم به زن و بچه ام گفتم ازین به بعد می خواهم آدم شوم و درست شوم. من به شخص مهمی قول داده ام.
آثار و برکات نماز اول وقت ص ۸۳  با اندکی تلخیص
این قول را ما هم به امام زمان (عج) بدهیم؛ که نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و گناه نکنیم.

روزی حلال

روزی حلال

پیامبر صلی الله علیه و آله : «الْعِبادَهُ عَشْرَهُ اَجْزاءٍ تِسْعَهُ اَجْزاءٍ فى طَلَبِ الْحَلالِ»؛

عبادت ده جزء دارد، که نُه جزء آن، طلب روزى حلال است

منبع: بحارالانوار ۳۷/۹/۱۰۳

داستانک

روزی جوانی به حضور امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد:

– سرمایه ندارم.

امام علیه السلام فرمود: درستکار باش! خداوند روزی را می رساند.

جوان بیرون آمد. در راه کیسه ای پیدا کرد. هفتصد دینار در آن بود. با خود گفت: باید سفارش امام علیه السلام را عمل نمایم، لذا من به همه اعلام می کنم که اگر همیانی گم کرده اند نزد من آیند.

با صدای بلند گفت:

هر کس کیسه ای گم کرده، بیاید نشانه اش را بگوید و آن را ببرد.

فردی آمد و نشانه های کیسه را گفت، کیسه اش را گرفت و هفتاد دینار به رضایت خود به آن جوان داد.

جوان برگشت به حضور حضرت، قضیه را گفت.

حضرت فرمود:

– این هفتاد دینار حلال بهتر است از آن هفتصد دینار حرام و آن را خدا به تو رساند. جوان با آن پول تجارت کرد و بسیار غنی شد.

منبع: بحار، ج ۴۷، ص ۱۱۷

مشکل اساسی در کسب روزی ها همین است که حلال نیست. خیلی ها فکر می کنند روزی شان حلال است اما وقتی روی معاملات، وام و پول هایی  که قرض گرفته اند یا داده اند حساب می کنند می بینند جایی مشکلی داشته است.

اگر می خواهید معامله ای کنید حتما به یک اسلام شناس مراجعه کنید تا ببینید معامله ای که انجام می دهید درست هست یا نه.

بازی با کودکان

بازی

پیامبر (صلی الله علیه و آله): یا «مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْیَتَصابَ لَهُ»، هر کس با کودک سروکار دارد ، با او کودکانه رفتار کند.

منبع: وسائل الشیعه- جلد ۱۵

هر کسی که هستیم و هر مقامی که داریم، باید با بچه کوچک بچگی کنیم و با او بازی کنیم. امروزه پدر و مادرها حوصله بازی با بچه را ندارند. فکر می کنند اگر برای بچه شان تبلت، موبایل یا لپ تاپ بخرند فرزندشان از بازی اشباع می‌شود.

این بازی های مجازی کجا جای بازی با پدر و مادر را می گیرد؟ بازی با بچه اصلا هزینه ای ندارد. مثلا به بچه یک دکمه بدهیم تا آن را نخ کند، با این بازی تمرکزش هم زیاد می شود.

الان پدر و مادر شبکه پویا را می زنند تا بچه صبح تا شب کارتون ببیند. با اینطور چیزها بچه شاد نمی شود. باید با بچه بازی کنیم.

داستانک

در یکی از روزها که رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) به منظور خواندن نماز جماعت عازم مسجد بودند، در راه به گروهی از کودکان برخوردند که در حال بازی کردن بودند. بچه‌ها با دیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست از بازی کشیدند و به سوی ایشان رفتند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند: «کن جملی»! شتر من باش.

رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) درخواست کودکان را اجابت کردند و مشغول بازی با آنها شدند و این درحالی بود که مردم در مسجد در انتظار ایشان بودند.

بلال که در مسجد همراه مردم منتظر ورود رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) بود، با مشاهدۀ تاخیر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سمت خانه ایشان حرکت کرد. او در راه به رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) رسید و با دیدن صحنۀ بازی کردن ایشان با کودکان خواست تا بچه‌ها را از اطراف ایشان دور کند؛ اما رسول ‌خدا (صلی الله علیه و آله) مانع شدند و فرمودند: برای من دیر شدن زمان اقامۀ نماز از ناراحتی کودکان بهتر است. سپس از بلال خواستند تا به خانۀ ایشان برود و برای کودکان چیزی تهیه نماید تا به این ترتیب بچه‌ها حضرت را رها کنند. بلال رفت و از منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعدادی گردو پیدا کرد و به محضر ایشان بازگشت. رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) گردوها را از بلال گرفتند و به بچه‌ها فرمودند: آیا شتران خود را به این گردوها می‌فروشید؟ کودکان نیز با دیدن گردوها، آنها را از دست پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفتند و ایشان را رها کردند.

قابل توجه کسانی که به بچه ها در مسجد، چیزی می‌گویند.

همدلی، خصلت تمام ایرانی ها

پلاسکو

پس از ماجرای ساختمان پلاسکو مد شده است نوشتن یادداشت و مقاله و توئیت در مذمت ایرانی هایی که راه به آمبولانس نداده اند یا در محل انفجار تجمع کرده اند یا مثلا با ساختمان در حال سوختن سلفی گرفته اند و بلافاصله هم فریادها بلند از «بحران فرهنگی در جامعه» و مرگ فرهنگ و انسانیت و هزار نیش و کنایه دیگر از جنس یادداشت های سی گانه سریع القلم.

 

اما اتفاقا هر کدام از ما، آدمهای آشنا یا ناآشنا را در اطراف خود دیده ایم که نگران همان چند آتشنشانی که الآن زیر خروارها خروار آهن و سیمان مدفون شده اند. نه تنها نگران بوده اند، بلکه چشم هایشان برای غم آتشنشانها تر شده و گریسته اند، شاید بی سر و صدا؛ اما دلشان سوخته است برای آنها.

 

در کنار اینها تا بحال در خبری هم نشنیده ام که ماشین آشتنشانی، به دلیل ازدحام مردم یا راه ندادن خودروها خود را دیر به پلاسکو رسانده باشد و فرصت برای نجات هموطنان دست رفته باشد.

 

در عوض همه افراد نزدیک دو شبانه روز است که لحظه به لحظه اخبار ساختمان پلاسکو را پیگیری می کنند، آنهم از روی نگرانی.

 

مردم تهران، همین تهرانِ مدرنِ تغییر هویت داده، همین تهرانی که دوست و دشمن بدش را می گویند، مردمِ همین تهرانی که می گویند زیر چتر ماهوراه هاست، مردم همین تهران، برای چند آتشنشان گیر افتاده زیر آوار، «نگرانند».

آنقدر نگران که منتظرند بشنوند شاید چند نفر از آتشنشان ها نجات پیدا کرده اند. آنقدر نگرانند که برخی هایشان بدون اعلام فراخوانی خاص، رفته اند و ساعت ها در صف منتظر مانده اند تا خون بدهند برای کمک به مصدومین.

مردم همین تهران…

 

 

حادثه پلاسکو هر چه آسیب و ضرر داشت، اما یک وجهه دیگر هم داشت و آنهم نمایش یکی دیگر از لایه های ناشناخته جامعه ایرانی و آن «حس همدلی» عجیبی که یک دفعه و در مواردی خاص و نادر بیرون می زند و بروز می یابد.

 

یادم هست یکبار دیگر هم همین حس را پیدا کردم، همین حس عمق همدلی موجود میان مردم تهران را. آنزمان هم  درست مقابل ساختمان پلاسکو ایستاده بودم، اما نظاره گر کاروان شهدای غواص؛

 در آنروز هم همه آدمهای تهران یک شباهت داشتند، حتی اگر ظاهرشان متفاوت یا متضاد بود، کسبه پلاسکو بودند یا کارگر و دانشجو، همه یک شباهت داشتند؛ صورتشان خیس بود از اشک برای فرزندان قهرمان و مظلوم ایران.

سلام های نفتی!

سلام نفتی

گاهی وقت ها که در زندگی خود مشکلی نداریم و کمبودی احساس نمی کنیم، در خانه خدا نمی رویم، یا به زیارت امام رضا علیه السلام نمی رویم؛ فقط روزی که به امام رضا علیه السلام نیاز پیدا کردیم به زیارت آقا می رویم.

مثلا شاگردی قبل از اینکه مغازه بزند به استادش سلام قربان و سلام قربان می گوید، اما بعد از اینکه خودش صاحب مغازه می شود دیگر به استادش سلام نمی کند.

اسلام این طور عبادت کردن و خوش اخلاقی ها را قبول ندارد. خوش اخلاقی نباید به خاطر نیاز باشد بلکه باید به خاطر خدا باشد.

 

داستانک:

یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.

یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟

گفتم: بله!

گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!

من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟

گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…

از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.

سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.

یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد.

همیشه با خدا

IMG22393128

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ»

[سوره فصلت، آیه ۵۱]

و هر گاه نعمتی به انسان دهیم روی می‏گرداند، و با حال تکبر از حق دور می‏شود، ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد تقاضای فراوان و مستمر (برای برطرف شدن آن) دارد.

 

تا وقتی که خدا برای ما نعمت می فرستد، یک بار سر خود را بالا نمی آوریم که ببینیم این نعمت از کجا آمده است. اما کافی است یک مشکل کوچک در زندگی ما به وجود بیاید؛ بلافاصله رو به خدا می کنیم که چرا این مشکل پیش آمد و …

داستانک:

روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ،‌ می خواست ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند.

ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی به پایین می‌اندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭگر پول راا ﺑﺮمی‌دارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ می‌گذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش می‌شود.

ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ یک تراول ۵۰ هزار تومانی ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش می‌گذارد!!!

ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا می‌اندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد می‌کند. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ می‌کند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ می‌کند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او می‌گوید…!

 

این داستان شباهت زیادی با ارتباط ما با خدا دارد. انسان چه در دوران نعمت و چه در دوران سختی باید نگاهش به بالا باشد.

زجر دادن مومن چه زشت است!

کفش پنهان شده

سَمِعْتُ أَبِی یَذْکُرُ، عَنْ جَدِّی، قَالَ: ” کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ رَجُلٌ وَنَسِیَ نَعْلَیْهِ، فَأَخَذَهُمَا رَجُلٌ فَوَضَعَهُمَا تَحْتَهُ، فَجَاءَ الرَّجُلُ، فَقَالَ: مَنْ رَآهُمَا؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: أَنَا أَخَذْتُهُمَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: فَکَیْفَ بِرَوْعَهِ الْمُؤْمِنِ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ, مَا أَخَذْتُهُمَا إِلا وَأَنَا أَلْعَبُ, قَالَ: کَیْفَ بِرَوْعَهِ الْمُؤْمِنِ؟ ثَلاثًا.

[میزان الحکمه، ج۱۰ ج ۱۸۹۵۹، الترغیب و الترهیب، ج ۳، ص ۴۸۴]

گروهی در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بودند. مردی از اصحاب برخاست تا بیرون رود، ولی فراموش کرد کفشهای خود را بردارد، یکی از اصحاب کفشهای او را مخفی کرد.

 مرد بازگشت و گفت: کفشهای من کجاست؟

 گفتند: ما کفشهای تو را ندیدیم. حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مؤمنی را می‌ترسانید؟

عرض کردند: شوخی می‌کنیم.

حضرت دو یا سه بار سخن خود را تکرار فرمود: «فکیف بروعه المؤمن»؛ زجر دادن مؤمن چه زشت است!

آفت عبادت و درمان آن

تکبر

یکی از آفت هایی که افراد مذهبی و مسجدی را تهدید می کند چیست؟

امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق به آن اشاره می کنند و می فرمایند: «وَ عَبِّدْنِی لَکَ»، خدایا مرا بنده خودت قرار بده. «وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ»، خدایا عبادت من را با عجب و غرور باطل نکن.

یک عمر زحمت می کشیم و عبادت می کنیم، اما یک تکبر و غرور کار را تمام می کند.

حال چه کنیم تا دچار غرور و تکبر نشویم؟ بیماری ای که آدم را هم از چشم خلق می اندازد و هم از چشم خالق.

حضرت زهرا (سلام الله علیها) در خطبه فدکیه می فرمایند: خداوند ایمان را وسیله پاک شدن شما از آلودگی شرک و نماز را برای دوری و پاک نمودن شما از تکبر قرار داد.

در نماز، باید تکبر خود را درمان کنیم. تواضع یکی از ویژگی ها و خصوصیات نمازگزار است.

انسان، تواضع را در پرتو نماز بدست می آورد. یکی از اسرار نماز این است که خودبینی و تکبر را در هم می شکند و درس تواضع در برابر خداوند را می آموزد. زیرا نمازگزار در هر شبانه روز در هفده رکعت نماز واجب، ۳۴ بار پیشانی بر خاک و زمین می گذارد و به سجده، که سمبل نهایت تواضع است، می افتد و خودش را همچون پر کاهی در میان اقیانوسی بزرگ می بیند. به این ترتیب خود را بنده کوچک و ناچیز خدا دانسته و هرگونه خودخواهی و غرور را از خود دور می کند.

 

الگوهای زندگی

%d8%a7%d9%84%da%af%d9%88

چهارمین مورد از موارد موفقیت بزرگان، الگوی مناسب است.

مثلا خیاط ها بخواهند لباسی را از صفر برش بزنند و بدوزند، کارشان خیلی سخت است اما وقتی الگو دارند کارشان خیلی راحت می شود. ما هم اگر الگوی مناسب داشته باشیم کارمان راحت می شود.

ببینیم پیشوایان، بزرگان و شهدا چطور بودند، ما هم در همان مسیر باشیم.

خداوند در قرآن بیان می فرماید: «واذکر فی الکتاب مریم»، «واذکر فی الکتاب اسماعیل»،«واذکر فی الکتاب ابراهیم»،«واذکر فی الکتاب ادریس»؛ پیامبر اینها را یاد کن. اینها باید الگو شوند.

 الگوهای امروزه ما ائمه، پیامبران، علما و شهدا هستند.

مثلا انسان می خواهد ازدواج کند، شب دامادی اش چه کسی را الگوی خودش قرار دهد؟ چه کسی بهتر از شهید ردانی پور.

داستانک:

شهید مصطفی ردانی پور، شب دامادی یک کارت دعوت به حرم حضرت معصومه(علیه‌السلام) انداخت و یکی را به مشهد فرستاد. به حضرت زهرا(سلام‌اللله علیها) گفت: خانم ما نمی دانیم قبر شما کجاست، از ما قبول کنید. شب در خواب حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) را می بیندT می گوید: کارت به دستتان رسید؟ حضرت می گویند: بله رسید. شهید می گویند: دامادی ما می آیید؟ حضرت می فرمایند: بله می آییم.

خشم و غضب

(به بهانه ولادت امام حسن عسکری علیه السلام)

%d8%ae%d8%b4%d9%85

وَ قَالَ أبی محمد العسکری علیهماالسلام : «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَر».

امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرمایند:

خشم کلید تمام بدیهاست.

منبع: بحار الأنوار –جلد ‏۷۵  – صفحه  ۳۷۳  – باب ۲۹ – مواعظ أبی محمد العسکری…

داستانک:

خانواده مستضعفی به تازگی میزی خریده بودند. بچه خانواده از خوشحالی روی میز بالا می پرد و پایه میز می شکند. پدر عصبانی می شود و سیلی ای به بچه می زند که منجر به کر شدن گوش بچه می شود. در بیمارستان بچه به پدرش می گوید: بابا اگر من بزرگ شدم و یک میز برای شما خریدم، گوش من خوب می شود؟ می گویند پدرش خودش را از طبقه چهارم بیمارستان به پایین پرت کرد.

همت بالا

%d9%87%d9%85%d8%aa

یکی دیگر از رازهای موفقیت بزرگان، همت بلند است.

حضرت علی (علیه السلام): «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ»، ارزش انسان به اندازه همتش است.

همت بلند فقط در بحث مالی نیست، مثلا در دعا کردن انسان بگوید خدایا ما و نسلمان را تا روز قیامت سرباز امام زمام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده.

حضرت ابراهیم (علیه السلام) در قرآن دعا می کنند خدایا فرزندان من را امام قرار بده.

عبادالرحمن می گویند ما و نسلمان را برای متقین امام قرار بده.

داستانک:

روزی حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مسافرت به شخصی برخوردند و میهمان او شدند. آن شخص پذیرائی شایانی از حضرت نمود، هنگام حرکت آن جناب فرمود: چنانچه خواسته‌ای از ما داشته باشی از خداوند درخواست می‌کنم تو را به آرزویت نائل نماید. عرض کرد: از خداوند بخواهید به من شتری بدهد که اسباب و لوازم زندگی‌ام را بر آن حمل نمایم و چند گوسفند که از شیر آنها استفاده کنم، پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنچه می‌خواست برای این تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب کرده فرمودند: ای کاش همت این مرد نیز مانند پیرزن بنی اسرائیل بلند بود و از ما می‌خواست که خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهیم.

عرض کردند: ‌داستان پیرزن بنی اسرائیل چگونه بوده است، آن جناب فرمود: هنگامی که حضرت موسی خواست با بنی اسرائیل از مصر به طرف شام برود …از هر کس جویای محل قبر یوسف شد اظهار بی‌اطلاعی می‌نمود به آن جناب اطلاع دادند که پیرزنی است ادعا دارد من قبر یوسف را می‌دانم در کجاست، دستور داد او را احضار کنند، فرستاده موسی که پیش پیرزن آمد و او را از جریان مطلع نمود، آن زن گفت: به حضرت موسی عرض کنید، اگر احتیاج به علم من پیدا کرده او باید پیش من بیاید زیرا ارزش دانش چنین مقتضی است، ‌پیغام پیرزن را به موسی رسانیدند تصدیق نمود و از همت عالی و نظر بلند او در شگفت شد،‌ نزد آن زن آمد و از محل قبر یوسف استفسار کرد. عجوزه گفت: یا موسی «علم قیمت دارد»، من سالها است این مطلب را در سینه خود پنهان کرده‌ام، در صورتی برای شما اظهار می‌کنم که سه حاجت از برای من برآوری. حضرت فرمود: حاجت‌های خود را بگو. گفت:

اوّل آنکه جوان شوم؛


دوّم: به ازدواج شما درآیم؛


سوّم: در آخرت هم افتخار همسری شما را داشته باشم.


حضرت موسی از بلند همتی این زن که با خواسته‌خود جمع بین سعادت دنیا و آخرت می‌کرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد.

 

بصیرت اخلاقی

%d8%a8%d8%b5%db%8c%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82%db%8c

حضرت علی (علیه‌السلام): «أبْصَرُ النّاسِ مَن أبْصَرَ عُیوبَهُ»، با بصیرت ترین مردم کسى است که عیبهاى خود را ببیند.

مهترین مرحله درمان، تشخیص بیماری است. اگر پزشک معالج، بیماری را درست تشخیص دهد مشکل حل می شود.

خیلی وقت ها بیماری تشخیص داده نمی شود. ما اگر بتوانیم ایراد خودمان را تشخیص بدهیم؛ مثلا بگوییم آیا من حسادت دارم؟ آیا تکبر دارم؟ آیا حرص دارم؟ … دنبال درمانش می رویم.

مشکل امروز ما این است که درد را تشخیص نداده ایم.

مثلا به ما می گویند: این کار شما حسادت است. می گوییم این حرف ها چیست؟ من کجا حسودم.

یا می گویند: این کار شما تکبر است. می گوییم تکبر کجا بود؟ من خیلی تواضع دارم.

**منبرک**