اکتبر 24, 2016
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, فایل صوتی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
3,648
یک سوال اقتصادی:
ارزان ترین چیزی که در بازار موجود است چه چیزی است؟
پیاز؟ سیب زمینی؟ …
.
.
.
… آبروی مردم. ارزان ترین چیزی که در بازار موجود است آبروی مردم است.
ما راحت و مفت آبروی مردم را می بریم. در نشریاتمان، سایتمان، در شبکه های اجتماعی و … خبری می آید و ما سریع برای بقیه می فرستیم. مثلا شنیده شده فلانی کاری انجام داده است. خوب اشتباه شنیده ای. وقتی آبروی کسی رفت دیگر برنمی گردد.
بزرگان اینطور نبودند که هر چیزی که به گوششان رسید به بقیه بگویند.
روزی پیامبر (ص) به کعبه نگاه کردند و فرمودند: « ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته است! به خدا قسم حرمت مومن از تو بیشتر است.»
می بینید کسی در جناح و طرف ما نیست راحت آّبرویش را می بریم. یک روز می گوییم: فلان مداح هفت تیر کشی کرده. آبرویش را می بریم، بعد می گوییم تکذیب شد. روز بعد می گوییم فلان مداح چک های فلان قیمت گرفته است. بعد می گوییم تکذیب شد.
باید ستارالعیوب باشیم، خداوند ستارالعیوب است، ما هم باید ستارالعیوب باشیم.
داستانک
– حاتم اصم عالم بزرگی بود. (اصم یعنی کر، به او حاتم کر می گفتند) روزی پیرزنی به نزد او آمد و مسئله شرعی پرسید. ناگاه وضویش باطل شد. حاتم گفت: آواز بلند تر کن که مرا گوش گران است تا پیرزن را خجالتی نیاید. پیرزن آواز بلند کرد تا او آن مسئله را جواب داد. بعد از آن تا آخر عمر خود را کر ساخت تا کسی با پیرزن نگوید که او آن چنان است.
اما حالا چطور راحت آبروی مردم را می برند؟
اکتبر 23, 2016
اخلاقی, امام سجاد(علیه السلام), فایل صوتی, منبرک های روایی
1,779
بشر بن منصور، یک شب در مسجد، نماز شب مى خواند. کسى کنار او نشسته بود و نماز وى را مى نگریست. پیش خود، بشر را تحسین مى کرد و حسرت مى خورد. بشر نماز خود را پایان داد و همان دم، رو به مردى که در گوشه نشسته بود و او را مى نگریست، کرد و گفت: اى جوانمرد! تعجب مکن. کسى را مى شناسم که چون به نماز مى ایستاد، فرشتگان صف در صف مى ایستادند و به او اقتدا مى کردند. اکنون در چنان حالى است که دوزخیان نیز از او ننگ دارند. مرد گفت: او کیست؟ گفت: ابلیس.
ما که مذهبی و مسجدی هستیم باید خیلی مراقب عجب و تکبر در عبادت باشیم، نمازی بخوانیم و روزه ای بگیریم و فکر کنیم از همه بهتریم.
در فرازی از دعای بیستم صحیفه سجادیه از امام سجاد (علیهالسلام) که دعای «مکارم الاخلاق» است، آمده است:
«و عبدنی لک» خدایا من را برای خودت بنده قرار بده «و لا تفسد عبادتی بالعجب» خدایا عبادت من را با عجب و غرور باطل نکن.
آن چیزی که عبادت را از بین می برد غرور و تکبر در عبادت است.
اکتبر 22, 2016
اخلاقی, فایل صوتی, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی
1,974
ما اجازه نداریم چند مورد را به مردم اعلام کنیم، فقط باید به خدا بگوییم.
۱- گناهان: انسان اجازه ندارد گناهانش را به مردم بگوید، بلکه بین خودش و خدا است. وقتی می خواهد توبه کند می گوید خدایا این گناه ها را انجام دادم، تو خودت مرا عفو کن.
۲- عجز: آنجایی که انسان عجز دارد، نباید بگوید. آن را باید بین خودش و خدا و اولیای خدا مطرح کند. یکی از افرادی که عجزش را با اولیا خدا مطرح کرد و خداوند به بهترین صورت قبول کرد جناب جون بود.
جون غلام اباعبدالله (علیه السلام) بود. می گویند روز عاشورا وقتی اصحاب رفتند و شهید شدند، جون دید که همه رفته اند و نوبت به او نرسیده است. آمد خدمت امام حسین (علیه السلام) و گفت: اجازه می دهید میدان بروم؟ حضرت به او فرمود: تو برو! تو مرخصی! تو در راحتی ها با ما بودی، خودت را به این بلاهای ما مبتلا نکن. ما گرفتار شدهایم، تو خودت را به گرفتاری های ما گرفتار نکن. جون دیگر تحمل نیاورد و خود را به روی پاهای حسین (علیه السلام) انداخت. گفت: درست است که من بدبو هستم؛ دارای شخصیت خانوادگی نیستم؛ رویم سیاه است؛ این ها همه درست است، اما بیا بر من منّت بگذار، اجازه بده من خوشبو و رو سفید شوم…
امام حسین (علیه السلام) به او اجازه داد. جون به میدان رفت و جنگید تا به روی زمین افتاد. طولی نکشید که دید سرش را یکی دارد از روی زمین بلند می کند. ابی عبدالله سرِ جون را بر دامان خود گرفت و برایش این دعا را خواند: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَه و …» خدا! روسفیدش کن و بدنش را خوشبو کن…
مثل امروزی یا دیشب بنی اسعد دیدند از صحرای کربلا نوری به آسمان بالا می رود. هر چه جلوتر می رفتند بوی بهتری به مشامشان می رسید. به محل رفتند و دیدند بدن مطهر جون است که بعد از ده روز، هم نورانی است و هم بوی خوبی پیدا کرده است.
ثمره اعلام عجز به خدا، عجز به ولی خدا، این می شود.
در دعاها نگاه کنید ائمه بزگوار معصومین چگونه با خدا صحبت می کنند؟
«مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْمَوْلی وَاَنَا الْعَبْدُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلی مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْمالِکُ وَاَنَا الْمَمْلُوکُ … اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ». مولاى من … تویى سرور و منم بنده و آیا رحم کند بر بنده جز سرور او؟ مولاى من اى مولاى من، تویى مالک و منم مملوک و آیا رحم کند بر مملوک جز مالک … تویى روزى ده و منم روزى خور…
همه خوبی ها تویی و همه بدی ها در ما جمع شده است. ما وقتی در مقابل تو هستیم تماما بد می شویم. اگر انسان به عجزش در مقابل امام معصوم اعتراف کند، آن وقت خداوند انسان را به بهترین نحو آرام می کند.
اکتبر 20, 2016
اخلاقی, داستانی, فایل صوتی
1,414
روایتی از مظلومیت امام خمینی(ره):
مهران اصدقی (یکی از عوامل سازمان مجاهدین خلق) در اعترافات خود نحوه شکنجه دو برادر پاسدار طالب طاهری و محسن میرجلیلی (و همچنین پاسدار شاهرخ طهماسبی) را گفته است: جواد محمدی، رضا هاشملو و نبی ضیایی، برادران پاسدار را با ماشین در حالیکه آنها را به پایین صندلی ماشین دولا کرده بودند وارد خانه کردند. چون به برادران پاسدار [در حین دستگیری] گفته بودند ما کمیته ای هستیم و به شما مشکوکیم، درخانه نیز می خواستند با همین وضع با آنها برخورد کنند ولی وقتی آنها را داخل اتاق وارد می کنند برادران پاسدار عکس موسی خیابانی که به دیوار چسبیده بوده را می بینند و متوجه می شوند که به وسیله چه کسانی ربوده شده اند. به همین خاطر از همان ابتدا سکوت می کنند. جواد به همراه افرادی که در خانه بودند همان ابتدا سکوت کرده و دست به شکنجه می زنند. برادران پاسدار را روی صندلی نشانده و با طناب دست ها و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کف پا و سر و صورت و بدن پاسداران می زنند.
روز بعد من برای شکنجه به آنجا رفتم. ابتدا وارد حمام شدم. یکی از پاسداران به نام محسن میر جلیلی که حدود ۲۵-۲۶ سال داشت و لاغر و قد بلند بود را در حمام با زنجیر بسته بودند در حالیکه پاهایش تاول هایی زده بود که خون داخل آنها مرده بود. پاسدار دیگر را که طالب طاهری نام داشت و حدودا ۱۷ ساله بود در اتاق با زنجیر بسته بودند. پاهایش متورم و کبود و تاول زده بود.
من به همراه مصطفی و شهرام و محمدرضا کار شکنجه را در حمام شروع کردیم. ابتدا آنها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم. من کابل می زدم و مصطفی معدن پیشه دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود. در اثرضربات کابل، از تاول های پایشان، خون کف حمام راه افتاده بود. به مصطفی گفتم پاهایش را باند پیچی کن تا بتوانیم مجدد آنها را بزنیم. آنها مرتب مطالب را تکذیب می کردند و هنگامی که خیلی از فشار ضربات دردشان می آمد الله اکبر می گفتند. تا عصر شکنجه را ادامه دادیم.
روز بعد باز دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی سراغ محسن میر جلیلی رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت: شنیده ام تو اطلاعات نمی دهی. می دانی ما با دشمنانمان چطور رفتار می کنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را می پزیم. سپس به من گفت اتو بیاور. مسعود اتو را به برق زد. اتو که داغ شد مسعود قربانی مجددا سوال کرد حرف می زنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میر جلیلی چسباند و او از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد و سپس از هوش رفت. سپس مسعود به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید.
من به اتاق دیگر رفتم. جواد محمدی خطاب به طالب می گفت زندگی و نجاتت دست خودت است یا باید اطلاعات بدهی یا پوستت را می کنم. سپس به مصطفی گفت: برو چاقو بیاور. چاقو را گرفت و دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. می خواست چیزی بگوید که جواد گفت: خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند باز جواد گفت خفه شو و با مشت توی دهان طالب کوبید. طوریکه دندان هایش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الآن حالیت می کنم و سپس میله ای سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندان های او زد مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب می زد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دنده هایش احساس درد شدید می کرد.
سپس به حمام رفتم. دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود گفت: باید با آب داغ حال اینها را جا آورد. آب داغ را یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد. تمام تاول های پایش ترکید و حال خیلی وحشتناکی پیدا کرد. از جای باندها خون آبه راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا می شد. محسن بیهوش شد. وقتی به هوش آمد مسعود آب داغ را روی دست های محسن ریخت که دستهایش پف کرد و چروک شد و حالت پختگی گرفت.
من که عرق کرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاق رفتم. آنجا با صحنه دلخراشی مواجه شدم: پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود. وقتی طالب به هوش آمد مصطفی سر او را محکم گرفت و جواد با عصبانیت گوش و بینی طالب را برید. طالب بیهوش شد. جواد محمدی چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت. وقتی که طالب دوباره به هوش آمد مصطفی با کابل به سینه و پاهای طالب می زد.
به حمام رفتم و با کابل شروع به زدن محسن کردم. محمدرضا هم دهان محسن را گرفته بود. بعد از آن محسن را که دیگر رمقی در بدن نداشت باز کردیم و داخل اتاق دیگر بردیم و با زنجیر به میز بستیم.
من مجددا به اتاقی که طالب در آن شکنجه می شد رفتم. طالب بیهوش، در حالیکه خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی در حالیکه انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندان های طالب بود. طالب که به هوش آمد جواد از او اطلاعات می خواست و در مورد یکسری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب به دست آورده بود سوال می کرد و می گفت: آدرس دوستانت را به ما بده. اما طالب جوابی نمی داد. جواد گفت: اینطوری نمی شود؛ باید این را کبابش کرد. مصطفی به آشپزخانه رفت و یک گاز پیک نیک و یک سیخ به همراه خودش آورد و به جواد داد و … .
شب آمپول سیانور به بدنشان تزریق کردیم که بعد از تزریق سیانور صدای خر خر از گلوی آنها خارج می شد و ما آنها را که هنوز زنده اما در حال جان دادن بودند طوری طناب پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شوند. حین طناب پیچ کردن دیدم داخل لباس های طالب خرده شیشه است. به طرف خیابان نظام آباد به راه افتادیم تا ماشین را تحویل خروزندی و محمد جعفر هادیان برای دفن بدهیم.
پاسدار سومی هم به نام شاهرخ طهماسبی توسط محمد شعبانی (با نام مستعار نادر) و حمید از مسوولان نظامی واحدهای دیگر ربوده شد و در یکی از خانه های تیمی مورد شکنجه واقع شد که پس از مقاومت زیادی که در قبال شکنجه می کرد به شهادت می رسد. سپس بدن او را هم در محلی دفن می کنند.
پاسداران در مقابل اقدامات ما هیچگونه اطلاعاتی ندادند و مقاومت کردند و با این حساب هیچ نتیجه ای از شکنجه ها نصیب ما نشد.
خمینی! مظلوم تر از تو و سربازان تو دیگر وجود ندارد.
از سربازان خمینی مظلوم تر، خود امام بود که حال بعد از سی سال، صوتی از قائم مقام رهبری در آن زمان، منتشر می شود که شما با کدام جرم مجاهدین خلق را اعدام کردید!
یعنی جمهوری اسلامی و حزب اللهی ها باید جواب پس بدهند که چرا این ها را اعدام کردند!
بعد از حکومت حضرت علی(ع)، مظلوم تر از این حکومت در تاریخ بشریت سراغ دارید؟! که حالا باید بیاید جواب بدهد که چرا اینچنین انسانهایی را که مردم را کشتند اعدام کردید!
روضه های عاشورا در عصر ما این هاست.
اکتبر 16, 2016
اخلاقی, امام حسین(علیه السلام), امام سجاد(علیه السلام), فایل صوتی, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی
1,514
یکی از بهترین اعمالی که انسان را به سمت خدا می برد، گریه بر امام حسین علیه السلام است.
امام حسین علیه السلام می فرمایند: «انا قتیل العبرات». من کشته اشک های شما هستم. امام زمان (عج) در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایند: «فَلاَنْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاْبکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً». (درعوض) صبح و شام بر تو مویه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم.
روایات در این مورد زیاد است اما بعضی اشک ها بی خاصیت هستند و به هیچ دردی نمی خورند، نمونه اش گریه کوفیان بر امام حسین علیه السلام.
مثل این روزها کاروان اسرا وارد کوفه شدند، مردم کوفه تا آنها را دیدند شروع به گریه کردند. در کوفه یک نفر نبود که گریه نکند، حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: ان شاالله چشم هایتان از اشک خشک نشود و همه ی عمر گریه کنید. برداران من و بنی هاشم را کشتید و حالا گریه می کنید. اشکالی ندارد توبه کردید، اگر امام ماضی نیست امام مضارع هست، اگر امام حسین علیه السلام شهید شد امام سجاد علیه السلام هست، حالا قیام کنید. اما آنها باز هم گریه می کردند. هرچه امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب می گفتند: الان قیام کنید اما آنها فقط گریه می کردند.
این گریه، گریه بی خاصیت است. اگر آدم اینطور برای امام حسین علیه السلام گریه کند به درد نمی خورد. ما باید ببینیم در این دهه اول محرم و صفر آیا اشک و بغضمان نسبت به دشمنان اهل بیت علیه السلام، شمر زمان، یزید زمان، حرمله کودک کش زمان بیشتر شد یا نه؟ و ما را در برابر دشمن مقاوم تر کرد یا نه؟
سپتامبر 29, 2016
اخلاقی, دفاع مقدس, فایل صوتی, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی
1,619
چهار پنج روز دیگر امام حسین علیهالسلام به کربلا می رسند.
اگر ما به جای مردم کوفه بودیم چکار می کردیم؟ چه عواملی باعث شد که مردم کوفه نه تنها امامشان را یاری نکنند، بلکه کم کم در مقابل امام هم قرار بگیرند؟
دلایل زیادی دارد:
یکی از آنها دلبستگی به دنیا است: مثلا دلبستگی به مغازه، دلبستگی به فرزند، پول، خانه، ماشین و …
اینها مانع یاری کردن امام زمان می شود. هر روزی که امام زمان عج تشریف بیاورند بگویند به جنگ بروید، اگر وابستگی داشته باشید ترمز می کنید. نمی توانید جلو بروید.
این شهدای عزیز که می بینید شهید شده اند دلبستگی نداشته اند. وابسته به خدا بوده اند.
داستانک
شهید حاج احمد کاظمی تعریف می کند:
شهید حسین خرازی پیش من آمد و گفت: من در این عملیات شهید می شوم.
گفتم: از کجا این حرف را می زنی؟ گفت: می دانم که شهید می شوم.
گفتم: علم غیب داری؟
گفت: “نه، چند عملیات قبل یک خمپاره کنار من خورد. من به آسمان رفتم. فرشته ای را دیدم که اسم های شهدا را می نویسد. یکی یکی اسم ها را می خواند و می گفت: وارد شوید.
به من رسید گفت: آقای خرازی آمدی؟ حاضری شهید بشوی به بهشت بروی؟
من یک لحظه به زمین نگاه کردم گفتم: اگر یک بار دیگر برگردم بچه ام و همسرم را ببینم خیلی خوب می شود.
تا این در ذهنم آمد زمین خوردم. چشم هایم را باز کردم دیدم در بیمارستان هستم و دستم قطع شده است.
اما حاج احمد دیگر وابستگی ندارم. دیگر اگر بالا بروم به زمین نگاه نمی کنم.”
شهید کاظمی هم می فرمود: من هم دیگر وابستگی ندارم.
ایشان هم شهید شد.
گاهی ما به خاطر وابستگی هایمان از دین کوتاه می آییم.
سپتامبر 24, 2016
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه ذی الحجه, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده
2,151
(به بهانه ۲۳ ذی الحجه ، سالروز وفات صاحب مفاتیح؛ شیخ عباس قمی)
انسان گاهی با خود فکر می کند که چرا بین این همه کتب ” کتاب مفاتیح الجنان” اینقدر ماندگار شده است ؟
دلایل زیادی دارد ، به عنوان نمونه به این ۳ مورد دقت فرمایید :
۱٫ عمل به گفته ها
داستانک:
به مرحوم شیخ عباس قمى گفتند: این همه دعا که در کتاب مفاتیح آوردهاى خودت خواندهاى؟ گفت: هر دعایى که آوردهام لااقل یکبار خوانده ام تا از کسانى نباشم که امر مىکنند، امّا عمل نمىکنند. [خاطرات حجت الاسلام قرائتى؛جلد۲؛ صفحه ۵۱ ]
۲٫ اخلاص
داستانک:
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است که:
وقتى کتاب منازل الاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت.
مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب “منازل الاخره”که از تالیفات من بود را مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این کتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
۳٫ تقدیم ثواب مفایح الجنان به حضرت زهرا سلام الله علیها
داستانک:
روزی که شیخ عباس قمی قلم به دست میگیرد و شروع به نوشتن مفاتیحالجنان میکند، نیت میکند که ثواب این کتاب متعلق به حضرت زهرا سلام الله علیها است و از این جهت است که این کتاب در همان دوران حیات ایشان مورد توجه و اقبال مردم قرار گرفت و بعدها به زبانهای مختلف اردو، انگلیسی، لاتین و غیره ترجمه شد. خودشان معتقد بودند که دلیل اقبال مردم به مفاتیحالجنان به این خاطر است که ثواب آن متعلق به حضرت زهرا سلام الله علیها است. [مصاحبه نوه شیخ عباس قمی با خبرگزاری کتاب ایران ۱۳ اسفند ۹۳]
سپتامبر 22, 2016
اخلاقی, اعتقادی, داستانی, دفاع مقدس, سیره بزرگان, فایل صوتی, ماه شهریور, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده
1,575
(به بهانه آغاز هفتهی دفاع مقدس)
آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان دفاع مقدس است میگوید:
در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر.
یکی از برادران کاظم، اسیر رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچهدار نمیشد. با این اوصاف کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی میدانست!
در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت میکرد. او میدانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد میکرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچگاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام میگذاشت!
… یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و …
اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمیزد. حتی به آقای ابوترابی احترام میگذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم … ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت:
کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانیها را اذیت کنی.
اما مادرم دیشب خواب حضرت زینب(ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده!
صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانیها را اذیت میکنی؟ حلالت نمیکنم. حالا من آمدهام که حلالیت بطلبم.»
کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانوادهاش را از حاج آقا میپرسید.
آقای اوحدی ادامه دادند:
بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل میکرد … کاظم میخواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهرهمند شود.
روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد.
او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاجآقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شدهاند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدتها آنجا بود.
کاظم از خدا میخواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آنها بابت شکنجهها و … حلالیت طلبید.
حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از توبه یک انسان دارد، چه ربطی به مدافعان حرم دارد!؟
ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند میتواند مقام شهادت را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در سوریه به شهادت رسید.
او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، میتوانیم حتی به مقام شهادت برسیم.
[با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی]
سپتامبر 8, 2016
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), داستانی, فایل صوتی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ذی الحجه, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,068
(به مناسبت نزدیک شدن به ایام شهادت امام باقر علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی– یَا بُنَیَّ …
۳- وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم ….
۳- و هر کس داخل در جای بدی شود ، متهم خواهد شد.
[بحار الأنوار، جلد ۷۵، صفحه ۲۶۱ ]
این فراز از روایت این جمله را می رساند که ” خود را در معرض تهمت قرار ندهیم “
به عنوان مثال:
مردی گردنبند زرد رنگ به گردن می اندازد ؛ همه فکر می کنند طلاست(در حالی که طلانیست )
شخصی به خانمی در خیابان چشمک میزند ؛ مردم فکر بد می کنند ( حال آنکه آن خانم،همسرش بوده)
با نامحرم در جای خلوتی قرار می گیرد ، مردم او را متهم میکنند
خاطره :
در دبیرستانی نماز می خواندم ؛ خواستم در بین نماز ـ برای آموزش وضو ؛ با یک لیوان آب ـ وضو بگیرم.
شروع کردم به وضو گرفتن ، “صورت و دست راست و داست چپ و سر و پای راست” ؛ اما پای چپ را نکشیدم و وضو را تمام کردم .
بعد از نماز دوم، یکی از دانش آموزان آمد و سوال کرد : چرا مسح پای چپ را نکشیدید.
گفتم : اینکار لازم نبود ؛ پای چپ مثل پای راست مسح کشیده میشود اما اگر می کشیدم ممکن بود بعضی با خود بگویند وضوی امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو می گیرد.
هر ۳ مورد با هم
سپتامبر 7, 2016
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), داستانی, فایل صوتی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ذی الحجه, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,107
(به مناسبت نزدیک شدن به ایام شهادت امام باقر علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی– یَا بُنَیَّ …
۲- وَ مَنْ لَا یُقَیِّدْ أَلْفَاظَهُ یَنْدَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم
۲- هر کس زبانش را رها کند ، پشیمان میشود.
[بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
چه بسیار اوقاتی که ما بعد از صحبت کردن پشیمان شده ایم؛ آنجا بود که با خود گفتیم :چه خوب بود این حرف را نمی زد.
داستانک:
شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصیحت کنید،
حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَک زبانت را نگهدار،
دوباره گفت: که نصیحتم کنید، فرمود: زبانت را نگه دار،
باز گفت: مرا نصیحت کنید،
فرمود: واى بر تو، مگر چیزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افکند. [تحف العقول صفحه :۹۴ ]
هر ۳ مورد با هم
سپتامبر 3, 2016
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, فایل صوتی, ماه ذی الحجه, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,195
(به بهانه اول ذی الحجه، سالروز ازدواج مقدس حضرت علی و حضرت زهرا علیهماالسلام)
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند:
مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَهِ فَلاَ یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ.
[حکمت ۱۵۹ نهج البلاغه]
کسى که خود را در مواضع تهمت قرار دهد نباید کسى را که به او سوء ظن پیدا کرده ملامت کند.
یعنی ما نباید خودمان را در مظان اتهام قرار بدهیم.
یکی از مسایلی که خانواده ها را مورد هجمه قرار می دهد و بین زن و شوهرها اختلاف درست می کند رعایت نکردن این مسأله است؛ هر یک از آقا یا خانم برخوردی میکنند، که در نتیجه به هم سوءظن پیدا می کنند.
به عنوان مثال:
گوشی آقا ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب زنگ می زند. آقا میرود در گوشه ای آرام شروع میکند به صحبت کردن. بعد که تمام می شود خانم میپرسد: کی بود؟ می گوید: هیچکس.
مرد نیت بدی ندارد، با خود میگوید: «الان اگر به خانم بگویم باز می خواهد بگوید این که بود، آن که بود؛ هیچ نگویم بهتر است.»
و یا اینکه
به او زنگ می زنند و او سریع شماره را پاک میکند. خانم هم سوءظن پیدا میکند .
یا مثلا روی گوشی رمز میگذارند. بین آقا و خانم این حرفها نیست. رمز گوشی ما را همسرمان باید بداند، رمز گوشی خانم را هم آقا باید بداند. ما چیز مخفی که از هم نداریم.
یا اینکه بعضی شماره ها را با اسم دیگری ذخیره میکنند.
و یا
ماهواره برای خانهاش میخرد. به خانمش میگوید که ما فقط برای شبکه های استانی خریدهایم. وقتی خانم در خانه نیست، هی با خود میگوید نکند جاهای دیگری دارد میرود.
ما نیت بدی نداریم، اما خودمان را داریم در مظان اتهام قرار میدهیم. ما که کار بدی انجام نمیدهیم. پس چرا اینقدر مخفی کاری در خانه انجام میدهیم؟ اینها زندگیها را از بین میبرد. زندگیها را سرد میکند.
داستانک:
پیامبر اکرم در حال اعتکاف بود . زنی آمد و مدتی با ایشان صحبت کرد و بعد برخاست و رفت .
در این هنگام دو نفر از اصحاب از کنار پیامبر عبور کردند و به آن حضرت سلام نمودند .
فوراً پیامبر خدا فرمود:این زن صفیه ،همسرم بود
آن دو عرض کردند ای رسول خدا ما به شما شک نداشتیم
پیامبر فرمود: شیطان (مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.
فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا
[محجه البیضاء؛ جلد ۵ ؛ صفحه ۶۷]
لینک مطلب در تلگرام
سپتامبر 1, 2016
اخلاقی, امام جواد(علیه السلام), داستانی, ماه ذی القعده, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
1,624
(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)
از امام جواد علیه السلام منقول است که میفرمایند:
«مَنِ استَحسَنَ قَبیحا کانَ شَریکا فیهِ»؛
[بحار الأنوار ، ج ۷۵ ، ص ۸۲]
هر کس یک کار قبیح و بدی را تحسین کند مثل این است که آن گناه را انجام داده است.
لازم نیست ما حتما خودمان گناه را انجام بدهیم همین که گنهکار را تحسین هم بکنیم کافی است!
در سوره مبارکه شمس خداوند میفرماید:
«فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها؛ (آیه ۱۴)
قوم ثمود تکذیب کردند و شتر را پیکردند.»
مگر همه آنها شتر را پی کردند ؟؟؟
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: یکی از آنها شتر را پی کرد. اما چون بقیه راضی بودند آنها هم در گناه شریکاند.
گاهی ما یک تحسین کوچکی میکنیم:
به عنوان مثال:
طرف می آید می گوید: جنس های بنجل را امروز به قیمت روز به مردم قالب کردم. ما هم میگوییم: ماشاء الله! خوب ما هم در آن شریکیم.
یا اینکه فردی میگوید: ما در دوران عقد بچهدار شدیم، دیدیم زشت است سقطش کردیم. ما هم میگوییم: کار خوبی کردی! خوب ما هم قاتلیم؛ فرقی نمیکند.
و یا
در تلویزیون میشنویم که میگویند: «مردم یمن امروز اینطور شدند»؛ و میگوییم: حقشان است! ما هم در تمام گناه این سعودیها شریک هستیم.
یا اینکه «برای مردم غزه این اتفاق افتاد»؛ میگوییم: حقشان است! ما هم در گناه آنها شریکیم.
از آن طرف اگر بگوییم: خدا لعنت کند اسراییلیها را، خدا لعنت کند آمریکاییها را، خدا لعنت کند این سعودیها را، ما هم در ثواب مبارزه با آنها شریک میشویم.
گاهی فقط یک لبخند به طرف مقابل می زنیم؛ اگر ما این لبخند ها را نمیزدیم، امروز این قدر گناه در جامعه عادی نمیشد.
طرف محجبه بوده، حالا حجابش را کنار گذاشته است، میگوییم: چقدر لباس به تو میآد.
اگر تا آخر عمر این فرد گناه بکند ما در آن شریکیم. چون ما از کار او تعریف کردیم.
چرا ما در زیارت عاشورا چند بار اینها را میگوییم: « وَشٰایَعَتْ وَبٰایَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ»، « و اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ »؟
یعنی کسانی که نگاه کردند، کسانی که راضی بودند، کسانی که لجام زدند بر اسب، کسانی که سم اسب شما را آماده کردند، همه آنها را خدا لعنت بکند.
داستانک:
یک کسی را میخواستند اعدام کنند، که از دزدهای بنام بود. گفتند: درخواستی نداری؟
گفت: چرا؛ دوست دارم مادرم بیاید با مادرم صحبتی بکنم.
گفتند: خوب اشکالی ندارد، مادر بیاید.
مادر آمد. گفت: پسرم چه می خواهی؟
گفت: مادر دوست دارم زبانت را دربیاوری بگذاری در دهان من؛ من همین آرزو را دارم.
مادر هم گفت: باشه. زبان را درآورد. این فرزند شروع کرد گاز گرفتن زبان مادر.
آمدند او را گرفتند و گفتند: ای دیوانه چکار می کنی؟
گفت: این مادر باعث شد امروز من کنار چوبهدار بیایم.
بچه که بودم یک عدد تخم مرغ دزدیدم آوردم خانه. مامانم گفت: بارک الله.
اگر آن بارک الله را مادر نمیگفت و یک سیلی در دهانم می زد امروز من اینجا کشیده نمیشدم.
آن تخم مرغی که آن روز دزدیدم، امروز شتر مرغ دزد شدم.
لینک مطلب در تلگرام
آگوست 23, 2016
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, ماه مرداد, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
1,400
( به بهانه ۳۱ مرداد ؛ روز جهانی مسجد )
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثَلَاثَهٌ یَشْکُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْجِدٌ خَرَابٌ لَا یُصَلِّی فِیهِ أَهْلُهُ وَ عَالِمٌ بَیْنَ جُهَّالٍ وَ مُصْحَفٌ مُعَلَّقٌ قَدْ وَقَعَ عَلَیْهِ غُبَارٌ لَا یُقْرَأُ فِیه
امام صادق علیه السلام فرمودند:
سه چیز پیش خداى عز و جل شکایت کنند.
- مسجد ویرانى که اهلش در آن نماز نمیخوانند
- دانشمندى که میان نادانان گرفتار است
- قرآنى که بگوشه آویختهاند و غبار بر آن نشسته و در آن قرائت نمیشود [ الخصال، ج۱، ص: ۱۴۲]
از امام صادق علیه السلام منقول است که:
مساجد از کسانی که همسایه مسجد هستند و در مسجد حاضر نمیشوند، به خدای تعالی شکایت کردند؛ خداوند عزوجل به آنها وحی فرمود: به عزّت و جلالم قسم هیچ نمازی را از آنها قبول نمیکنم و عدالت ایشان را در میان مردم ظاهر نمیسازم و رحمتم به آنها نمیرسد و در بهشت در جوار من نخواهند بود. [أمالی طوسی جلد ۲ : صفحه ۳۰۷]
داستانک :
یک نفر نابینا به حضور پیامبر ( صلّى اللّه علیه و آله ) رسید و عرض کرد من نابینا هستم ، صداى اذان جماعت را مى شنوم، ولى کسى نیست که دستم را بگیرد و مرا به جماعت برساند، پیامبر ( صلّى اللّه علیه و آله ) فرمود:
از منزل خود تا مسجد، طنابى ببند و هنگام نماز جماعت ، آن طناب را بگیر و با راهنمایى آن خود را به مسجد برسان و در نماز جماعت شرکت کن [ تهذیب الاحکام ،ج ۲،ص ۲۶۶(چاپ جدید)]
آگوست 22, 2016
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, دفاع مقدس, ماه مرداد, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های روایی
1,454
( به بهانه ۳۱ مرداد ؛ روز جهانی مسجد )
مَنْ مَشَى إِلَى مَسْجِدٍ مِنْ مَسَاجِدِ اللَّهِ فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ خَطَاهَا حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ یُمْحَى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ وَ رُفِعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجَات
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
کسى که بطرف مسجدى از مساجد خداوند گام بردارد، در برابر هر گامى که برمىدارد تا زمانى که به منزلش بازگردد، ده کار نیک به دست مىآورد، ده گناه از او پاک مىشود و ده درجه بالا مىرود [ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص: ۲۹۱]
داستانک:
شهید شیرعلی راشکی.، معمولاً برای انجام فریضهی نماز جماعت، فاصلهی خانه تا مسجد را که حدود ۳ کیلومتر بود، پیاده طی میکرد.
پدر و مادرش به وی گفتند: «چرا این همه راه را پیاده میروی؟»
شهید گفت: «این پیاده راه رفتن من، به نفع شما میباشد. زیرا هنگامی که به مسجد میروم هزار صلوات در راه ذکر میگویم که ثوابش به پدرم میرسد و موقع برگشت هم هزار صلوات میگویم که ثواب آن از مادرم میباشد.»
[کتاب نماز و نیاز، ص ۶۰٫و کتاب ترمه نور، ص ۱۷۴]
آگوست 20, 2016
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), گنجینه pdf منبرک ها, ماه ذی القعده, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
1,763
(به بهانه یکشنبه ذی القعده)
در روز یکشنبه ماه ذی القعده نمازى با فضیلت بسیار از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده که خلاصه اش آن است که هر که آن را بجا آورد
توبه اش مقبول
گناهش آمرزیده شود
طلبکاران او در روز قیامت از او راضى شوند
با ایمان بمیرد
دینش گرفته نشود
قبرش گشاده و نورانى گردد
والدینش از او راضى گردند
مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد
توسعه رزق پیدا کند
ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند
به آسانى جان او بیرون شود
و کیفیت آن چنان است که در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد و چهار رکعت نماز گزارد ( ۲ نماز دو رکعتی)در هر رکعت حمد یک مرتبه ، و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ سه مرتبه، و معوذتین (سوره ی فلق و ناس)یک مرتبه، و بعد از اتمام چهار رکعت هفتاد مرتبه استغفار کند (بگوید استغفروا الله) و بعد یک مرتبه بگوید لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ و بعد از آن بگوید یَا عَزِیزُ یَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا أَنْتَ
[ مفاتیح الجنان ، اعمال ماه ذی القعده ]