مارس 3, 2016
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,960
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:
أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَ کَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ ۳٫ حُسْنُ الْخُلُقِ …
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله روایت کردند که فرمود:
هر که چهار خصلت داشته باشد و از سر تا پا غرق گناهان باشد، خدا آنها را بحسنات تبدیل کند:
- خوش اخلاقی … [ اصول کافى-ترجمه مصطفوى ؛جلد ۳ ، صفحه ۱۶۶]
داستانک:
آیت الله مظاهری،در کتاب ارزشمند «تربیت فرزند ، از دیدگاه اسلام» به نقل از یکی از بزرگان، می آورند:
فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز قیامت شده و او به شکل سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، با ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟
گفت: وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!
بعد به من گفت : بیا برویم قبرم را نگاه کن
جلو رفتم و دیدن ته قبرش سوراخ است
گفت:وقتی مرا داخل قبر گذاشتند ، قبر چنان مرا فشار داد که تمام روغن من گرفته شد و رفت در این سوراخ.
اگر سوراخ تنگ نبود ، روغنها را نشانت می دادم منبع: کتاب تربیت فرزند از نظر اسلام صفحه ۱۰۱ [با تلخیص]
روایت به صورت یکجا (هر ۴ مورد با هم)
مارس 2, 2016
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,725
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:
أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَ کَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ ۲٫ الْحَیَاءُ …
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله روایت کردند که فرمود:
هر که چهار خصلت داشته باشد و از سر تا پا غرق گناهان باشد، خدا آنها را بحسنات تبدیل کند:
- حیا … [ اصول کافى-ترجمه مصطفوى ؛جلد ۳ ، صفحه ۱۶۶]
حیا بحث بسیار مهمی است ، تا آنجا که در روایت آمده است : هیچ ایمانی مثل حیا و صبر نیست؛ لا إیمان کالحیاء و الصبر
برخی از انسانها در اعمال حیا را رعایت نمی کنند؛ به عنوان مثال:
در صحبت کردن حیا را رعایت نمی کند و در کلامش همه نوع حرف و فحش و… را می آورد
مردان لباسهایی می پوشند که بسیار زننده است ، وتا می نشینند و یا در نماز به رکوع و سجده می روند ، پشتشان نمایان می شود.
خانمها به بدترین صورت و بدون حجاب در مقابل نامحرم ظاهر می شوند
پدر و مادر در منزل، مقابل فرزندانشان لباسهای نا مناسبی به تن میکنند
اعضای خانواده کنار هم مینشینند و فیلمهای زشت ماهواره ای نگاه می کنند
دانشجویان در خوابگاهها لباس نامناسب به تن می کنند
و…
برخی هم در حیا ، افراط می کنند و مسائل غسل و بانوان و … را نمی پرسند و اعمال را اشتباه انجام می دهند
لطیفه :
شخصی میره مغازه الکتریکی . به فروشنده می گه میگه: خیلی ببخشید عذر میخوام گلاب به روتون واقعا ببخشید، شرمنده، لامپ دارید؟
فروشنده می گه : لامپ خواستن که اینقدر معذرت خواهی نداره!
می گه آخه برای دستشویی می خواستم
روایت به صورت یکجا (هر ۴ مورد با هم)
مارس 1, 2016
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, لطیفه ای, منبرک های روایی
2,440
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:
أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَ کَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ ۱٫ الصِّدْقُ …
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله روایت کردند که فرمود:
هر که چهار خصلت داشته باشد و از سر تا پا غرق گناهان باشد، خدا آنها را بحسنات تبدیل کند:
۱٫ راستگوئى … [ اصول کافى-ترجمه مصطفوى ؛جلد ۳ ، صفحه ۱۶۶]
داستانک :
کاسبى بود در بازار کاشان که به شاگرد خود مىگفت: اگر مشترى آمد و قیمت جنس را پرسید و من دروغ گفتم، تو به صورت من تف بینداز تا من دست به چنین کارى نزنم. قرار ما این است اگر اینکار را کردى نصف مغازهام را به تو مىدهم و اگر در برابر انحراف و عمل شیطانى من سکوت کنى؛ اخراجت می کنم
منبع: خاطرات حجت الاسلام قرائتى(جلد ۲)، صفحه: ۱۱۱
بعضی از انسانها مفت مفت ، دروغ می گویند ،بدون اینکه چیزی بدست بیاورند
لطیفه :
شخصی به دوستش گفت : در نزدیکی خانه ی ما کوهی است که هر چه می گویی تکرار می کند . مثلا اگر بگویی: حسین . می گوید: حسین حسین حسین حسین …
دوستش که می خواست کم نیاورد گفت : این که چیزی نیست . کوه کنار خانه ی ما ؛ اگر بگویی حسین . می گوید: کدام حسین!
روایت به صورت یکجا (هر ۴ مورد با هم)
فوریه 25, 2016
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, سیاسی, ماه اسفند, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های روایی
1,444
(به بهانه نزدیکی به انتخابات)
«مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند:
کسى که صبح کند و نسبت به امور مسلمین بى تفاوت باشد مسلمان نیست [کافى، جلد ۲، صفحه۱۶۳ ]
شرکت در انتخابات واجب است چون انتخابات از امور مسلمین است مگر مىشود که کسى مسلمان باشد و به امور مسلمین بى تفاوت باشد ،
می گویند: قبلیها چه گُلی به سر ما زدند که اینها بزنند ؟
بر فرض که قبلی ها کار نکردند. شما اگر از چند نانوایی نان بخری و نانش خوب نباشد ، دیگر نان نمی خری؟
دقت کنیم ! که اگر ما خودمان برای کشورمان نقشه نریزیم، آمریکا و اسرائیل نقشه می کشد که چه کسی باشد و چه کسی نباشد آنوقت او از آنطرف دنیا براى ما نقشه بکشد و ما نقشه نکشیم؛ اگر هم دین نداریم بخاطر غیرت ملىمان باید در انتخابات شرکت کنیم.
داستانک:
یک نوکرى اربابش را اذیت مىکرد.
گفتند این نوکر را توى کوچه دارند مىزنند تا گفتند مىزنند فورى رفت و از نوکر دفاع کرد.
مردم گفتند تو که از دست این نوکر دلت خون است
گفت:من از دست این دلم خون است اما غیرتم اجازه نمىدهد . بالاخره نوکر من که هست.منسوب به من هست. چون منسوب به من است اجازه نمىدهم شما بزنید اگر هم خواسته باشم بزنم خودم مىزنم
حال آمریکا براى ما تصمیم بگیرد؟ به غیرت ما بر نمی خورد؟!!! هر کس یک جو غیرت داشته باشد نمىتواند آرام بنشیند و اجازه بدهد که از آنطرف دنیا برایش نقشه بکشند
منبع:تلخیص از صحبتهای حجه الاسلام قرائتی [۲۶/ ۰۳/ ۸۴]
فوریه 22, 2016
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), داستانی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
1,787
… وَ مَا أَنَا مِنَ المْ مُتَکلَّفِینَ (سوره ص آیه ۸۶)
« (ای پیامبر) ، بگو: . . . من از متکلفین نیستم»
داستانک:
شخصی در محضرامام صادق (علیه السلام) و فرزندشان اسماعیل در بازار راه می رفت تا به منزل امام رسید ؛ امام از او خداحافظی می کنند .
فرزند امام عرض کرد چه خوب بود اورا به داخل دعوت می کردید امام فرمود : خانه مهیا نیست
عرض کرد : پس او را تعارف می کردید او که قبول نمی کرد
حضرت فرمود : دوست ندارم که متکلّف باشم [یکصد موضوع پانصد داستان ؛ جلد ۳ ؛ صفحه ۱۱۸]
فوریه 8, 2016
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, قرآنی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,608
داستانک:
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود ، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی ، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
۱٫ روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در این میان فرزند پسری از او متولد شد ، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم ، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲٫ هنگامی که شداد بن عاد ، سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت ، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد
وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم
آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود ، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بی کران به لطف خود گرفتیم ، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم ، در عین حال کفران نعمت کرد ، و خودبینی و تکبر نمود ، و پرچم مخالفت با ما برافراشت ، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم ،
چنان که در قرآن میفرماید: انَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ؛
ما به آنها مهلت میدهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند ، و برای آنها عذاب خوارکننده ای آماده شده است. (سوره آل عمران آیه ۱۷۸)
[جوامع الحکایات ، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی ، صفحه ۳۳۰]
فوریه 7, 2016
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه ربیع الثانی, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده
2,337
(به بهانه ۲۷ ربیع الثانی سالروز ارتحال حضرت آیت الله سید احمد خوانساری)
برخی از مردم و متاسفانه گاهی شیعیان ، می پرسند مگر می شود تیر از پای حضرت علی علیه السلام بیرون بکشند و ایشان متوجه نشوند
ما می گوییم : حضرت علی علیه السلام که جای خود؛ شاگرد مکتب ایشان هم به این جایگاه می رسد
داستانک:
حضرت آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری(۱۴۰۵ق) که از مراجع تقلید بودند، به دلیل بیماری زخم معده به دستور پزشک معالج در بیمارستان بستری شدند، وچون ایشان سالخورده و ضعیف البنیه بودند و در وقت بستری شدنشان ۸۹ سال از عمرشان میگذشت لذا طاقت تحمل جراحی بدون بیهوشی ممکن نبود و از طرفی هم ایشان اجازه بیهوش کردن را نمیدادند زیرا معتقد بودند که در هنگام بیهوشی تقلید مقلدین اشکال پیدا میکند.
دکتر معالج به ایشان عرض میکنند که طبق آزمایشها و عکسبرداری ها باید حتما عمل جراحی روی حضرتعالی صورت گیرد.
آیت الله العظمی خوانساری میفرمایند: مانعی ندارد، عمل جراحی را هروقت خواستید شروع کنید اما بیهوش نکنید (چون به نظر ایشان در صورت بیهوشی، تقلید مقلدینشان دچار اشکال میشد.)؛ ولی قبل از آن به من خبر دهید که با تلاوت قرآن و توجه به آن مشکل بیهوش کردن شما هم حل شود.
دکتر جراح پذیرفت و لحظاتی بعد عرض کرد: ما آماده هستیم که دست به کار شویم، آیت الله خوانساری فرمودند: هروقت من شروع به خواندن کردم شما هم شروع کنید، دکتر میگوید تا ایشان شروع به خواندن سوره انعام کردند چاقوی جراحی را روی شکم ایشان گذاشته و دست به کار شدیم و چنان ایشان بیحرکت بودند که گویا در حال بیهوشی کامل هستند، بعد از پاره کردن و دوختن و اتمام کار عرض شد که آقا کار ما تمام شد، ایشان قرآن را بستند و فرمودند: صدق الله العلی العظیم.
عرض کردم: آقا دردتان نیامد؟ فرمودند: مشغول قرآن بودم نفهمیدم. [به نقل از سخنرانی آیت الله مجتهدی تهرانی و کتاب مردان علم در میدان عمل، ج ۴، ص ۱۸۸ و ۱۸۹]
فوریه 5, 2016
اخلاقی, داستانی, دفاع مقدس, قرآنی, گنجینه pdf منبرک ها
1,694
خداوند در قرآن می فرماید: بِالْوَالِدَیْن احساناً
این « ب » در بالوالدین، باء الصاق است، یعنی بدون واسطه
باید خودمان والدینمان را نگه داریم، نه آنکه به خانه سالمندان بدهیم
خودمان برایشان میوه بخریم، نه آنکه پول بدهیم تا دیگران بخرند و…
داستانک:
توی ظل گرمای تابستان، بچه های محل سه تا تیم شده اند.
توی کوچه ی هجده متری.
تیم مهدی یک گل عقب است.
عرق از سر و صورت بچه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند.
اوت آخر است.
مادر می آید روی تراس « مهدی! آقا مهدی! برای ناهار نون نداریم ، برو از سرکوچه دو تا نون بگیر.»
توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند.
توپ را می اندازد طرفشان .
می دود سر کوچه.
[نگفت دیگران بروند] [برگرفته از کتاب « زین الدین » جلد ۱۰ از مجموعه کتب یادگاران ]
فوریه 3, 2016
اخلاقی, حدیث قدسی, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده
10,076
قال الله عزوجل : یا بن آدم … أنا أقول للشیء کن فیکون، أطعنی فیما أمرتک أجعلک تقول للشیء: کن فیکون.
در حدیث قدسى آمده است :
اى فرزند آدم … من به هر چیزى بگویم باش پس مىشود، تو هم مرا اطاعت کن تا به هر چه بگویی باش بشود
[الجواهر السنیه-کلیات احادیث قدسى ، صفحه ۷۱۳ ، حدیث ۱۵۱]
داستانک:
در تبریز قبری مشهور به قبر حمال است و از آنِ کسی است که دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه در حقش مستجاب شده است. نقل شده:
در بازار تبریز بار میبرده، یک روز بار، سر شانهاش بود که دید، بچه کارگری، از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد، این حمال هم دستاش بلند میکند، میگوید الهی نگهدارش!
این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق میماند، این حمال دستش را دراز میکند، این بچه را بغل میکند، زمین میگذارد، مردم دورش ریختن، تو کی هستی؟!
گفت: من همان حمالی هستم که ۶۰ سال دارم برای شما بار میبرم، گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگهدارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگهداشتش،
گفت: چیز مهمی نیست، ۶۰ سال است به من گفت دروغ نگو، گفتم: چشم، گفت حرام نخور، اطاعت کردم، گفت: تهمت نزن، گفتم: چشم … یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، خدا گفت: چشم. [منبع]
ژانویه 30, 2016
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه بهمن, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های روایی
2,022
(به بهانه ۹ بهمن سالروز ارتحال عالم عامل و استاد العرفا، حضرت آیت الله سید علی قاضی رحمت الله علیه)
وَ قَالَ ص: أَحَبُ عِبَادِ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ أَنْفَعُهُمْ لِعِبَادِه
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منقول است:
محبوبترین بندگان نزد خدا پرسودترین آنان به بندگان است،[تحف العقول عن آل الرسول، ص: ۴۹]
داستانک:
علامه طهرانی می فرماید: یکى از رفقاى نجفى ما که فعلًا از اعلام نجف است براى من مىگفت:
من یک روز به دکّان سبزى فروشى رفته بودم، دیدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولى بعکس معهود، کاهوهاى پلاسیده و آنهائیکه داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند بر مىدارد.
من کاملًا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى کاهوها را بصاحب دکّان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضى آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آنوقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مَرد مُسنّ و پیرمردى بود، بدنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالى دارم! شما بعکس همه، چرا این کاهوهاى غیر مطلوب را سوا کردید؟!
مرحوم قاضى فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده، شخص بى بضاعت و فقیرى است، و من گاهگاهى به او مساعدت مىکنم؛ و نمىخواهم چیزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلًا آن عزّت و شرفِ آبرو از بین برود؛ و ثانیاً خداى ناخواسته عادت کند به مجّانى گرفتن؛ و در کسب هم ضعیف شود.
و براى ما فرقى ندارد کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من مىدانستم که اینها بالاخره خریدارى ندارد، و ظهر که دکّان خود را مىبندد به بیرون خواهد ریخت،لذا براى عدم تضرّر او مبادرت بخریدن کردم. [مهر تابان،ص: ۳۲]
ژانویه 18, 2016
اخلاقی, امام حسن عسکری(علیه السلام), امام خمینی (ره), داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ربیع الثانی, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
2,133
(به بهانه ۸ ربیع الثانی؛ سالروز ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام)
عن أبی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام:
مَنْ تَعَدَّى فِی طَهُورِهِ کَانَ کَنَاقِضِه
امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند:
هر کس از وضوى خود تعدّى کند (زیاده از مقرّر بشوید یا آب بریزد) همانند نقض کننده و باطل کننده آنست [تحف العقول عن آل الرسول. صفحه: ۴۸۹]
داستانک ۱ :
روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .
على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى… [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]
داستانک۲:
همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمیتوانستند حرکت کنند چون سرم به دستشان بود.
یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو میگیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دستشان میریختند، مقداری بیش از نیاز میریخت. امام با قوری وضو میگرفتند تا آب اسراف نشود. [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد… ” به نقل از آقای محمد شریفی]
ژانویه 13, 2016
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), داستانی, روان شناسی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,146
از پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) منقول است:
مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار
هر کس با نامحرم شوخى کند، براى هر کلمها ى که در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مىکنند. [ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، صفحه ۲۸۳ ]
داستانک:
یکی از راویان میگوید در کوفه به زنی قرآن میآموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (علیهالسلام) شتافتم،
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: آن که (حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهرهام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن. [بحار الأنوار ، جلد ۴۶، صفحه: ۲۴۷]
ژانویه 12, 2016
اخلاقی, داستانی, دفاع مقدس, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه دی, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده
3,173
(به بهانه ۲۱ دی، سالروز شهادت دانشمند جوان هسته ای ؛ شهید مصطفی احمدی روشن)
داستانک:
سر قبر نشسته بودم …
باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن ….
از خواب پریدم.
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
***
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…
ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی …
کمی از سی سالگی اش گذشته بود
باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…
مطلبی شنیدنی از زبان پدر شهید مصطفی احمدی روشن
چهار عامل که باعث شد مصطفی، مصطفی شود آن هم از زبان پدرش، برای دانشجویان شنیدنی بود:
اول؛ احترام وافر به پدر و مادر.
دوم؛ سرباز خوب برای ایران. شبانه روز کار میکرد. روزی سه، چهار ساعت بیشتر نمیخوابید. جوان رشیدی بود ولی به خاطر کثرت کار جسم لاغری داشت.
سوم؛ مرید خوبی برای رهبر بود. آن بصیرت و ولایتمداری را به خوبی اجرا میکرد. آقا گفتند شهادت این جوان مانند تیری در قلب ما نشست. آقا در نماز جمعه گفتند شهادت این جوان دل ما را سوزاند. شهادت این جوان حداقل سه ماه انقلاب را بیمه کرد.
و چهارم؛ بندهٔ خوبی برای خدا بود. هر کاری که میکرد برای خدا بود. اگر آن پرده امنیتی بیفتد میبینید که چه عنصر عجیبی را از دست دادهاید. با ۳۲ سال سن کاری میکرد که دانشمندان هستهای از دستشان برنمی آمد. خدا حقش را ادا کرد
ژانویه 11, 2016
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده
2,060
در مطلب قبل عقوبت ظلم کردن به اشخاص و سرعت در استجابت دعای مظلوم بیان شد . در این مطلب اثر بسیار عجیب محبت به مظلوم بیان می شود
داستانک:
شیخ عبدالکریم حائری (موسس حوزه ی علیمه قم) و استاد بسیاری از مراجع از جمله حضرت امام [رحمت الله علیه]در مورد حالات پدرشان نوشته اند :
پدر من ملاجعفر و کشاورز بود. او فرزنددار نمی شد . بعد از مدتها به ایشان می گویند که مشکل از همسر شماست . ایشان با خانم بیوه ای که دو تا بچه سید داشت ازدواج موقت کرد تا بچه دار بشود و بعد از خانم جدا بشود .
ایشان وقتی به خانه ی این خانم می رفتند این دو تا بچه سید بودند و آنها مجبور بودند که این دو تا بچه را بیرون کنند و آنها اذیت می شدند .
ملاجعفر خیلی ناراحت شد که چرا بخاطر میل نفسانی خودش این بچه سیدها را اذیت می کند . او به خدا می گوید که من بچه نمی خواهم و تسلیم تو می شوم . ایشان به این خانم محبت می کنند و بعد از ایشان جدا می شوند .
بعد از مدتی خانم اول ایشان باردار می شوند و حاج عبدالکریم حائری متولد شد. [ معاد شناسی ؛ جلد۸، صفحه: ۲۰۰ با اندکی تغییر ]
ژانویه 10, 2016
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,369
قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
اتَّقُوا دَعوَهَ المَظلومِ وإن کانَ کافِراً؛ فإنّهُ لَیسَ دُونَهُ حِجابٌ.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می فرمایند: از دعاى ستمدیده بترسید، گرچه کافر باشد؛ زیرا هیچ چیز حاجب دعاى مظلوم نمىشود. [ میزان الحکمه، جلد۶، صفحه: ۵۶۱ حدیث ۱۱۶۴۰]
کسی که به همسرش ظلم می کند
آنکه حقوق شاگرد و یا کارگرش را دیر میدهد
شخصی که به زیر دستش ستم می کند
مسئولی که حق مردم را می خورد
و…
تمام اینها مصادیق ظلم آشکار است
داستانک:
مرحوم علامه طهرانی می فرمودند: پیرمردى صادق القول میگفت:
پس از انقلاب مشروطیّت که سربازهاى محمّد ولى خان سپهسالار وارد طهران شدند، خود به چشم خود دیدم که: روزى در نواحى قنات آباد، دو نفر از آنها اسب سوار شاکى السّلاح بطوریکه قطارهاى فشنگ را مرتّباً در روى سینه خود بسته بودند، از وسط خیابان به طرف غرب یعنى به سمت امامزاده حسن میگذشتند. و یکى از آنها چپقى بلند در دست داشت و مشغول کشیدن بود.
در کنار دیوار خیابان درویشى فقیر که سر خود را تازه با تیغ تراشیده بود نشسته و سر به روى زانوهاى خود گذارده، و به حال خود مشغول بود.
همینکه این دو نفر تفنگچى از آنجا عبور میکردند و چشمشان به این مرد سرتراشیده افتاد، آن مرد چپق بدست به سمت او آمد و از روى اسب خود خم شد و آتش چپق خود را روى سر او خالى کرد و رفت. درویش سر خود را از روى زانو برداشته و نظرى کرد و گفت: این کَدو صاحب دارد.
هنوز یک میدان به جلو نرفته بودند و به امامزاده حسن نرسیده بودند که من چون در راه خود بدانجا رسیدم دیدم جماعتى از دور مشغول تماشا کردن آن تفنگچى هستند.
اسب، او را به زمین زده بود و یک دست در روى سینه او گذارده، و با دست دیگر مرتّباً بر سر و سینه و بدن او میکوفت تا او را در زیر دست و پاى خود خُرد و لِه ساخت. [معادشناسی ؛ جلد۸، صفحه: ۱۹۹]