آگوست 12, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام صادق(علیه السلام), امام کاظم(علیه السلام), داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,757
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام )
مردم نوعاً علاقهمندند که آخرین سخن و گفتار پایانی شخصیتهای بزرگ و انسانهای قدّیس را بدانند و کدام شخصیت همانند معصومین و چه کسی به پایهی کمالات آن بزرگواران میرسد
ما به عنوان نمونه به آخرین جمله ی امام صادق علیه السلام رئیس مذهب تشیع، می پردازیم و چه کسی است که نخواهد آخرینکلام رئیس مذهبش را بشنود؟
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ علیه السلام: لَمَّا حَضَرَ أَبِیَ الْوَفَاهُ قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاهِ.
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد [منبع: وسائل الشیعه،جلد ۴ ، صفحه ۲۴]
داستانک:
داماد حضرت امام خمینی رحمت الله علیه می گوید: حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که (اگر کسی نمازش را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می شود.)
من یک بار به امام عرض کردم: سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند.
امام فرمودند: نه این که خلاف شرع است. منظور امام صادق علیه السلام این بوده است که وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.
[در یک کلام؛ شفاعتشان به کسی که نماز را اول وقت نخواند ؛ نمیرسد] [ هزارو یک نکته درباره نماز حکایت ۷۲۷]
آگوست 11, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, روان شناسی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,620
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …
۳٫ وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم ….
۳٫ و هر کس داخل در جای بدی شود ، متهم خواهد شد [بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
این فراز از روایت این جمله را می رساند که ” خود را در معرض تهمت قرار ندهیم “
به عنوان مثال:
مردی گردنبند زرد رنگ به گردن می اندازد ؛ همه فکر می کنند طلاست(در حالی که طلانیست )
شخصی به خانمی در خیابان چشمک میزند ؛ مردم فکر بد می کنند ( حال آنکه آن خانم،همسرش بوده)
با نامحرم در جای خلوتی قرار می گیرد ، مردم او را متهم میکنند
داستانک :
پیامبر اکرم در حال اعتکاف بود . زنی آمد و مدتی با ایشان صحبت کرد و بعد برخاست و رفت .
در این هنگام دو نفر از اصحاب از کنار پیامبر عبور کردند و به آن حضرت سلام نمودند .
فوراً پیامبر خدا فرمود:این زن صفیه ،همسرم بود
آن دو عرض کردند ای رسول خدا ما به شما شک نداشتیم
پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.
فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا [محجه البیضاء؛ جلد ۵ ؛ صفحه ۶۷ ]
خاطره :
در دبیرستانی نماز می خواندم ؛ خواستم در بین نماز ـ برای آموزش وضو ؛ با یک لیوان آب ـ وضو بگیرم.
شروع کردم به وضو گرفتن ، “صورت و دست راست و داست چپ و سر و پای راست” ؛ اما پای چپ را نکشیدم و وضو را تمام کردم .
بعد از نماز دوم، یکی از دانش آموزان آمد و سوال کرد : چرا مسح پای چپ را نکشیدید
گفتم : اینکار لازم نبود ؛ پای چپ مثل پای راست مسح کشیده میشود اما اگر می کشیدم ممکن بود بعضی با خود بگویند وضوی امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو می گیرد.
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 10, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
5,493
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …
۲٫وَ مَنْ لَا یُقَیِّدْ أَلْفَاظَهُ یَنْدَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم…
- هر کس زبانش را رها کند ، پشیمان میشود[بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
چه بسیار اوقاتی که ما بعد از صحبت کردن پشیمان شده ایم؛ آنجا بود که با خود گفتیم :چه خوب بود این حرف را نمی زدم
داستانک:
شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصیحت کنید،
حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَک زبانت را نگهدار،
دوباره گفت: که نصیحتم کنید، فرمود: زبانت را نگه دار،
باز گفت: مرا نصیحت کنید،
فرمود: واى بر تو، مگر چیزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افکند [تحف العقول صفحه :۹۴ ]
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 9, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام رضا(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
5,017
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ
۱٫ مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم
۱٫ هر کس با شخص بدی همنشین شود ؛ سالم نمی ماند [بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
داستانک:
امام رضا علیهالسّلام خطاب به شخصی فرمودند: چرا با عبدالرحمنبن یعقوب معاشرت میکنی؟
عرض کرد: او دائی من است.
حضرت فرمود: او دربارهی خدا سخنان نادرستی میگوید! پس با او معاشرت کن و ما را واگذار و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن.
عرض کرد: او هر چه میخواهد بگوید به من چه زیانی دارد. وقتی از عقیدهی او تبعیت نکنم؟!
حضرت فرمود: آیا داستان آن شخص را که خود از یاران حضرت موسی علیهالسّلام بود و پدرش از یاران فرعون نشنیدهای؟ هنگامیکه لشکر فرعون در کنار دریا به موسی و یارانش رسید، آن پسر از موسی جدا شد که پدرش را نصیحت کند، در حالیکه پدر به راه خود به دنبال فرعون غرق شد، آن دو نیز با هم غرق شدند!
خبر به موسی علیهالسّلام رسید. فرمود: او در رحمت خداست، ولی چون عذاب نازل شد از آنکه نزدیک گناهکار است دفاعی نشود [الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۳۷۴]
تا توانى میگریز از یار بد
یار بد، بدتر بود از مار بد
مار بد، تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 6, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام حسین(علیه السلام), امام سجاد(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
4,760
این تصویر متعلق به دختربچهای شیعه در سوریه بوده که توسط گروههای تروریستی تکفیری
به زنجیر کشیده شده است؛ سر پدر و مادر این دختربچه در جلوی چشمان وی بریده میشود.
روایتی از امام پنجم حضرت امام محمد باقر«سلاماللهعلیه» نقل شده است و آن حضرت از پدر بزرگوارشان امام سجاد«سلاماللهعلیه» و ایشان هم از پدرشان حضرت سیّدالشهداء«سلام اللهعلیه» و آن امام بزرگوار از قول مبارک مولای متقیان امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» روایت را نقل میفرمایند.
همچنین در روایت آمده است حضرت اباعبدالله الحسین«سلاماللهعلیه» در روز عاشورا و موقعی که همۀ اصحاب و یاران به شهادت رسیده بودهاند، یعنی در آن موقعیت حساس، که لازم است مهمترین و حساسترین مطالب بیان شود، آخرین وصیت خود به فرزند برومندشان که در حقیقت آخرین وصیت ایشان به شیعیان و بلکه بشریت است را چنین بیان می فرمایند:
«یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» [الکافی،ج ۲ ، ص ۳۳۱]
ای فرزندم، بپرهیز از ظلم به کسی که در برابر تو ، هیچ یاری کنندهای به جز خداوند ندارد
انسان باید از ظلم به دیگران ؛ خصوصا به کسانی که یاوری جز خدا ندارند پرهیز کند (مانند بسیاری از افراد که اگر حقشان خورده شود؛ کاری از دستشان بر نمی آید، مثل همسر ، شاگرد، بچه یتیم، انسان فقیر و … )
و خدا نکند این افراد نفرین کنند و یا این ظلم را در دل بریزند
داستانک:
حضرت آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:
در حمام های خزانه قدیم که تا کف حمام، پله می خورد و ارتفاع پلّه ها زیاد بود و از طرفی مسیر تاریک بود، روزی حضرت آیت الله شاه آبادی مشغول پایین رفتن به سمت حمام بودند و سرهنگی طاغوتی نیز می خواست برود بالا.چون آیت الله شاه آبادی پیر مرد بودند و با احتیاط پایین می آمدند راه بند آمده بود و سرهنگ باید منتظر می ماند ایشان پایین بیایند و او برود بالا.
سرهنگ پس از کمی معطلی عصبانی شد و با بی ادبی، ناسزایی به ایشان داد و نیز گفت:مردک، مگر نمی بینی ما منتظریم؟
مردم ناراحت شدند و به سرهنگ گفتند:ایشان آیت الله شاه آبادی است، چرا اینگونه ایشان را خطاب کردی؟
او گفت:هر که می خواهد باشد و بعد با بی اعتنایی بالا رفت.حضرت آیت الله شاه آبادی نیز هیچ نفرمودند و سر را به زیر انداختند و پایین آمدند.وقتی پای آن سرهنگ به بالا رسید خبر آوردند که آن سرهنگ مُرد!
حضرت آیت الله شاه آبادی شروع کردند به گریه کردن.از ایشان پرسیدند چرا گریه می کنید؟فرمودند:
” ای کاش جوابش را می دادم، اگر یک کلمه جوابش رامی دادم نمی مُرد! “[نکته ها از گفته ها ؛ دفتر اول؛ صفحه ۶۶]
آگوست 5, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام رضا(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,355
داستانک:
مرحوم حضرت آیت الله کوهستانی؛ گاه از لحاظ مالی به شدت در مضیقه قرار می گرفت و در عین حال از تصرف در وجوهات پرهیز می کرد، خود در این باره نقل کرده است:
در دورانی که در حوزه علمیه مشهد درس می خواندم، خرجی مرا مادرم از شمال می فرستاد.
مدتی گذشت ولی دیدم از مازندران چیزی نرسید ایام سختی را پشت سر می گذاشتم، ناچار شدم از استادم مبلغی قرض بگیرم که هرگاه از مازندران پول برایم رسید قرض وی را پرداخت نمایم.
در همان شب نزدیک طلوع فجر خواب دیدم که شخص بزرگواری به من خطاب می کند: شیخ محمد چرا از استادات قرض کردی؟
گفتم: پس از چه کسی باید قرض می کردم! گفت: از کسی که الآن اسم او را بر سر مأذنه حرم می برند.
بیدار گشتم در همان لحظه شنیدم مؤذن حرم مطهر در مناجات خود چنین می گوید: « اللهم صلی علی علی بن موسی الرضا علیه السلام.»
تا این جمله را شنیدم با شتاب وضو ساخته و به حرم مشرف شدم و از آن حضرت معذرت خواستم [ داستانهای جالب؛ سید حسن صحفی؛ صفحه ۲۵۹]
آگوست 4, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام علی(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,996
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) :
الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
آب وضو یک مدّ است(۷۵۰ گرم) و آب غسل یک صاع (۳ لیتر (۲ بطری نوشابه ی خانواده)) و در آتیه نزدیک پس از من گروه هائى خواهند آمد که این مقدار آب را اندک شمارند و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود. [من لا یحضره الفقیه، جلد ۱ ،صفحه ۳۵]
داستانک ۱ :
روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .
على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى… [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]
داستانک۲:
همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمیتوانستند حرکت کنند چون سرم به دستشان بود.
یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو میگیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دستشان میریختند، مقداری بیش از نیاز میریخت. امام با قوری وضو میگرفتند تا آب اسراف نشود. [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد… ” به نقل از آقای محمد شریفی]
آگوست 4, 2015
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, لطیفه ای, منبرک های روایی
2,147
حضرت علی علیه السلام می فرمایند لَا أَعْلَمُ نِصْفُ الْعِلْم
گفتن « نمی دانم» ؛ نصف علم است [تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، صفحه ۴۸]
چه خوب است هر کس که چیزی را نمی داند ، با کمال شهامت بگوید « بلد نیستم » و از این کلمه خجالت نکشد
داستانک ۱ :
از علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان سؤالى پرسیدند، ایشان فرمود: اگر بگویم نمی دانم اشکالى ندارد
آنها گفتند: نه
سپس ایشان فرمود: پس نمی دانم [حجت الاسلام قرائتی در برنامه درسهایى از قرآن ۱۸/ ۰۸/ ۶۸]
داستانک ۲:
شیخ انصارى، مردى است که در علم و تقوا نابغه روزگار است. هنوز علما و فقها به فهم دقایق کلام این مرد افتخار مىکنند.
مىگویند وقتى چیزى از او مىپرسیدند، اگر نمىدانست تعمد داشت بگوید نمىدانم، مىگفت:
ندانُم ندانُم ندانُم.
این را مىگفت که شاگردها یاد بگیرند که اگر چیزى را نمىدانند ننگشان نشود، بگویند نمىدانم. مجموعه آثاراستادشهید مطهرى(سیری در سیره نبوی) ج۱۶ ص ۱۵۲]
لطیفه :
قصهگویی بر روی منبر رفت و می خواست روایتی از حق همسایه بگوید ، اما روایت را فراموش کرد
و گفت: خداوند چنان حق همسایه را بزرگ داشته و اهمیت بخشیده که والله خجالت میکشم بگویم
آگوست 2, 2015
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, قرآنی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,667
وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ [حشر ۹]
و آنها را بر خود مقدّم مىدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند
یکی خصوصیاتی که اسلام به آن بسیار اهمیت میدهد ؛ داشتن روحیه ایثار و گذشت است
حضرت على علیه السلام می فرمایند: کسى که ایثار کند، در مروّت به اوج رسیده است. [ میزان الحکمه، ج۱ ، ص: ۲۰]
چه زیباست که انسان دیگران را بر خود مقدم بدارد
داستانک:
آقا سید مهدی قوام (ره) مرد بسیار بزرگوار و با سعه صدری بود؛ ایشان در عفو و گذشت کسانی که در حقشان بدی کرده بودند، منحصر به فرد بودند.
شبی دزدی وارد منزل ایشان می شود؛ بعد از بررسی منزل سراغ فرش می رود، همین که فرش را جمع می کند و در حال بردن است، آقا سید مهدی بیدار می گردد، دزد بسیار دست پاچه می شود و نمی داند که قرار است چه بلایی سرش آید!؟ اما مرحوم سید با کمال خونسردی به او می گوید: این فرش را برای چه می خواهی؟ می خواهی این فرش را چه کنی ؟ دزد می گوید : نیازمندم، می خواهم آن را بفروشم.
آقا سیدمهدی می گوید: اگر خودت بفروشی، آن را از تو ارزان می خرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: من را سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو با آن کاسبی کن!
آن شخص که بزرگواری آن عالم خوش طینت را دید منقلب شد و رفت از فروش همان فرش کاسبی راه انداخت و اهل عبادت و تقوی شد.
[با اقتباس و ویراست از کتاب نکته ها از گفته ها؛ استاد فاطمی نیا صفحه۴۲]
جولای 15, 2015
اخلاقی, تابلو اعلانات, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه تیر, مناسبت های شمسی, مناسبتی
819
دریافت فایل با کیفیت جهت نصب در تابلو اعلانات
توجه : این متون در برگه های ” ابر و باد” یا “تذهیب” متناسب برای ایام۲۲تیر سالروز ارتحال آیت الله علی صفایی حائری (عین صاد) جهت نصب در مسجد ، پایگاه بسیج ، دانشگاه ، اداره و یا … می باشد.
زندگینامه آیت الله صفایی حائری ( عین – صاد )
آیت الله على صفایى حایرى (۱۳۷۸ – ۱۳۳۰) اندیشمند فرهیخته، عارف شیدا و نویسنده و شاعر بىآرام، در شهر قم به دنیا آمد و دورهى کودکى و نوجوانى را در این شهر سپرى نمود.
پس از آشنایى با ادبیات کودکان در سطح مجلّههاى کودک آن روزگار و دستیابى به ادبیات نوجوان در سطحى گستردهتر، در چهارده سالگى به تاریخ ادبیات ایران و ادبیات معاصر جهان روى آورد و با شاهکارهاى ادبى، در هر دوره آشنا شد..
شاید مهمترین پدیده در این دوره از حیاتش، «تجربهى شهود»ى است که در پانزده سالگى داشته است. و همین تجربهى شگفت، سرآغاز پیدایش دگرگونى و تحوّل شگرفى در سراسر زندگیش گردید. البته او، پیرامون این پدیده – جز به اشاره، در چند سطر کوتاه از کتابى – یادکردى نداشته است.
در شانزده سالگى، با زنى فداکار و نمونه، پیمان همسرى بست و در نوزده سالگى، نخستین فرزندش تولّد یافت. و با این تولّد – به تعبیر خودش – زندگى آرام و سادهاش، دستخوش بلاءها و شورها ولطفهایى شد.
در هیجده سالگى، نخستین کتابش را با عنوان « مسؤولیت و سازندگى» به نگارش درآورد؛ که به واقع، شالوده و ساختار تفکّرش، بر این پایه استوار گشت. در این کتاب، «تربیت و سازندگى» را نخستین نیاز انسان و زیربناى حرکت او برمىشمرد
صفایى با نبوغ سرشارى که از پدرانش به میراث مىبرد ،در عنفوان جوانى به درجهى اجتهاد در فقه نایل آمد.
او به قرآن و نهجالبلاغه، عاشقانه انس مىورزید و مبانى و روشهاى تربیت و سازندگى را، در این سرچشمهها مىکاوید. بیش از سى اثر مکتوبى که از او در زمینههاى دینى، تربیتى، نقد و شعر بر جاى مانده، از گستردگى و عمق مطالعات و تتبّعاتش حکایت مىکند.
غالب کتابهایش با نام «عین. صاد» منتشر مىشد؛ که مخفّفى از نام و نام خانوادگىاش بود
در سفر و حضر، همواره به تربیت و سازندگى نیروهاى کارآمد مىپرداخت. و اگر در دورترین منطقهى کشور، زمینهى تربیتى مىیافت، رنج سفر را بر خویش هموار مىساخت و به سوى آن مىشتافت. و در این راه، شب و روز را نمىشناخت. به ویژه، براى جوانان بیشترین ارج و برترین ارزش را قایل بود. همین بود که پیرامونش نیز، از حضور و همراهى جوانان، هیچگاه خالى نشد.
درِ خانهاش و آغوش مهربانش، چه روز و چه شب، همواره به روى همگان باز بود. بسیار اتّفاق مىافتاد که در نیمههاى شب – که تاریکى و خواب و سکوت بر سر شهر و ساکنان آن سایه مىافکند – پذیراى جوانان محروم و بىپناه مىگشت.
سرانجام آیت الله علی صفایی حایری در روز ۲۲ تیرماه ۷۸ در سانحه رانندگی در مسیر زیارت علی بن موسی الرضا به محبوب خود پیوست
***************
مفت خور
چنان که مرسوم است برخى اشکال مى گیرند که چرا طلبه ها کار یدى نمى کنند و حال آن که على(علیه السلام) کار مى کرد; یادم نیست که کسى همین مطالب را به صورت پرسش مطرح کرد یا خود ایشان فرمود:
على(علیه السلام) که روى زمین کار مى کرد، به این خاطر بود که او را از کار کردن روى استعدادها محروم کرده بودند و گرنه هرگز آدم ها را رها نمى کرد.یکى از برادران طلبه که گویا دل آزردگى زیادى از برخورد برخى بى انصاف ها داشت پرسید: راستى به نظر شما مفت خور کیست؟فرمود: مفت خور کسى است که مشغول انجام تکلیف نباشد. اگر پزشکى بتواند پزشک تربیت کند، ولى تعلیم را رها کرده و مطب باز کند که خود را تأمین مالى کند، بر مسند وظیفه ننشسته است.
***************
ادامه داستان ها در ادامه نوشته ادامه نوشته »
جولای 13, 2015
اخلاقی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه تیر, مناسبت های شمسی, مناسبتی
3,084
(به بهانه ۲۲ تیر سالروز ارتحال استاد علی صفایی حایری “عین – صاد” )
داستانک:
یک روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در کوچه و خیابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگیزه هاى گوناگون دارند; یا نمى دانند یا از نفرت هایى انباشته اند یا بدبین اند. من یا مى گذرم «مرّوا کراما» یا با آن ها حرف مى زنم. و تعریف کرد:
روزى در خیابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترک، اشاره اى کردند که فهمیدم مى خواهند زیر عمامه ام بزنند.
براى همین به پیاده رو رفتم. وقتى به کنارم رسیدند، از کارشان مأیوس شدند. توقف کوتاهى کردند و یکى از آن دو حرفى گفت که مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.
دستى به عمامه ام کشیده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ایستادند و موتور را روى جک گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پایین گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو کنید. کلام مظلومانه و از سر خیرخواهى چنین اثر مى گذارد.
با آن دو صحبت هایى شد…
بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: یکى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و یکى به جبهه رفت و میان بر زد.
چه نفسى و چه نفوذ کلامى که از فحاشان، طلبه و شهید بیرون مى کشید.
منبع : کتاب مشهور در آسمان
جهت دریافت تصویر قابل چاپ ۲۰ داستان کوتاه از زندگانی ایشان، اینجا را کلیک نمایی.
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید.
با استعانت از حجه بن الحسن این منبرک روز شنبه ۲۲ تیر۱۳۹۲ در مسجد گفته شد.
جولای 13, 2015
اخلاقی, داستانی, قرآنی
2,888
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه [الطلاق : ۳ ]
هر کس به خدا توکل کند خدا برای او کافیست
داستانک:
عین الدوله از وزرای قاجار بود . روزی از خانه بیرون آمد و دو فقیر را دید که پشت در خانه ی او نشسته اند و هرکدام ذکری بر لب دارند ؛
یکی می گوید : ” کار ، خوبه عین الدوله درست کنه ”
و دیگری می گوید : ” کار ، خوبه خدا درست کنه ” .
عین الدوله وقتی این صحبت ها را شنید ، خوشش آمد و دستور داد که یک سکه ی اشرفی درون ظرفی بگذارند و روی آن غذا بکشند و به فقیر اولی که از او تعریف می کرد ، بدهند .
آن فقیر ، که به طمع پول نشسته بود ، ظرف غذا را گرفت و با ناراحتی آن را به فقیر دومی داد . فقیر دومی هم غذا را خورد ، پول را برداشت ، و رفت .
عین الدوله فردای آن روز ، باز فقیر اولی را بر در خانه ی خود دید . گفت : ” مگر دیروز پول را برنداشتی ؟ دیگر چه می خواهی ؟ ” فقیر گفت : ” ما که پولی ندیدیم ؛ اگر منظورت ظرف غذاست که آن را به فقیر دیگری دادم.”
عین الدوله لبخندی زد و گفت : ” بله ؛ حقیقت را همان فقیر می گفت ! کار خوبه خدا درست کنه ، عین الدوله سگ کیه ؟ ”
جولای 11, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام کاظم(علیه السلام), داستانی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,661
وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى … [ احزاب ۳۳]
ای خانمها ! در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید…
«بّرج « از » بُرج « به معناى خودنمایى است، همان گونه که برج در میان ساختمان هاى دیگر جلوه ى خاصّى دارد .
جاهلیّتِ اولى نشان دهنده ى ظهور جاهلیّت اخرى است که ما امروز شاهد آنیم. در حدیث نیز آمده است:
» ستکون الجاهلیّه الاخرى « به زودى جاهلیّت دیگرى فرا مى رسد تفسیر نورالثقلین جلد ۴ صفحه ۹۶۲
اگر در جاهلیّت آن روز قتل و آدم کشى وجود داشت، امروز در جنگ هاى بزرگ و جهانى کشتارهاى میلیونى انجام مى گیرد .
جاهلیّت آن روز مدرسه نبود و جنایت انجام مى گرفت، امروز با وجود هزاران دانشگاه،مهم ترین حقوق انسان ها پایمال مى شود .
در جاهلیّت آن روز فساد و زنا جرم بود، امّا امروز در مترقّى ترین کشورهاى جهان همجنس بازى قانونى است.
اگر در جاهلیّت آن روز دختر را زنده به گور مى کردند، امروز با سقط جنین، هم دختر را نابود مى کنند، هم پسر را ]تفسیر نور ذیل آیه ۳۳ سوره احزاب[
به راستی چرا در این قرن به ظاهر مترقی؛ اینهمه جنایت ؛ از جمله سقط جنین انجام می شود. توجیه والدینِ جنایت کاری که سقط جنین می کنند ؛ چیست؟ آیا مهمترین توجیه اینها ؛ فقر نیست؟
خداوند درآیه ۳۳ سوره مبارکه اسراء می فرماید: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ … فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آنها و شما را روزى مى دهیم …
داستانک:
بکر بن صالح گوید: به حضرت کاظم )علیه السلام( نوشتم: من پنج سال است که از بچه دار شدن خوددارى کرده ام که همسرم فرزند نمى خواهد و مى گوید بواسطه فقر؛ تربیت فرزند مشکل است؟
] امام جواب نوشت: بچه دار شو که خداوند روزیش دهد ) اطْلُبِ الْوَلَدَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَرْزُقُهُمْ( [کافی جلد ۶ صفحه ۳]
جولای 11, 2015
اخلاقی, دفاع مقدس, ماه تیر, مناسبت های شمسی, مناسبتی
2,478
(به بهانه ۲۱ تیر روز عفاف و حجاب)
خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:
یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.
وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم… چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید.
با استعانت از حجه بن الحسن این منبرک روز پنجشنبه ۲۰ تیر۱۳۹۲ در مسجد گفته شد.
جولای 2, 2015
اخلاقی, امام حسن(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, فایل صوتی, ماه رمضان, مناسبت های قمری, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,861
(به بهانه میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام)
حدیثی است که در بین احادیث ،سنداً و متناً، منحصر به فرد است ؛ پیشنهاد می شود متن عربی را هم حتما بخوانید
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ ؛ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ ؛ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ؛ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ ، عَنِ الْحَسَنِ ، عَنِ الْحَسَنِ : أَنَ أَحْسَنَ الْحَسَنِ ، الْخُلُقُ الْحَسَنُ.
حدیث کرد برای ما ابوالحسن ، که او روایت کرد از ابوالحسن ، که او نیز روایت کرده از ابوالحسن ، که او شنید از حسن که او گفت شندیم از حسن که او شنیده بود از امام حسن علیه السلام ؛ که ایشان فرمودند که : همانا حسن ترین حسن ها ؛ خُلق حسن است (نیکوترین نیکوها ؛ خلق نیکوست)
منبع: بحار الأنوار ، جلد ۶۸، صفحه ۳۸۶، باب ۹۲
حسن های موجود در سلسله ی حدیث چه کسانی اند؟
فأما أبو الحسن الأول فمحمد بن عبد الرحیم التستری
و أما أبو الحسن الثانی فعلی بن أحمد البصری التمار
و أما أبو الحسن الثالث فعلی بن محمد الواقدی
و أما الحسن الأول فالحسن بن عرفه العبدی
و أما الحسن الثانی فالحسن بن أبی الحسن البصری
و أما الحسن الثالث فالحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام
داستانک: (بد اخلاقی)
آیت الله مظاهری،در کتاب ارزشمند «تربیت فرزند ، از دیدگاه اسلام» به نقل از یکی از بزرگان، می آورند:
فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز قیامت شده و او به شکل سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، با ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟
گفت: وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!
بعد به من گفت : بیا برویم قبرم را نگاه کن
جلو رفتم و دیدن ته قبرش سوراخ است
گفت:وقتی مرا داخل قبر گذاشتند ، قبر چنان مرا فشار داد که تمام روغن من گرفته شد و رفت در این سوراخ.
اگر سوراخ تنگ نبود ، روغنها را نشانت می دادم
منبع: کتاب تربیت فرزند از نظر اسلام صفحه ۱۰۱ [با تلخیص]