دسامبر 30, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف), داستان های علما, داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, ماه دی, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,095
(به بهانه ۹ دی ؛ روز رسوا شدن فتنه گران)
یکی از مراجع بزرگ شیعه ؛ حضرت آیت الله میرزای نائینی است که به استادالفقهاء و المجتهدین شهرت داشته اند
ایشان استاد بسیاری از مراجع ؛ از جمله آیات عظام ، میرزا مهدی اصفهانی، ابوالقاسم خویی ، محسن حکیم ، علامه طباطبایی، سید جعفر حسینی شاهرودی ،سید احمد شهرستانی، میرزا محمود حسینی زنجانی، محمدتقی بهجت، سید عبدالرسول آیتی بهبهانی ،سید جمال الدین گلپایگانی ، سید محمد حجت کوه کمری ،سید محمد هادی میلانی ،شیخ محمدتقی آملی ،میرزا هاشم آملی و بسیاری دیگر از مراجع و بزرگان بوده اند
در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روس خیلی نگران بودند از این که کشور دوستداران امام زمان (عجل الله فرجه) از بین برود و سقوط کند.
شبی به امام عصر (عجل الله فرجه) متوسل می شود و در خواب می بیند دیواری است به شکل نقشه ایران که شکست برداشته و خم شده است و در زیر این دیوار تعدادی زن و بچه نشسته اند و دیوار دارد روی سر آنها خراب می شود.
مرحوم نائینی در عالم خواب مشاهده می کند که حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) تشریف آوردند و دیوار در حال ریزش را سر جایش قرار دادند و فرمودند:”اینجا(ایران شیعه) خانه ماست، می شکند، خم می شود، خطر است ولی ما نمی گذاریم سقوط کند” [ملاقات با امام عصر(عجل الله فرجه) صفحه ۱۳۷]
این داستان ؛ قابل توجه فتنه گران باشد . این کشور، کشور امام زمان است و این منافقین نمی توانند این کشور را به دست آمریکا بدهند
دسامبر 29, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه ربیع الأول, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,771
(به بهانه میلاد پربرکت پیامبر مکرم اسلام و حضرت امام صادق علیهماالسلام)
امام صادق و یا امام باقر علیهما السّلام در روایتی که سعدی نیز آن را به شعر درآورده و در سازمان ملل نیز نصب است ؛ (بنی آدم اعضای یک پیکرند) می فرمایند :
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ …
مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک پیکر؛ که هر گاه عضوى از آن دردمند شود، اعضاء دیگر هم احساس درد کنند… [الکافی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۱۶۶]
باید ما دلسوز دیگران باشیم
مثلا :
چادر خانمی از موتور آویزان است . بوقی بزنیم و اطلاع دهیم ( نه آنکه سریع موبایلمان را در بیاوریم و از صحنه ی افتادن، فیلم بگیریم)
ماشینمان جا دارد ،چرا پیرزن و یا پیر مردی را سوار نکنیم
اگر پوست موزی دیدم . آن را با پا به کناری بزنیم
اگر سنگ در مقابل راه بود آن را کنار بگذاریم
از کنار بیمارستان عبور می کنیم ، برای سلامتی همه ی بیماران سوره ی حمدی بخوانیم
از مقابل قبرستان عبور می کنیم ؛ فاتحه بخوانیم
اگر کاری از دستمان بر نمی آید ؛ لااقل غصه بخوریم
مانند غصه ،برای مردم مستضعف و یا مردم مظلوم عراق ، فلسطین ، افغانستان، پاکستان، یمن ، بحرین، نیجریه و …
پیامبر آنقدر برای کفار دلسوزی می کرد که خداوند می فرماید: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ ؛ نزدیک است جان خود را برای آنان تباه کنی !
داستانک ۱:
حجت الاسلام قرائتی می فرمودند:
آیت الله العظمى گلپایگانى سر درس بود. من نشسته بودم.
مىگفت: گاهى که متوجه مىشوم ،طلبهها کم درس مىخوانند، از غصه تب مىکنم.
گفتم: اگر بچههاى من مردود بشوند، داد مىزنم ولى تب نمىکنم.
آیت الله گلپایگانى براى پسر مردم تب مىکند، ولى من براى بچه هاى خودم تب نمىکنم. از این پیدا است که او چه سوزى دارد [برنامه درسهایى از قرآن ۰۷/ ۰۲/ ۷۴]
داستانک ۲:
شخصی تعریف می کرد : در تاکسی نشسته بودم . ناگهان موتوری با سرعتی عجیب ، از کنارمان گذشت
با خود گفتم : الان مغزش متلاشی می شود و عبرتی خواهد شد برای دیگران
دیدم سریع راننده تاکسی پولی را در آورد و داخل قلک صدقه گذاشت .
متوجه شدم، برای سلامتی آن موتور سوار این کار را کرد و فهمیدم ،چقدر دلسوز دیگران است
دسامبر 28, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام صادق(علیه السلام), امام علی(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه ربیع الأول, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,394
(به بهانه میلاد پربرکت پیامبر مکرم اسلام و حضرت امام صادق علیهماالسلام)
مردم نوعاً علاقهمندند که آخرین سخن و گفتار پایانی شخصیتهای بزرگ و انسانهای قدّیس را بدانند و کدام شخصیت همانند رسول خداست و چه کسی به پایهی کمالات آن بزرگوار میرسد و چه کسی استکه نخواهد آخرینکلام پیامبراکرم وسخن پایانی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را بداند و بفهمد؟
جابر بن عبدالله میگوید: کعب الاحبار از عمر پرسشکرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟» او گفت: «از علی علیه السلام بپرس!» کعب به نزد حضرت علی علیه السلام آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. علی علی علیه السلام فرمود:
اسندت رسول الله الی صدری فوضع رأسه علی منکبی فقال: الصلاه الصلاه
رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز. [فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛جلد ۳ صفحه ۳۸ ]
آخرین توصیه امام صادق نیز نماز است
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ علیه السلام: لَمَّا حَضَرَ أَبِیَ الْوَفَاهُ قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاهِ.
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد [ وسائل الشیعه،جلد ۴ ، صفحه ۲۴]
داستانک:
داماد حضرت امام خمینی(ره) می گوید: حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که (اگر کسی نمازش را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می شود.) من یک بار به ایشان عرض کردم: (سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت نخواند و یک وقت نخواند.) گفتند نه این که خلاف شرع است. منظور امام صادق علیه السلام این بوده است که وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است. [ هزارو یک نکته درباره نماز حکایت ۷۲۷]
دسامبر 24, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), داستان های علما, داستانی, روان شناسی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ربیع الأول, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده
2,312
(به بهانه دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه سلام الله علیها )
اگر انسان می خواهد فرزندانی مطیع و خوب داشته باشد ؛ قدم اولش این است که به مادرِ بچه ها یعنی همسرش احترام بگذارد ( و برای خانمها ؛ به پدر بچه ها)
نمی شود زن و مرد همیشه در حال بی احترامی به هم باشند ، و بخواهند فرزندانشان به آنان احترام بگذارند
مثال اول: پدر، به بچه ها گفته است، داخل اتاق بازی نکنید و بچه ها بازی می کنند ، بعد پدر بیاید و به بچه اش بگوید : چرا داخل اتاق بازی کردی
فرزند جواب دهد: مادر اجازه داده و پدر بگوید : مادرت غلط کرده
به نظر شما این بچه وقتی بزرگ شد ، با پدر و مادرش چگونه برخورد می کند
داستانک ۱:
خانم فریده مصطفوی،دختر حضرت امام خمینی رحمت الله علیه می گوید :
یادم می آید بچه که بودم و با توپ توی اتاق بازی می کردم توپ را زدم وشیشه شکست , امام با ناراحتی آمدند که ما را تادیب کنند که چرا این کار را کرده ایم ؟
من گفتم: خانم به ما گفتند در اتاق بازی کنید ,عیبی ندارد . تا من این را گفتم , ایشان هیچ نگفتند و سرشان را پایین انداختند و از اتاق بیرون رفتند [برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمت الله علیه جلد ۱ صفحه ۸۰ ]
مثال دوم :
هنوز همسر انسان سر سفره نیامده ؛ مردِ خانه غذا را تمام می کند
داستانک ۲:
خانم فاطمه طباطبایی, عروس حضرت امام می گویند:
احترام امام به خانم بسیار زیاد بود و تا آخرین ساعات عمرشان این احترام در اعمال و رفتارشان مشهود بود و به همه حتی پسرشان نیز حفظ این روحیه را توصیه می کردند.
تا وقتی که خانم سرسفره نمی آمدند، خودشان دست به غذا نمی زدند.
گاهی که ما زودتر دست به غذا می بردیم نمیگفتند: چرا صبر نمی کنید؟ می گفتند: خانم نیامدند؟
چند بار ایشان را صدا می زدند. گاهی خانم می آمدند و میگفتند: آقا،آخر من مهمان دارم، شمابخورید، من باید غذا را بکشم بعدا می آیم.
این رفتار امام در همه اثر می گذاشت [کتاب زندگی به سبک روح الله – جلد ۱ – صفحه ۲۰]
دسامبر 20, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام صادق(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ربیع الأول, مناسبت های قمری, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,459
(به بهانه نزدیکی به ۹ ربیع)
وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ- عَلَیْهِ السَّلَامُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّا نَرَى فِی الْمَسْجِدِ رَجُلًا یُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِکُمْ وَ یُسَمِّیهِمْ. فَقَالَ: «مَا لَهُ- لَعَنَهُ اللَّهُ- یَعْرِضُ بِنَا»
بخدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض شد که: یا ابن رسول اللَّه ما مىبینیم در مسجد مردى را که فاش دشنام بدشمنان شما میدهد و نامشان میبرد، آن حضرت فرمود: چه مرض دارد خدا لعنتش کند ما را در معرض اذیت میاندازد[ اعتقادات الإمامیه (للصدوق)، ص: ۱۰۷]
داستانک:
حضرت آیت الله العظمی مظاهری می فرمودند: روزی در هنگام درس استاد ما آیت الله مرعشی نجفی خاطره ای بیان کردند که:
پدر من از علمای نجف بوده یک شاگرد سنی داشت، این فرد میخواست برود کردستان و کرمانشاه، با پدر من خداحافظی کرد و رفت، پدر من آمد ایران و رفت مشهد، در زمان برگشت قافله ما غروب به کرمانشاه رسید، من خیلی وحشت کردم که حالا چه میشود، آن وقت وضع کرمانشاه و وضع کردستان به خاطر شیعه و سنیگری خیلی بد بود، ناگهان آن شاگرد من پیدا شد، خیلی با من گرم گرفت و بالاخره با زور و رودربایستی من را خانه برد خیلی هم خدمت کرد به من، بعد آخر شب به من گفت: آقا ما یک جلسهای داریم شما بیاید برویم توی این جلسه، گفتم میآیم،
خلاصه مرا بردند توی آن جلسه، وقتی نشستم توی جلسه، دیدم این سبیل گُندهها، سبیل کشیدهها میآیند، تعجب کردم، چه خبر است، یک وقت مَنقَلی پر از آتش که آتش زغالی که اَلُو داشت، اینرا هم آوردند، یک مجمع را هم آوردند گذاشتند روی این آتشها، روی این منقل .من تعجب کردم، ترس هم منرا گرفته بود که اینها چه کار میخواهند بکنند، یکوقت دیدم یک جوانی زیر غُل و زنجیر، قیافهای شبیه مردم همدان داشت، آوردند.
یک سفره چرمی هم پَهْن کردند، او را نشاندند روی سفره چرمی و کسی با یک ضربت گردنش را زد، آن مجمع که داغ بود گذاشتند روی گردن اینکه خون بیرون نیاید، غُل و زنجیرها را هم باز کردند این هی دست و پا میزد اینها هم قاه قاه میخندیدند. من غش کردم.
بالاخره قضیه تمام شد و من در حال غش بودم، کمکم مَرا به هوش آوردند اما آن موقعی که نزدیک بود به هوش بیایم میدیدم با هم زمزمه دارند، این شیعه است اینرا هم بیاورید دومیاش باشد، آن طلبه میگفت: نه بابا من درس پیش ایشان خواندم، این از آن سنیهای داغ است معلم من بوده، بالاخره من را نجات داد، آمدیم خانه، وقتی من حال آمدم، این طلبه به من گفت: آقا من سنی هستم، اما مُرید شما هستم، میدانید شما را خیلی دوست دارم، نمیخواستم ناراحتتان کنم، اما بُردم آنجا یک پیام بدهید به علمای نجف و پیام این، که شما عُمَرکُشون کنید ما هم اینجور میکنیم، ما رسممان است یک شیعه را یک جایی پیدا میکنیم زندانیاش میکنیم غُل و زنجیر میکنیم تا شب چهارشنبه، شب چهارشنبه همه ما جمع میشویم برای رضایت خدا، قربه الی الله اینرا میآوریم و این بلا را به سرش میآوریم که تو دیدی. [ درس اخلاق آیت الله مظاهری در تاریخ ۲۳ فروردین ۸۵٫ شماره درس ۳۰۰]
دسامبر 20, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام حسن(علیه السلام), امام حسین(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ربیع الأول, مناسبت های قمری, منبرک های روایی
6,214
(به بهانه نزدیکی به هفته وحدت)
سوال:
روایتی است از حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام که فرموده اند هرکس در نماز جماعت به امام جماعت اهل سنت اقتدا کند ، از ثواب اقتدا به رسول الله صلی الله علیه و آله بهره مند خواهد شد .
سوال این است :
اولا – آیا این حدیث و روایت صحیح است یا خیر ؟
ثانیا – منبع این حدیث در کدام یک از کتب معتبر آمده است ؟
ثالثا – آیا علمای وهابیت از اهل سنت محسوب می شوند؟
پاسخ:
روایات فراوانى بر مطلوب بودن شرکت در نماز جماعت اهل سنت دلالت دارد. از جمله آنها روایتی است که در سوال آمده است. در این روایت که از حیث سند صحیح و معتبر است؛ امام صادق علیه السلام می فرماید:
مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ کَانَ کَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ (۱)
«هرکس با اهل سنت، در صف اوّل آنها نماز بگزارد، مانند کسى است که پشت سر رسول اللّه صلی الله علیه و آله در صف اوّل نماز گزارده است
مرحوم شیخ حر عاملی نیز در کتاب وسائل الشیعه بابی را به روایات داله بر استحباب شرکت در نماز جماعت اهل سنت و شرکت در صف اول نماز آنها إختصاص داده است.(۲)
هدف از جواز این عمل و استحباب و فضیلت آن این است که این عمل موجب جلب دوستى اهل سنت و موجب وحدت کلمه و اتحاد بیشتر مسلمانان می گردد.
بسیاری از فقها از جمله حضرت امام خمینی رحمت الله علیه طبق روایاتی که در این باب آمده به تقیه مداراتی با اهل سنت حکم کرده است. (۳) تقیه مداراتی یکی از اقسام تقیه است که در این نوع تقیه ترس از ضرر مالی و جانی مطرح نیست. بلکه تقیه ای است که برای جلب دوستی و ایجاد وحدت با اهل سنت مدارا می گردد.
اما در خصوص سؤال پایانی شما باید بگوییم که امام جماعت مساجدی مانند مسجدالحرام و مسجدالنبی نیز گرچه جزء علمای وهابی هستند. اما از این روایات خارج نیستند
در روایتی از امام کاظم علیه السلام نقل شده که امام حسن و امام حسین علیهما السلام پشت سر مروان بن حکم نماز می خواندند. صَلَّی حَسَنٌ وَحُسَیْنٌ خَلْفَ مَرْوَانَ وَنَحْنُ نُصَلِّی مَعَهُم (۴)
مروان بن حکم همان کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را ملعون بن ملعون (۵) نامیده بود. وی بعد از صلح امام حسن با معاویه از سوی معاویه والی و حاکم مدینه شده بود. امامت جمعه و جماعات در صدر اسلام از جایگاه بسیار مهمی برخوردار بوده است بطوری که معمولاً حاکمان و والیان هر شهر این منصب مهم را در اختیار خود داشته و با حضور دائم خویش از این منصب محافظت می کردند.
داستانک:
پسر دکتر احمد توکلی (نماینده مجلس) می گوید:
بهار سال ۱۳۷۳، بنده، پدرم، آقای مهندس محمود فرشیدی وزیر آموزش و پرورش دولت نهم و جناب آقای علی صفار، مدیر محترم مدرسه راهنمایی معلم در منطقه ۲ تهران، به محضر شادروان آیتالله بهجت مشرف شدیم.
پدرم از آیت الله بهجت پرسید: بنده در دانشگاه ناتینگهام انگلستان درس میخوانم. آنجا دانشجویان عرب که همه سنی هستند، از دانشگاه، فضایی برای اقامهی نماز جماعت خواستهاند و دانشگاه نیز جایی را به آنها اختصاص داده است. بنده نماز اول وقت را پشت سر آنان به جماعت میخوانم. آیا اعاده نماز واجب است؟
مرحوم آیتالله بهجت فرمودند: « نه تنها اعاده نماز واجب نیست، بلکه نماز خواند پشت سر آنها، ثوابش از شمشیر زدن در رکاب رسول خدا در صف اول جنگ احد بیشتر است».
سپس بعد از مکثی افزودند: «اگر ما شیعیان و امامانمان اینگونه عمل نمیکردیم، پنج شیعه آنروز اکنون صدوپنچاه میلیون شیعه نبود»(۶)
پی نوشت ها:
۱٫ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه ق، ج۳، ص ۳۸۰.
۲٫ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، سال ۱۴۰۹ هـ.ق، ، ج۸، ص ۲۹۹.
۳٫ امام خمینی، کتاب الطهاره، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ، ۱۴۲۲ق،ص ۵۲۲.
۴٫ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، سال ۱۴۰۹ هـ.ق، ج۸، ص ۳۰۱.
علیبن جعفر در کتاب خود از برادرش امام موسی کاظم (ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: امام حسن و امام حسین علیهما السلام پشت سر مروان نماز خواندهاند و ما نیز با آنها نماز میخوانیم.
۵٫ علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، سال ۱۴۰۴ هـ ق، ج۶۲، ص ۲۳۷.
۶٫ کتاب بصیرت لازمه تبری صفحه ۴۱ به نقل از سایت الف متعلق به دکتر احمد توکلی
دسامبر 8, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), داستان های علما, داستانی, دفاع مقدس, سیره بزرگان, ماه آذر, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده
3,838
(به بهانه ۱۷ آذر؛ سالروز شهادت شاهرخ ضرغام)
نام : شاهرخ ضرغام .تاریخ تولد : ۱۳۲۸ تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه ۱۳۵۹ آبادان
اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد . شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی، روزگار را سپری کرد .
در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و…
اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد؛ انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و …
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد . بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی. وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد. همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.
در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.
می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.
برخی از روحیه های فردی شاهرخ ضرغام
با خاندان شاه و زورگویی و … خیلی مشکل داشت. رسما بهشان فحش میداد و ماموران جرات نداشتند چیزی بهش بگویند. با این که خودش از برخی باج میگرفت ولی گاهی از ستمدیدگان حمایت میکرد. ماه رمضان روزه میگرفت و نماز میخواند. محرم و صفر شراب نمیآشامید. سیگاری نبود و سیگار نمیکشید. به فقیران بسیار کمک میکرد و گاهی حاتمبخشیهایی میکرد. یکبار در زمستان دستهای اسکناس با کاپشن گرانش را به گدایی داد. به سیدها و روحانیان نیز احترام میگذاشت.
یکی از ویژه گیهای بارز او غیرت مندی بود
داستانک
یکی از دوستانش می گوید:
صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: این کیه، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود. شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره، تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا؟!
زن، خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم. شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلاً قیافه ات به اینجور کارها و اینجور جاها نمی خوره، اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی؟
زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندان هایش را به هم فشار می داد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!
بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود بر میگردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند.
مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم، تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک، بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟!
اول درست جواب نمی داد، اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو می دم!!
جهت نیاز به مطالعه داستانهایی از شخصیت شاهرخ ضرغام؛ به کتاب ” شاهرخ حر انقلاب اسلامی ” از موسسه شهید ابراهیم هادی، رجوع فرمایید[لینک خرید اینترنتی]
دسامبر 1, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام حسین(علیه السلام), روان شناسی, سیاسی, ماه صفر, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,198
(به بهانه اربعین حسینی)
یکی از زیاراتی که بسیار مضامین والایی دارد و به تعبیر مقام معظم رهبری ؛یکی از بهترین زیارات است، زیارت اربعین است . در قسمتهای ابتدایی این دعا می خوانیم
وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجِهالَهِ و حَیرَهِ الضَلالَه
[خدایا! حسین بن علی] جان خود را در راه تو داد، تا بندگانت را از جهالت و نادانى و گمراهى برهاند.
پس یکی از مهمترین دلایل قیام امام حسین علیه السلام؛ دعوت مردم به دانش ؛ و رهاندن مردم از جهل و خرافات است
هر چه مردم از دین و مذهب بیشتر فاصله می گیرند ؛ بیشتر به خرافات کشیده میشوند برای همین است که کشورهایی غربی بیشترین خرافات را دارند
به عنوان مثال:
– طبق آخرین آمار، نیمى از مردم آمریکا، افرادى خرافاتى هستند. آمریکایىها معتقدند اگر شما روى پلى با دوستانتان خداحافظى کنید، دیگر هیچ وقت آنها را نخواهید دید. وقتى شهاب سنگى دیدید، سریع آرزو کنید؛ همه آرزوهاى شما برآورده خواهد شد. هنگام عطسه دستانتان را جلوى دهانتان بگیرید، ممکن است روحتان از فرصت استفاده کرده فرار کند.
– بنا بر اعتقاد اهل خرافه در آمریکا همان طور که قطرات باران نمادى از اشک است، اگر در مراسم عروسى هوا بارانى باشد کار بدان جا منتهى مىشود که عروس در تمام دوران زناشویى خود همواره گریان باشد و اضافه مىکنند که «ازدواج در روزهاى اندوه، یک عمر پشیمانى و ندامت دارد.»
– آلمانىها اعتقاد دارند که شب عروسى مردى که زن قبلی اش مرده است روح آن حضور پیدا مىکند و اگر با این ازدواج موافق باشد به زندگى مشترک آن زن و مرد آسیبى نخواهد رسید.
– هم اکنون در کنار رود سن ۶ هزار طالع بین و غیبگو به طور متوسط روزى ۱۰۰ هزار مشترى دارند.
– فرانسوىها به شدت به طالع بینى معتقدند، در تمام فرانسه نزدیک به ۳۴ هزار طالع بین به کار مشغولند. و در بیش از نصف جرائد روزانه و تقریباً تمام مطبوعات هفتگى و ماهنامههاى خبرى، عنوانى به چشم مىخورد که مردم را براى کشف طالع روز یا هفته یا ماه راهنمایى مىکنند. و اگر روزى از طریق اینترنت از پیش بینى آن روز با خبر نشوند، از جایشان تکان نمىخورند. فرقى هم نمىکند کارگر ساده یک کارخانه باشند یا یک دولتمرد بلند پایه. آنها اولین صفحه روزنامهاى که سر میز صبحانه مىخوانند، صفحه مربوط به طالع بینى و پیشگوئیهاى روزانه است.
– سالانه ۱۰ میلیون ایتالیایى به فال بینها و ساحران مراجعه مىکنند. مدعیان جادوگر و رمالان در ایتالیا هر سال نزدیک به پنج میلیارد یورو درآمد دارند.
– مجسّمه داربلو یکى از دیدنىهاى شهر روانا در ایتالیا است که مردم آن شهر عقیده دارند که این مجسمه براى زنان که در راه عشق شکست خوردهاند شفاعت مىکند تمام زنان و جوانانى که از شهر روانا عبور مىکنند بوسههایى چند بر پیکر این مجسمه مىزنند و در نتیجه پیکر مجسمه در زیر انواع مختلف ماتیک غرق شده و چند سانتى متر روژ لب روى این مجسمه نشسته است.
– در آمریکا دست کم ۳۰۰ هزار منجّم است و طبق آمار ۵ میلیون زن و مرد آمریکایى در کارهاى خود به غیبگو مراجعه مىکنند و سالى ۲۰۰ میلیون دلار صرف طالعبین مىشود.
– دستهاى از غربزدگان به قدرى موهوم پرستند که از خانهاى که شماره پلاک آن ۱۳ است مىترسند پلاک آن را ۱+ ۱۲ مىگذارند در سازمان ملل متحد آسانسور از طبقه ۱۲ به طبقه ۱۴ منتقل مىشود و طبقه ۱۳ ندارد. نکته ی عجیب این است که هتلهاى بزرگ نیویورک طبقه سیزده ندارند آنان از طبقه سیزده وحشت دارند.
– هنگامى که ملکه انگلیس از آلمان غربى بازدید کرد رئیس ایستگاه راهآهن دویسبورگ شماره سکویى را که قطار ملکه از آن حرکت مىکرد ۱۳ بوده به ۱۲ تغییر مىدهد تا گزندى به جان او و همراهانش نرسد
– در کوچه و خیابانهاى پاریس، لندن و … ؛ رمّال و فالگیر و زنانى که با عنوان فال نخود مشغول به کارند بازار شلوغى دارند.
و بسیاری از اعتقادات خرافی دیگر؛[رجوع به کتاب خرافه ها و واقعیت ها، نوشته محمود اکبری؛ صفحه: ۵۸]
اما سوال اینجاست که چرا ما شیعیان نیز به برخی از خرافات کشیده شده ایم؟!!! خصوصا در عزاداریها!!!
– قفل زنی ؛ تیغ زنی؛ استفاده از آلات موسیقی
– یاران جعلی برای امام حسین علیه السلام. مثل هاشم مِرقال ( هاشم بن عُتبه مِرقال) که گفته اند نیزه هیجده ذرعی داشت!!! و نیز مثل زعفر جنی که می گویند او هم یکی از یاران امام حسین علیه السلام در کربلا بود!!!( نقل از حماسه حسینی)
– لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون وششصدهزار نفربود!!! ( نقل از حماسه حسینی)
– امام حسین علیه السلام در کربلا ۳۰۰ هزار نفر را بادست خودش کشت!!! ( نقل از حماسه حسینی)
– غیر عادی جلوه دادن دشمنان امام حسین علیه السلام . مثلا می گویند که شمر مثل سگ هفت تا پستان داشته!!! ( نقل از حماسه حسینی)
– تصاویر وعکس های جعلی برای امام حسین علیه السلام که گاهی این تصویرها را دشمنان اهلبیت علیهم السلام می سازند ودر بین شیعیان ترویج می دهند.
– رقابت های ناسالمِ هیات ها و دستجات نسبت به هم.
– استفاده از کلمات و تعابیر شرک آمیز وگاهی هم شرک محض در مداحی ها وعزاداری های حسینی
– استفاده از کلمات وتعبیرات وعناوین نامناسب وغیر معقول در مداحی ها. مثل اینکه در قالب شعر ومانند آن بگویند که من سگ سگ سگ حسینم. من سگ سگ سگ عباسم . رقاصم رقاصم رقاصه عباسم !!!. یا من دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه حسینم.
– عزاداری به نحو راه رفتن روی خارها!!!
– پریدن از روی آتش که در هندوستان ، هندوها و… در روز عاشورا انجام می دهند وچه بسا آثارخوبی هم برای آنها داشته باشد ولی این عمل نباید در میان شیعیان باب شود وهیچ وجه شرعی هم ندارد.
– قلّاده سگ به گردن بستن جهت عرض ارادت و ادب به پیشگاه امام حسین علیه السلام !!!
نوامبر 26, 2015
اخلاقی, امام حسین(علیه السلام), شعری, گنجینه pdf منبرک ها, ماه رجب, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
6,310
(به بهانه نزدیکی به اربعین)
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها
انگار بین هیات ماهم نشسته بود
زهرا به انتظار زیارت نرفته ها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
غم میخورم برای دل رهبرم که هست
تنها طلایه دار زیارت نرفته ها
اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
نوامبر 25, 2015
اعتقادی, امام حسین(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), ماه صفر, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
1,724
(به بهانه نزدیکی به اربعین حسینی)
گروهی از محدثین از معاویه بن وهب نقل کرده اند که وى گفت:
اذن خواستم که بر امام صادق علیه السّلام داخل شوم، به من گفته شد که داخل شو، پس داخل شده آن جناب را در نمازخانه منزلشان یافتم پس نشستم تا حضرت نمازشان را تمام کردند پس شنیدم که با پروردگارشان مناجات نموده و مىگفتند:
بار خدایا، اى کسى که ما را اختصاص به کرامت داده و وعده شفاعت دادى و مختص به وصیّت نمودى (یعنى ما را وصى پیامبرت قرار دادى) و علم به گذشته و آینده را به ما اعطاء فرمودى، و قلوب مردم را مایل به طرف ما نمودى، من و برادران و زائرین قبر پدرم حسین علیه السّلام را بیامرز، آنان که اموالشان را انفاق کرده و بدنهایشان را به رنج انداخته به جهت میل و رغبت در احسان به ما و به امید آنچه در نزد توست به خاطر صله و احسان به ما و به منظور ادخال سرور بر پیغمبرت و به جهت اجابت کردن فرمان ما ، و به قصد وارد نمودن غیظ بر دشمنان ما.
اینان اراده و نیّتشان از این ایثار تحصیل رضا و خشنودى تو است پس تو هم از طرف ما این ایثار را جبران کن و بواسطه رضوان، احسانشان را جواب گو باش
و در شب و روز حافظ و نگاهدارشان باش و اهل و اولادى که از ایشان باقى ماندهاند را بهترین جانشینان قرار بده و مراقب و حافظشان باش و شر و بدى هر ستمگر عنود و منحرفى را از ایشان و از هر مخلوق ضعیف و قوى خود کفایت نما و ایشان را از شر شیاطین انسى و جنّى محفوظ فرما و اعطاء کن به ایشان برترین چیزى را که در دور بودنشان از اوطان خویش از تو آرزو کردهاند، و نیز به ایشان ببخش برتر و بالاتر از آنچه را که بواسطهاش ما را بر فرزندان و اهل و نزدیکانشان اختیار کردند،
بار خدایا دشمنان ما بواسطه خروج بر ایشان آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند ولى این حرکت دشمنان، ایشان را از تمایل به ما باز نداشت و این ثبات آنان از باب مخالفتشان است با مخالفین ما، پس تو این صورتهائى که حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغییر داده مورد ترحّم خودت قرار بده و نیز صورتهائى را که روى قبر ابى عبد اللَّه الحسین علیه السّلام مىگذارند و بر مىدارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده و همچنین به چشمهائى که از باب ترحم بر ما اشک ریختهاند نظر عنایت فرما و دلهائى که براى ما به جزع آمده و بخاطر ما سوختهاند را ترحم فرما ،
بار خدایا به فریادهائى که بخاطر ما بلند شده برس، خداوندا من این ابدان و این ارواح را نزد تو امانت قرار داده تا در روز عطش اکبر، که بر حوض کوثر وارد مىشوند آنها را سیراب نمائى.
و پیوسته امام علیه السّلام در سجده این دعاء را مىخواندند و هنگامى که از آن فارغ شدند عرض کردم:
فدایت شوم این فقرات و مضامین ادعیهاى که من از شما شنیدم اگر شامل کسى شود که خداوند عزّ و جلّ را نمىشناسد گمانم این است که آتش دوزخ هرگز به آن فائق نیاید!!! به خدا سوگند آرزو دارم آن حضرت (حضرت امام حسین علیه السّلام) را زیارت کرده ولى به حج نروم.
امام علیه السّلام به من فرمودند: چقدر تو به قبر آن جناب نزدیک هستى، پس چه چیز تو را از زیارتش باز مىدارد؟
سپس فرمودند:اى معاویه زیارت آن حضرت را ترک مکن.
عرض کردم: فدایت شوم نمىدانستم که امر چنین بوده و اجر و ثواب آن این مقدار است.
حضرت فرمودند:
اى معاویه کسانى که براى زائرین امام حسین علیه السّلام در آسمان دعاء مىکنند به مراتب بیشتر هستند از آنان که در زمین براى ایشان دعاء و ثناء مىنمایند [ کامل الزیارات-ترجمه ذهنى تهرانى، ص: ۳۸۰]
نوامبر 16, 2015
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه صفر, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده
1,758
(به بهانه ۳ صفر سالروز ارتحال عارف واصل حضرت آیت الله شاه آبادی)
داستانک:
یکی از بازاریان که از شاگردان مرحوم شاه آبادی[استاد اخلاق و عرفان امام خمینی] بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
“چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
می فرمودند :آخر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم”
همین فرد می گوید:
بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟
ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.
سه دستور ایشان چنین بود:
۱٫ مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.
۲٫ در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعا” اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.
۳٫ از نظر خمس ، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.
همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم.
در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم. من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم.
این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست. [آثار و برکات نماز اول وقت صفحه ۷۰]
نوامبر 15, 2015
اعتقادی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, سیاسی, قرآنی, ماه آبان, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده
3,202
(به بهانه ۲۴ آبان، سالروز شهادت “ادواردو آنیلی” مسلمان ایتالیایی)
ادواردو آنْیِلْلی، در سال ۱۹۵۴م در شهر نیویورک به دنیا آمد. پدرش سناتور «جیووانی آنیلی»، مرد ثروتمند و معروف ایتالیایی بود. وی مالک کارخانهجات اتومبیلسازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو و آیوکو، به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای پرتیراژ “لاستامپا” و “کوریره دلاسرا“، باشگاه اتومبیلرانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود.
علاوه بر اینها، چندین شرکت ساختمانسازی، راهسازی، تولید لوازم پزشکی و هلیکوپترسازی هم وجود دارد که خانواده آنیلی جزء سهامداران اصلی آنها میباشند. میزان ثروت و نفوذ خانواده آنیلی به حدی است که رسانههای ایتالیا از آنها به عنوان خاندان پادشاهی ایتالیا نام میبرند. کارشناسان اقتصادی درآمد سالانه خانواده آنیلی را بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار تخمین می زنند که ۳ برابر درآمد نفتی جمهوری اسلامی ایران است.
ادواردو آنیلی ، در سن ۲۰ سالگی پس از آشنایى اتفاقی با قرآن در یکی از کتابخانههای امریکا، به اسلام علاقهمند شده و پس از مطالعه درباره این دین آسمانی، در یکی از مراکز اسلامی نیویورک به آیین الهی اسلام مشرف گردید.
در فروردین سال ۱۳۶۰ با امام خمینی(ره) دیدار کرد و بعدها از این که امام در آن دیدار پیشانی اش را بوسیده بود، به عنوان یکی از بهترین خاطرات زندگی اش یاد کرده بود.(بنا به گفته اطرافیان امام : ادواردو انیلی تنها فرد خارجی بود که امام پیشانیه او را بوسید) ادواردو قرار بود یک ماه قبل از شهادتش به ایران بیاید و دوست داشت با مقام معظم رهبری دیدار کند، لیکن والدین او برای ممانعت از سفر او به ایران، گذرنامهاش را پنهان کرده بودند. وی قرار بود در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شود.
خانواده آنیلی برای آنکه ادواردو را از ارث محروم کنند، سعی زیادی در دیوانه جلوه دادن وی داشتند. به همین منظور وی را در یک بیمارستان روانی بستری کردند که به گفته خود ادواردو، همه اعضای آن یهودی بودند. ادواردو می ترسید که در آن تیمارستان وی را تحت درمان های شستشوی مغزی قرار دهند و حتی یک بار از آنجا فرار کرده بود.
اما ناگهان در نوامبر سال ۲۰۰۰ جسد ادورادو آنیلی در بزرگراه تورینو-ساوانا در شمال ایتالیا و در نزدیکی شهر تورین پیدا شد.
پلیس ایتالیا مرگ ادواردو را خودکشی تشخیص داد و علت آن را استفاده بیش از حد از مواد مخدر اعلام کرد. اما دلایل روشنی وجود دارد که حاکی از قتل ادورادو است.[جهت مطالعه بیشتر به کتاب “هدیه مسیح” مراجعه فرمایید]
همانطور که مطالعه فرمودید،ادواردو در یکی از ثروتمند ترین خانواده های دنیا مسلمان میشود و این نوید را برای همه دارد که اسلام در آینده ای نزدیک، دنیا را فتح خواهد کرد ان شاء الله
برای اثبات این حرف به این مطالب دقت فرمایید
جیمی شیما رییس دفتر مطبوعاتی و اطلاعات ناتو و سخنگوی پیشین ناتو در جنگ کوزوو در اجلاس نقش رسانه ها و سیاست خارجی کشورها در برلین گفت :
مردم آمریکا تشنه دریافت اطلاعات جهانی بویژه پیرامون اسلام و مسلمانان هستد و قرآن پر فروش ترین کتاب در آمریکا می باشد
احمد هوبر،روزنامه نگار و اندیشمند تازه مسلمان سوئدی ، در مصاحبه با کیهان هوایی ۱/۱/۱۳۷۵ می گوید:
ما شاهد افزایش باورنکردنی تعداد مسلمانان در قاره اروپاییم و هر ساله تعداد زیادی در اروپا به اسلام می گروند
خبرگزاری رسمی ایتالیا اعتراف می کند: تنها در دوسال اخیر بیست هزار زن تحصیل کرده انگلیسی به اسلام گرویدهاند.
همچنین مجله ایندی پندت در نشریه خود می نویسد: توجه شهروندان انگلیسی به اسلام،پدیده در خور توجهی است کهدر سالهای اخیر رشد آن در میان حلقه اشراف سرعت بیشتری پیدا کردهاست تا آنجا که هم اکنون فرزندان برخی از سرشناسترین اعضای اینطبقه در زمره گروندگان به آیین اسلام قرار گرفتهاند.
از جمله اینافراد «یحیی برنت« پسر جانت برنت مدیر عامل رادیو و تلویزیون بی بیسی و دختر و پسر «قاضی اسکات« رهبر کمیسیون اسکات و فرزندانبرخی دیگر از رهبران اقتصادی و اجتماعی جامعه انگلیسهستند.نکته در خور توجه این است که این گروندگان به اسلام همگی ازبالاترین درجات تحصیلی برخورداند و باتوجه به نفوذ اجتماعی وموقعیت فردیشان اسلام آوردن آنها تأثیر به سزایی در میان همگانداشته است.
نشریه تایم نیز می نویسد:در حالی که اختلاف میان فرقههای مسیحی و کلیساهای آنان روز بهروز عمیقتر میشود بسیاری از مردم انگلیس که اکثر آنها را زنانتشکیل میدهند به طور غیر منتظرهای به اسلام روی میآورند.
مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه اسبق آمریکا طی سخنرانی خود در انجمن آسیا در نیویورک اعتراف کرد:
اسلام سریع الرشد ترین دین در آمریکاست
روند اسلام گرایی در غرب، پس از وقایع ۱۱ سپتامبر -که حمله به اسلام بسیار زیاد شد- گسترش چشم گیری داشته است .
هفته نامه سوئیسی ولت وخه می نویسد: پس از حوادث یازده سپتامبر، گرایش به اسلام در غرب افزایش یافته است
روزنامه داگنز یفهتر چاپ اطریش در مقاله ای با عنوان ” زنگ های کلیسا و اذان مساجد” در ۲/۹/۸۰ می نویسد:
کنجکاوی در مورد اسلام بعد از این حوادث خیلی زیاد شده است و انتشار این حجم از مطالب، کتابها و نشریات در مورد اسلام در تاریخ سابقه نداشته است
روزنامه فرانسوی فیگارو می نویسد: امروزه جوانان فرانسوی بیش از پیش به اسلام روی میآورند.
حال مجددا غرب به فکر ساخت چهره ای خشن از اسلام است و این بار مردم فرانسه قربانی این سناریوی از پیش شکست خورده شده اند
ان شاء الله این بار نیز نقسه آنان “نقش بر آب” می شود و دنیا شاهد رشد سریعتر اسلام خواهد بود ، که : وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ
ان شاء الله
نوامبر 7, 2015
اخلاقی, امام سجاد(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
2,134
(به بهانه شهادت امام سجاد)
قال علی بن الحسین علیهما السلام:
مَنْ قَنِعَ بِمَا أَقْسَمَ اللَّهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس [بحار الأنوار، جلد ۶۶،صفحه ۴۰۲]
هر کس قناعت کند به آنچه خدا به او داده است از بىنیازترین مردم مىباشد
داستانک:
روزی (شبلی) به مسجد رفت تا نماز بخواند ، در آن مسجد کودکان مشغول کتابت بودند . وقت نان خوردن آنها بود و با هم نان میخور دند .
دو کودک ، نزدیک شبلی نشسته بودند ، یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری فرزند فقیری .
پسر ثروتمند مقداری حلوا داشت و پسر فقیر ، مقداری نان خشک ، پسر ثروتمند حلوا می خورد و پسر فقیر از او حلوا می خواست .
پسر ثروتمند به پسر فقیر گفت: اگر حلوا می خواهی باید سگ من باشی . و او قبول کرد
پسر ثروتمند گفت : پس صدای سگ در آور ! آن بیچاره ، صدای سگ در آورد و او مقداری حلوا پیش پسر فقیر انداخت . و این کار چند بار تکرار شد ..
شبلی به آنها نگاه میکرد و می گریست ! مریدان از او پرسیدند : برای چه گریانی ؟
گفت: نگاه کنید که طمع چه بر سر مردم می آورد ، اگر آن پسر فقیر به همان نان خشک قناعت می کرد و به حلوای آن پسر طمع نمی ورزید ، هرگز سگ فردی همانند خود نمی شد
نوامبر 2, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام صادق(علیه السلام), داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه آبان, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
1,953
(به بهانه ۱۱ آبان، سالروز شهادت حر انقلاب؛ طیب حاج رضایی)
امام صادق علیه السلام میفرمایند: الحرُّ، حرٌ علی جمیعِ أحوالِه…
انسان آزاده، در همه حال، آزاده است… [الکافی، ج۲، ص: ۸۹]
داستانک:
بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود.
در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش کرد و طاقِ نصرت بست.
به دلیل اقداماتی که در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی از شاه، یک طپانچه هدیه گرفته بود.
با این حال، او را «حرّ» خواندند؛ زیرا در دل عشق حسین علیه السلام داشت و سرانجام از لشگر یزید، به بیرق امام حسین پناه برد.او در اواخر سال ۴۱، دچار تحولی درونی شد و دوستان و آشنایانش، بارها از او شنیدند که می گفت: «خدایا پاکم کن، خاکم کن»
ویژگی خاص مرحوم طیب که همه دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطی گریِ او بود؛ به گونه ای که وقتی به شهادت رسید، خانواده های بسیاری که تحت سرپرستی او بودند، دچار مشکل شدند.
دسته طیب، بزرگترین دسته عزاداری در تهران بود. دسته سینه زنی او در شوش و خراسان حرکت می کرد و خود او، با لباس مشکی و سر و صورتی خاک آلود و گل مالی شده، در میان مردم به راه می افتاد و آنان را اطعام می نمود. او علاوه بر عزاداری در ماه محرم، در هیأت خود، از یک معلم برای آموزش احکام و زبان عربی نیز استفاده می کرد.
دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله، از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه، در حرکت بود و سینه زن ها پشت سرش، آرام آرام حرکت می کردند. آن شب بر خلاف سال های قبل، عکس های حضرت امام به سینه علامت، نصب بود.
اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی- معاون اسدالله علم، نخست وزیر دربار – پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت: «طیب خان! این کاری که کرده ای، کار درستی نیست. آن عکس ها را بردار».طیب گفت: «من عکس ها را بر نمی دارم». پرویزی گفت: «طیب خان! بدجوری می شود». طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود» …
طیب علی رغم کارهای خلافی که می کرد، در عمق وجودش به روحانیت احترام می گذاشت و به خود، اجازه نمی داد که روحانیون و طلاب را مورد بی احترامی و آزار، قرار دهد.
مرحوم طیب در ۱۵خرداد
در روز ۱۵ خرداد، طیب با تعطیل کردن میدان بارفروش ها، موجب شد که تظاهرات، با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری نیز داشته باشد.
شهید عراقی، در این باره می گفت: رژیم از طیب توقع داشت که حداقل، جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی طیب این کار را نمی کند. وقتی او را می گیرندو می برند، از او می خواهند یک فرم را امضا کند و آزاد شود. تقریباً مسأله [و مضمون آن فرم] این بوده که آقای خمینی، یک پولی به من داده که بیایم هم چنین حادثه ای را خلق بکنم و من هم آمده ام، مثلاً، یک ۲۵ زار (ریال) داده ام و مردم، این کارها را کرده اند. وقتی می گذارند و می گویند این حرف را بزن، قبول نمی کند. نصیری تهدیدش می کند و این هم به نصیری فحش می دهد»
سید تقی درچه ای نیز می گوید: او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفته ام و این غایله را راه انداخته ام. [اما او در عوض] گفته بود: «من عمر خودم را کرده ام؛ بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود، به کسی که جانشین ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و مرجع تقلید هم هست، تهمت بزنم. من به امام حسین علیه السلام و دستگاه او، خیانت نمی کنم»
آقای ملکی – که از اهالی شهر ری و پدر دو شهید است و هم زمان با مرحوم طیب، زندانی بود- می گفت:« زندانی ها را به صف کرده بودند و به مرحوم طیب، دست بند قپونی زده بودند. به این ترتیب که یک دست از عقب و یک دست هم از روی شانه می آید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می بندند و مثل ساعت کوک می کنند و دو دست، تحت فشار قرار می گیرد و استخوان سینه، بیرون می زند. عرق از بدن مرحوم طیب می ریخت و او را از جلوی ما عبور می دادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب، تمام این سختی ها را به جان خرید؛ ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته[است]»
شهادت طیب
سرانجام طیب به اعدام محکوم شد. و حکم اعدام او در بامداد روز ۱۱/۸/۴۲ در ساعت ۵:۱۰ در میدان تیر حشمتیه به اجرا درآمد.
بعد از شهادت طیب امام خمینی به حوزههای علمیه قم، نجف و مشهد میگویند طلبه ها سه شبانه روز برای طیب، نماز و روزه قضا انجام دهند و ۱۵۰ هزار تومان هم در آن زمان به آقای عسگر اولادی میدهند و میگویند این پول را به نیت رد مظالم برای طیب حاج رضایی بدهید.
جالب این است که هم اکنون عکس او را در هر جا از جمله در خانهاش در میدان خراسان زدهاند، زیر آن این مطلب نوشته شده که «به خدا من این سید (امام خمینی) را نمیشناسم، اما با بچه حضرت زهرا سلام الله علیها در نمیافتم.» و همین موضوع باعث عاقبت به خیری و شهادت او شد
سید تقی درچه ای نقل می کند: « در شب اول شهادت طیب، در تمام کتابخانه های عمومی قم، مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه، کتابخانه حضرت معصومه علیها السلام و کتابخانه های دیگری که دایر بود، پانزده هزار نفر از روحانیون، برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فکر نمی کنم برای هیچ آیت اللهی، در شب اول قبر، پانزده هزار نماز وحشت خوانده شده باشد»
شهید طیب حاج رضایی در وصیت نامه خود، در خواست کرده بود که در حرم حضرت عبدالعظیم، دفن شود و علت آن را نزدیکی شرافت این مکان با شرافت کربلا بیان کرده بود؛ که: «من زار عبدالعظیم بِرِیّ کمن زار حسین بکربلا»
او هم چنین، نسبت به دعای کمیل، اظهار علاقه کرده بود و خواسته بود که برایش، دعای کمیل بخوانند و در آخر، گفته بود: «رضیت بالله ربا…» (راضیم به این که الله، خدای من است)
جالب اینجاست که امام خمینی رحمت الله علیه دو روز بعد از آمدن به ایران، سریع حرم حضرت عبدالعظیم مشرف میشوند. در حالی که در حرم بسیاری از بزرگان دفن بودند ، امام بر سر مزار طیب می روند.
امام؛ لقب حر انقلاب را به طیب حاج رضایی دادند.
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به حرّ فرمود: «ای حر! تو آزاده ای؛ همان گونه که مادرت تو را حر نامید». طیب نیز پاکیزه از این جهان، رخت بر بست؛ همان گونه که مادرش او را طیب نامید..
جهت نیاز به منابع و داستانهایی از شخصیت طیب حاج رضایی؛ به کتاب ” طیب ” زندگی نامه و خاطرات حُر نهضت امام خمینی رحمت الله علیه
اکتبر 12, 2015
اخلاقی, امام حسین(علیه السلام), داستانی, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
1,977
( به بهانه نزدیکی به ماه محرم)
در مفاتیح الجنان بعد از زیارت عاشورا شیخ عباس قمی رحمهالله علیه حکایتی را نقل می کند :
مرحوم حاج محمد علی یزدی مرد فاضل و صالحی بود. ایشان در زمان حیات خود، حکایت آموزنده ای را این چنین نقل کرده است :
در دوران کودکی یکی از همسایگان ما دارای پسری بود که من با او دوست بودم. با هم بزرگ شدیم و هر کدام راه زندگی را پیش گرفتیم. او شغل خوب و مورد تأییدی نداشت و در مجموع، انسان خوب و درستی نشد . تا این که از دنیا رفت. مدتی پس از فوتش، شبی او را به خواب دیدم که دارای جایگاه خاصی بود و ظاهر خوب و آراسته ای داشت. از او پرسیدم: من تو را در دنیا می شناختم؛ تو کار خیری انجام نداده بودی که حال چنین جایگاهی به تو داده اند. او گفت درست است؛ من در دنیا انسان خوبی نبودم و از همان شب فوتم تا شب قبل، گرفتار عذاب بودم و سختی زیادی کشیدم، اما از شب قبل چنین مقامی به من بخشیده اند.
در کمال تعجب از او پرسیدم: چه اتفاقی سبب این تغییر در وضعیت تو شد؟ او گفت: دیشب خانمی را به این قبرستان آورده، دفن کردند. او همسر استاد اشرف حداد(آهنگر) بود. هنگامی که او را به قبرستان آوذدند ، امام حسین علیه السلام به دیدارش آمدند. پس از خاک سپاری،بار دیگر امام حسین علیه السلام به دیدار او آمدند. مرتبه سوم که امام علیه السلام تشریف فرما شدند،دستور دادند تا عذاب از همه مردگان قبرستان برداشته شود. سپس از خواب بیدار شدم. فردا صبح زود به بازار آهنگران رفته، استاد اشرف حداد را یافتم.
از او پرسیدم:آیا همسر شما به رحمت خدا رفته؟
با تعجب گفت: این چه سوالی است؟!
از او پرسیدم : آیا همسرت به کربلا مشرف شده بود یا روضه خوان حضرت بود یا در منزل خود مجلس عزا برپا می کرد؟
استاد اشرف دلیل سؤالاتم را پرسید و من به او گفتم که چه خوابی دیده ام ؛ سپس استاد برایم توضیح داد که همسر من هیچ یک از اعمالی را که شما برشمردید،انجام نداده بود؛ تنها در خواندن زیارت عاشورا مداومت میکرد. و من دانستم که به برکت زیارت عاشورا، نه تنها امام حسین علیه السلام به دیدار او آمده و قطعا مقام و مرتبه ای رفیع در بهشت به او بخشیده، که به برکت وجود او ، گناه کاران را نیز مورد رحمت حق قرار داده است.
[ منبع: مفاتیح الجنان؛ بعد از زیارت عاشورا و قبل از زیارت عاشورای غیر معروفه]