خانه / گنجینه pdf منبرک ها (صفحه 4)

گنجینه pdf منبرک ها

در این بخش PDF منبرک ها را می توانید ببینید.

قبر حمال در تبریز مربوط به چه کسی است؟

15قال الله عزوجلیا بن آدم …  أنا أقول للشی‏ء کن فیکون، أطعنی فیما أمرتک أجعلک تقول للشی‏ء: کن فیکون.

 در حدیث قدسى آمده است :

اى فرزند آدم … من به هر چیزى بگویم باش پس مى‏شود، تو هم مرا اطاعت کن تا به هر چه بگویی باش بشود

[الجواهر السنیه-کلیات احادیث قدسى ، صفحه ۷۱۳   ، حدیث ۱۵۱]

 داستانک:

در تبریز قبری مشهور به قبر حمال است و از آنِ کسی است که دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه در حقش مستجاب شده است. نقل شده:

در بازار تبریز بار می‌برده، یک روز بار، سر شانه‌اش بود که دید، بچه کارگری، از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد، این حمال هم دستاش بلند می‌کند، می‌گوید الهی نگهدارش!

این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق می‌ماند، این حمال دستش را دراز می‌کند، این بچه را بغل می‌کند، زمین می‌گذارد، مردم دورش ریختن، تو کی هستی؟!

گفت: من‌‌ همان حمالی هستم که ۶۰ سال دارم برای شما بار می‌برم، گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگهدارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگهداشتش،

گفت: چیز مهمی نیست، ۶۰ سال است به من گفت دروغ نگو، گفتم: چشم، گفت حرام نخور، اطاعت کردم، گفت: تهمت نزن، گفتم: چشم … یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، خدا گفت: چشم. [منبع]

جریان خرید کاهوهای پلاسیده!

 (به بهانه ۹ بهمن سالروز ارتحال عالم عامل و استاد العرفا، حضرت آیت الله سید علی قاضی رحمت الله علیه)

8820724-3833-lوَ قَالَ ص‏: أَحَبُ‏ عِبَادِ اللَّهِ‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ أَنْفَعُهُمْ‏ لِعِبَادِه‏

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منقول است:

محبوبترین بندگان نزد خدا پرسودترین آنان به بندگان است،[تحف العقول عن آل الرسول، ص: ۴۹]

داستانک:

علامه طهرانی می فرماید: یکى از رفقاى نجفى ما که فعلًا از اعلام نجف است براى من مى‏گفت:

 من یک روز به دکّان سبزى فروشى رفته بودم، دیدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولى بعکس معهود، کاهوهاى پلاسیده و آنهائیکه داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند بر مى‏دارد.

من کاملًا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى کاهوها را بصاحب دکّان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضى آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آنوقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مَرد مُسنّ و پیرمردى بود، بدنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالى دارم! شما بعکس همه، چرا این کاهوهاى غیر مطلوب را سوا کردید؟!

مرحوم قاضى فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده، شخص بى بضاعت و فقیرى است، و من گاهگاهى به او مساعدت مى‏کنم؛ و نمى‏خواهم چیزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلًا آن عزّت و شرفِ آبرو از بین برود؛ و ثانیاً خداى ناخواسته عادت کند به مجّانى گرفتن؛ و در کسب هم ضعیف شود.

و براى ما فرقى ندارد کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من مى‏دانستم که اینها بالاخره خریدارى ندارد، و ظهر که دکّان خود را مى‏بندد به بیرون خواهد ریخت،لذا براى عدم تضرّر او مبادرت بخریدن کردم. [مهر تابان،ص: ۳۲]

 

وضویی که انگار نگرفتی!

(به بهانه ۸ ربیع الثانی؛ سالروز ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام)

27عن أبی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام:

 مَنْ تَعَدَّى فِی طَهُورِهِ کَانَ کَنَاقِضِه

امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند:

هر کس از وضوى خود تعدّى کند (زیاده از مقرّر بشوید یا آب بریزد) همانند نقض‏ کننده و باطل‏ کننده آنست  [تحف العقول عن آل الرسول. صفحه: ۴۸۹]

 داستانک ۱ :

روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .

على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى…   [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]

داستانک۲:

همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمی‌توانستند حرکت کنند چون سرم به دست‌شان بود.

یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو می‌گیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دست‌شان می‌ریختند، مقداری بیش از نیاز می‌ریخت. امام با قوری وضو می‌گرفتند تا آب اسراف نشود.  [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد  ” به نقل از آقای محمد شریفی]

شاه یا غلام !

(به بهانه ۲۶ دیماه، سالروز فرار خفت بار شاه خائن از کشور)

11یکی از مسائل مهم در روانشناسی، بحث شخصیت و نظریه های مربوط به آن است. به جرأت می توان گفت آنچه مطالعات پراکنده روانشناسی را انجسام می بخشد، تفسیر این یافته ها و مطالعات در قالب یک نظریه منسجمی است که بتواند رفتار انسان را در تمامی ابعاد شخصیتی توجهی و تبیین نماید.

حال باید در رابطه با اشخاص مختلف ، از عملکرد آنان ، پی به شخصیتشان برد

یکی از شخصیتهای تاریخ ؛ محمد رضا پهلوی است که در این نوشتارِ کوتاه، به یکی از شخصیتهای او می پردازیم

چندیست که در رسانه های بیگانه محمد رضا را شخصی مقتدر معرفی می کنند در حالی که او بسیار ضعیف و بی هویت بود

ثریا اسفندیاری، همسر دوم شاه، در خاطراتش می نویسد:

“دیگر نمی توانستم مرد ضعیفی را که به هیئت او در آمده بود، تحمل کنم، این شاه را که عرضه ی تصمیم گیری نداشت، این بازیچه ی دست قدرتهای بزرگ را ، این عروسک خیمه شب بازی را، که دائما بین عقاید این و توصیه های آن سرگردان بود!…” [کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری صفحه۱۶۴]

در داستانی دیگر ، ملکه پهلوی؛ مادر محمد رضا، در خاطراتش می گوید:

یک روز محمد رضا که خیلی ناراحت بود به من گفت : « مادر جان مرده شوره این سلطنت را ببرد که من ، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام »

آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی هاکه از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانت ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند . حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکی های ما را برای  پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند . حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا  کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی هایشان را از ایران میبردند …

همین آقای ارتشبد نعمت‌اله نصیری که ما به او می‌گفتیم نعمت خرگردن ـ او یک گردن کلفتی مثل خر داشت! ـ می‌آمد خدمت محمدرضا، و گاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم، می‌گفت آمریکایی‌ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته‌اند! محمدرضا می‌گفت بدهید!. [کتاب ملکه پهلوی صفحه ۳۸۷]

حال در مقابل آمریکایی ها جواب اینهمه خوش خدمتی شاه را اینگونه دادند :

ارتشبد حسن طوفانیان  در خاطراتش می نویسد: سالیوان (سفیر آمریکا) و ژنرال هایزر(فرستاده ی رئیس جمهور آمریکا) نزد شاه رفتند. من ایستادم تا آن ها آمدند بیرون، فورا به پیش خدمت گفتم: من می خواهم بروم پیش شاه و رفتم.پرسیدم چه شد؟ شاه گفت: این ها به ما تکلیف کرده اند از کشور برویم.

گفتم: تکلیف کردند به شما بروید؟! برای چه تکلیف کردند؟ برای چه؟ یعنی چه؟

شاه گفت:ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا این‌ها این کار را با من کردند؟  [خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان صفحه ۸۱]

این حقارت تا بدانجا ادامه داشت که حتی اجازه ورود شاه به آمریکا داده نشد .اردشیر زاهدی در خاطرات خود می نویسد:

آقای هنری کیسینجر وزیر امور خارجه سابق آمریکا از افراد وفاداری بود که تقریباً هر روز به شاه در دو نوبت تلفن می‌کرد.
یک روز که من در کنار اعلیحضرت بودم و کیسینجر تلفن کرد شاه به او گفت : اکنون متوجه شده‌ام که آمریکایی‌ها مردمی ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده آمریکا گذراندم و اکنون آمریکا حتی اجازه نمی‌دهد در یکی از بیمارستان‌های آن کشور بستری شوم…
[۲۵ سال در کنار پادشاه ؛ خاطرات اردشیر زاهدی صفحه ۳۸۰]

شوخی ای که کلاسی را تعطیل کرد!

25از پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) منقول است:

مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار

هر کس با نامحرم شوخى کند، براى هر کلمه‏ا ى که در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى‏کنند. [ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، صفحه ۲۸۳ ]

داستانک:

یکی از راویان می‌گوید در کوفه به زنی قرآن می‌آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (علیه‌السلام) شتافتم،

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: آن که (حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره‌ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن.   [بحار الأنوار ، جلد ‏۴۶، صفحه: ۲۴۷]

۴ عامل موفقیت شهید مصطفی احمدی روشن

(به بهانه ۲۱ دی، سالروز شهادت دانشمند جوان هسته ای ؛ شهید مصطفی احمدی روشن)

story_img_53186e4d2511bداستانک:

سر قبر نشسته بودم

باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن ….

از خواب پریدم.

مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.

***

بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.

زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره

ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی

 کمی از سی سالگی اش گذشته بود

باران می بارید شبی که خاکش می کردیم

 

مطلبی شنیدنی از زبان پدر شهید مصطفی احمدی روشن

چهار عامل که باعث شد مصطفی، مصطفی شود آن هم از زبان پدرش، برای دانشجویان شنیدنی بود:

اول؛ احترام وافر به پدر و مادر.

دوم؛ سرباز خوب برای ایران. شبانه روز کار می‌کرد. روزی سه، چهار ساعت بیشتر نمی‌خوابید. جوان رشیدی بود ولی به خاطر کثرت کار جسم لاغری داشت.

سوم؛ مرید خوبی برای رهبر بود. آن بصیرت و ولایتمداری را به خوبی اجرا می‌کرد. آقا گفتند شهادت این جوان مانند تیری در قلب ما نشست. آقا در نماز جمعه گفتند شهادت این جوان دل ما را سوزاند. شهادت این جوان حداقل سه ماه انقلاب را بیمه کرد.

و چهارم؛ بندهٔ خوبی برای خدا بود. هر کاری که می‌کرد برای خدا بود. اگر آن پرده امنیتی بیفتد می‌بینید که چه عنصر عجیبی را از دست داده‌اید. با ۳۲ سال سن کاری می‌کرد که دانشمندان هسته‌ای از دستشان برنمی آمد. خدا حقش را ادا کرد

ترحم به یتیم

23

در مطلب قبل عقوبت ظلم کردن به اشخاص و سرعت در استجابت دعای مظلوم بیان شد . در این مطلب اثر بسیار عجیب محبت به مظلوم بیان می شود

داستانک:

شیخ عبدالکریم حائری (موسس حوزه ی علیمه قم) و استاد بسیاری از مراجع از جمله حضرت امام [رحمت الله علیه]در مورد حالات پدرشان نوشته اند :

پدر من ملاجعفر و کشاورز بود. او فرزنددار نمی شد . بعد از مدتها به ایشان می گویند که مشکل از همسر شماست . ایشان با خانم بیوه ای که دو تا بچه سید داشت ازدواج موقت کرد تا بچه دار بشود و بعد از خانم جدا بشود .

ایشان وقتی به خانه ی این خانم می رفتند این دو تا بچه سید بودند و آنها مجبور بودند که این دو تا بچه را بیرون کنند و آنها اذیت می شدند .

ملاجعفر خیلی ناراحت شد که چرا بخاطر میل نفسانی خودش این بچه سیدها را اذیت می کند . او به خدا می گوید که من بچه نمی خواهم و تسلیم تو می شوم . ایشان به این خانم محبت می کنند و بعد از ایشان جدا می شوند .

 بعد از مدتی خانم اول ایشان باردار می شوند  و حاج عبدالکریم حائری متولد شد.  [ معاد شناسی ؛ جلد‏۸، صفحه: ۲۰۰ با اندکی تغییر ]

از کدام دعا، باید ترسید؟

b0e44eed8d08d08bbefac8888c8062d7-425

قال رسول الله صلى الله علیه و آله:

 اتَّقُوا دَعوَهَ المَظلومِ وإن کانَ کافِراً؛ فإنّهُ لَیسَ دُونَهُ حِجابٌ.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می فرمایند: از دعاى ستمدیده بترسید، گرچه کافر باشد؛ زیرا هیچ چیز حاجب دعاى مظلوم نمى‏شود. [ میزان الحکمه، جلد‏۶، صفحه: ۵۶۱ حدیث ۱۱۶۴۰]

کسی که به همسرش ظلم می کند

آنکه حقوق شاگرد و یا کارگرش را دیر میدهد

شخصی که به زیر دستش ستم می کند

مسئولی که حق مردم را می خورد

و…

تمام اینها مصادیق ظلم آشکار است

داستانک:

مرحوم علامه طهرانی می فرمودند: پیرمردى صادق القول میگفت:

پس از انقلاب مشروطیّت که سربازهاى محمّد ولى خان سپهسالار وارد طهران شدند، خود به چشم خود دیدم که: روزى در نواحى قنات آباد، دو نفر از آنها اسب سوار شاکى السّلاح بطوریکه قطارهاى فشنگ را مرتّباً در روى سینه خود بسته بودند، از وسط خیابان به طرف غرب یعنى به سمت امامزاده حسن میگذشتند. و یکى از آنها چپقى بلند در دست داشت و مشغول کشیدن بود.

در کنار دیوار خیابان درویشى فقیر که سر خود را تازه با تیغ تراشیده بود نشسته و سر به روى زانوهاى خود گذارده، و به حال خود مشغول بود.

همینکه این دو نفر تفنگچى از آنجا عبور میکردند و چشمشان به این مرد سرتراشیده افتاد، آن مرد چپق بدست به سمت او آمد و از روى اسب خود خم شد و آتش چپق خود را روى سر او خالى کرد و رفت. درویش سر خود را از روى زانو برداشته و نظرى کرد و گفت: این کَدو صاحب دارد.

هنوز یک میدان به جلو نرفته بودند و به امامزاده حسن نرسیده بودند که من چون در راه خود بدانجا رسیدم دیدم جماعتى از دور مشغول تماشا کردن آن تفنگچى هستند.

اسب، او را به زمین زده بود و یک دست در روى سینه او گذارده، و با دست دیگر مرتّباً بر سر و سینه و بدن او میکوفت تا او را در زیر دست و پاى خود خُرد و لِه ساخت. [معادشناسی ؛ جلد‏۸، صفحه: ۱۹۹]

 

احترام جالب به همسر

(به بهانه دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه سلام الله علیها )

علاقه به همسراگر انسان می خواهد فرزندانی مطیع و خوب داشته باشد ؛ قدم اولش این است که به مادرِ بچه ها یعنی همسرش احترام بگذارد ( و برای خانمها ؛ به پدر بچه ها)

نمی شود زن و مرد همیشه در حال بی احترامی به هم باشند ، و بخواهند فرزندانشان به آنان احترام بگذارند

مثال اول: پدر، به بچه ها گفته است، داخل اتاق بازی نکنید و بچه ها بازی می کنند ، بعد پدر بیاید و به بچه اش بگوید : چرا داخل اتاق بازی کردی

فرزند جواب دهد: مادر اجازه داده و پدر بگوید : مادرت غلط کرده

به نظر شما این بچه وقتی بزرگ شد ، با پدر و مادرش چگونه برخورد می کند

داستانک ۱:

خانم فریده مصطفوی،دختر حضرت امام خمینی رحمت الله علیه می گوید :

یادم می آید بچه که بودم و با توپ توی اتاق بازی می کردم توپ را زدم وشیشه شکست , امام با ناراحتی آمدند که ما را تادیب کنند که چرا این کار را کرده ایم ؟

من گفتم: خانم به ما گفتند در اتاق بازی کنید ,عیبی ندارد . تا من این را گفتم , ایشان هیچ نگفتند و سرشان را پایین انداختند و از اتاق بیرون رفتند [برداشتهایی از سیره امام خمینی  رحمت الله علیه جلد ۱ صفحه ۸۰ ]

مثال دوم :

هنوز همسر انسان سر سفره نیامده ؛ مردِ خانه غذا را تمام می کند

داستانک ۲:

خانم فاطمه طباطبایی, عروس حضرت امام می گویند:

احترام امام  به خانم بسیار زیاد بود و تا آخرین ساعات عمرشان این احترام در اعمال و رفتارشان مشهود بود و به همه حتی پسرشان نیز حفظ این روحیه را توصیه می کردند.

تا وقتی که خانم سرسفره نمی آمدند، خودشان دست به غذا نمی زدند.

 گاهی که ما زودتر دست به غذا می بردیم نمی‌گفتند: چرا صبر نمی کنید؟ می گفتند: خانم نیامدند؟

 چند بار ایشان را صدا می زدند. گاهی خانم می آمدند و می‌گفتند: آقا،آخر من مهمان دارم، شمابخورید، من باید غذا را بکشم بعدا می آیم.

این رفتار امام در همه اثر می گذاشت [کتاب زندگی به سبک روح الله – جلد ۱  – صفحه ۲۰]

یک کلید برای ۳ قفل!

نماز اول وقتداستانک:

حضرت حجه الاسلام و المسلمین هاشمی نژاد می فرمودند:

یک پیرمرد مسنّی  ماه مبارک رمضان « مسجد لاله زار» می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود.

به او گفتم حاج آقا شما خیلی موفّق هستید من هر روز که مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید.

 گفت: نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم. بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم.

مرحوم « حاج شیخ حسن علی نخودکی» باغچه ای در  نجودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من سه حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید.

فرمودند: چی می خواهی؟

گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد.

 فرمودند: نماز اوّل وقت به جماعت بخوان.

 گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند.

فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.

 سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید.

فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.

 این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال هم به حج مشرّف شدم هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد.[ داستانهایی از مردان خدا صفحه۵]

عمرکشون یا شیعه کشون!

(به بهانه نزدیکی به ۹ ربیع)

25وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ- عَلَیْهِ السَّلَامُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّا نَرَى فِی الْمَسْجِدِ رَجُلًا یُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِکُمْ وَ یُسَمِّیهِمْ. فَقَالَ: «مَا لَهُ- لَعَنَهُ اللَّهُ- یَعْرِضُ بِنَا»

بخدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض شد که: یا ابن رسول اللَّه ما مى‏بینیم در مسجد مردى را که فاش دشنام بدشمنان شما میدهد و نامشان میبرد، آن حضرت فرمود: چه مرض دارد خدا لعنتش کند ما را در معرض اذیت میاندازد[ اعتقادات الإمامیه (للصدوق)، ص: ۱۰۷]

داستانک:

حضرت آیت الله العظمی مظاهری می فرمودند: روزی در هنگام درس استاد ما  آیت الله مرعشی نجفی خاطره ای بیان کردند که:

پدر من‌ از علمای‌ نجف‌ بوده‌ یک‌ شاگرد سنی‌ داشت، این‌ فرد می‌خواست‌ برود کردستان‌ و کرمانشاه، با پدر من‌ خداحافظی‌ کرد و رفت، پدر من‌ آمد ایران‌ و رفت‌ مشهد، در زمان برگشت‌ قافله‌ ما غروب‌ به کرمانشاه رسید، من‌ خیلی‌ وحشت‌ کردم‌ که‌ حالا چه‌ می‌شود، آن‌ وقت‌ وضع‌ کرمانشاه‌ و وضع‌ کردستان‌ به خاطر شیعه‌ و سنی‌گری‌ خیلی‌ بد بود، ناگهان‌ آن‌ شاگرد من‌ پیدا شد، خیلی‌ با من‌ گرم‌ گرفت‌ و بالاخره‌ با زور و رودربایستی‌ من‌ را خانه برد‌ خیلی‌ هم‌ خدمت‌ کرد به‌ من، بعد آخر شب‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا ما یک‌ جلسه‌ای‌ داریم‌ شما بیاید برویم‌ توی‌ این‌ جلسه، گفتم‌ می‌آیم،

 خلاصه مرا بردند توی‌ آن‌ جلسه، وقتی‌ نشستم‌ توی‌ جلسه، دیدم‌ این‌ سبیل‌ گُنده‌ها، سبیل‌ کشیده‌ها می‌آیند، تعجب‌ کردم، چه‌ خبر است، یک‌ وقت‌ مَنقَلی‌ پر از آتش‌ که‌ آتش‌ زغالی‌ که‌ اَلُو داشت، این‌را هم‌ آوردند، یک‌ مجمع‌ را هم‌ آوردند گذاشتند روی‌ این‌ آتش‌ها، روی‌ این‌ منقل‌ .من‌ تعجب‌ کردم، ترس‌ هم‌ من‌را گرفته‌ بود که‌ این‌ها چه‌ کار می‌خواهند بکنند، یک‌وقت‌ دیدم‌ یک‌ جوانی‌ زیر غُل‌ و زنجیر، قیافه‌ای شبیه مردم‌ همدان‌ داشت، آوردند.

یک‌ سفره‌ چرمی‌ هم‌ پَهْن‌ کردند، او را نشاندند روی‌ سفره‌ چرمی‌ و کسی‌ با یک‌ ضربت‌ گردنش ‌را زد، آن‌ مجمع‌ که‌ داغ‌ بود گذاشتند روی‌ گردن‌ این‌که‌ خون‌ بیرون‌ نیاید، غُل‌ و زنجیرها را هم‌ باز کردند این‌ هی‌ دست‌ و پا می‌زد این‌ها هم‌ قاه‌ قاه‌ می‌خندیدند. من‌ غش‌ کردم‌.

بالاخره‌ قضیه‌ تمام‌ شد و من‌ در حال‌ غش‌ بودم، کم‌کم‌ مَرا به‌ هوش‌ آوردند اما آن‌ موقعی‌ که‌ نزدیک‌ بود به‌ هوش‌ بیایم‌ می‌دیدم‌ با هم‌ زمزمه‌ دارند، این‌ شیعه‌ است‌ این‌را هم‌ بیاورید دومی‌اش‌ باشد، آن‌ طلبه‌ می‌گفت:‌ نه‌ بابا من‌ درس‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، این‌ از آن‌ سنی‌های‌ داغ‌ است‌ معلم‌ من‌ بوده، بالاخره‌ من‌ را نجات‌ داد، آمدیم‌ خانه، وقتی‌ من‌ حال‌ آمدم، این‌ طلبه‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا من‌ سنی‌ هستم، اما مُرید شما هستم، می‌دانید شما را خیلی‌ دوست‌ دارم، نمی‌خواستم‌ ناراحتتان‌ کنم، اما بُردم‌ آن‌جا یک‌ پیام‌ بدهید به‌ علمای‌ نجف‌ و پیام‌ این، که‌ شما عُمَرکُشون‌ کنید ما هم‌ این‌جور می‌کنیم،‌ ما رسم‌مان‌ است‌ یک‌ شیعه‌ را یک‌ جایی‌ پیدا می‌کنیم‌ زندانی‌اش‌ می‌کنیم‌ غُل‌ و زنجیر می‌کنیم‌ تا شب‌ چهارشنبه، شب‌ چهارشنبه‌ همه‌ ما جمع‌ می‌شویم‌ برای‌ رضایت‌ خدا، قربه الی‌ الله این‌را می‌آوریم‌ و این‌ بلا را به‌ سرش‌ می‌آوریم‌ که‌ تو دیدی. [ درس اخلاق آیت الله مظاهری در تاریخ ۲۳ فروردین ۸۵٫ شماره درس ۳۰۰]

نماز پشت سر اهل سنت!!!

(به بهانه نزدیکی به هفته وحدت)

24سوال:

روایتی است از حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام که فرموده اند هرکس در نماز جماعت به امام جماعت اهل سنت اقتدا کند ، از ثواب اقتدا به رسول الله صلی الله علیه و آله بهره مند خواهد شد .

سوال این است :

اولا – آیا این حدیث و روایت صحیح است یا خیر ؟

ثانیا – منبع این حدیث در کدام یک از کتب معتبر آمده است ؟

ثالثا – آیا علمای وهابیت از اهل سنت محسوب می شوند؟

پاسخ:

روایات فراوانى بر مطلوب بودن شرکت در نماز جماعت اهل سنت دلالت دارد. از جمله آنها روایتی است که در سوال آمده است. در این روایت که از حیث سند صحیح و معتبر است؛ امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ کَانَ کَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ (۱)

«هرکس با اهل سنت، در صف اوّل آنها نماز بگزارد، مانند کسى است که پشت سر رسول اللّه صلی الله علیه و آله در صف اوّل نماز گزارده است

مرحوم شیخ حر عاملی نیز در کتاب وسائل الشیعه بابی را به روایات داله بر استحباب شرکت در نماز جماعت اهل سنت و شرکت در صف اول نماز آنها إختصاص داده است.(۲)

هدف از جواز این عمل و استحباب و فضیلت آن این است که این عمل موجب جلب دوستى اهل سنت و موجب وحدت کلمه و اتحاد بیشتر مسلمانان می گردد.

بسیاری از فقها از جمله حضرت امام خمینی رحمت الله علیه  طبق روایاتی که در این باب آمده به تقیه مداراتی با اهل سنت حکم کرده است. (۳) تقیه مداراتی یکی از اقسام تقیه است که در این نوع تقیه ترس از ضرر مالی و جانی مطرح نیست. بلکه تقیه ای است که برای جلب دوستی و ایجاد وحدت با اهل سنت مدارا می گردد.

اما در خصوص سؤال پایانی شما باید بگوییم که امام جماعت مساجدی مانند مسجدالحرام و مسجدالنبی نیز گرچه جزء علمای وهابی هستند. اما از این روایات خارج نیستند

در روایتی از امام کاظم علیه السلام نقل شده که امام حسن و امام حسین علیهما السلام پشت سر مروان بن حکم نماز می خواندند. صَلَّی حَسَنٌ وَحُسَیْنٌ خَلْفَ مَرْوَانَ وَنَحْنُ نُصَلِّی مَعَهُم (۴)

مروان بن حکم همان کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله  وی را ملعون بن ملعون (۵) نامیده بود. وی بعد از صلح امام حسن با معاویه از سوی معاویه والی و حاکم مدینه شده بود. امامت جمعه و جماعات در صدر اسلام از جایگاه بسیار مهمی برخوردار بوده است بطوری که معمولاً حاکمان و والیان هر شهر این منصب مهم را در اختیار خود داشته و با حضور دائم خویش از این منصب محافظت می کردند.

داستانک:

پسر دکتر احمد توکلی (نماینده مجلس) می گوید:

بهار سال ۱۳۷۳، بنده، پدرم، آقای مهندس محمود فرشیدی وزیر آموزش و پرورش دولت نهم و جناب آقای علی صفار، مدیر محترم مدرسه راهنمایی معلم در منطقه ۲ تهران، به محضر شادروان آیت‌الله‌ بهجت مشرف شدیم.

 پدرم از آیت الله بهجت پرسید: بنده در دانشگاه ناتینگهام انگلستان درس می‌خوانم. آنجا دانشجویان عرب که همه سنی هستند، از دانشگاه، فضایی برای اقامه‌ی نماز جماعت خواسته‌اند و دانشگاه نیز جایی را به آنها اختصاص داده است. بنده نماز اول وقت را پشت سر آنان به جماعت می‌خوانم. آیا اعاده نماز واجب است؟

مرحوم آیت‌الله بهجت فرمودند:‌ « نه تنها اعاده نماز واجب نیست، بلکه نماز خواند پشت سر آنها، ثوابش از شمشیر زدن در رکاب رسول خدا در صف اول جنگ احد بیشتر است».

 سپس بعد از مکثی افزودند: «اگر ما شیعیان و امامانمان اینگونه عمل نمی‌کردیم، پنج شیعه آن‌روز اکنون صدوپنچاه میلیون شیعه نبود»(۶)

پی نوشت ها:

۱٫ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه ق، ج‏۳، ص ۳۸۰.

۲٫ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، سال ۱۴۰۹ هـ.ق، ، ج‏۸، ص ۲۹۹.

۳٫ امام خمینی، کتاب الطهاره، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى ، ۱۴۲۲ق،ص ۵۲۲.

۴٫  شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، سال ۱۴۰۹ هـ.ق، ج‏۸، ص ۳۰۱.

علی‏بن جعفر در کتاب خود از برادرش امام موسی کاظم (ع) نقل می‏کند که آن حضرت فرمود: امام حسن و امام حسین علیهما السلام پشت سر مروان نماز خوانده‏اند و ما نیز با آنها نماز می‏خوانیم.

۵٫ علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، سال ۱۴۰۴ هـ ق، ج‏۶۲، ص ۲۳۷.

۶٫ کتاب بصیرت لازمه تبری صفحه ۴۱ به نقل از سایت الف متعلق به دکتر احمد توکلی


هلاکت انسان در ۳ خصلت (۳)

20امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:

 هَلَاکُ النَّاسِ فِی ثَلَاثٍ

… ۳٫ وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیل [بحار الأنوار جلد ‏۷۵ صفحه ۱۱۱]

هلاک مردم در سه چیز است ؛ …  ۳٫ حسد رهنماى بدیهاست. بواسطه حسد بود که قابیل هابیل را کشت

یکی از مهمترین دلایلی که بسیاری از افراد مهم؛ عاقبت به شر میشوند؛ حسادت است

در انقلاب اسلامی نیز بسیاری از افراد سرشناس به خاطر حسادت ؛ در مقابل نظام اسلامی ایستادند

داستانک:

هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات خود به سهم خواهی موسوی خوئینی‌ها از آیت‌الله خامنه‌ای اشاره می‌کند که ذکر این خاطره خالی از لطف نیست.

 ۳۰مرداد۱۳۶۸:

آقای موسوی خویینی ها آمد… از رهبری رنجیده [بود]، به خاطر اینکه ایشان را رئیس قوه قضائیه نکرده است.

گفتم آیت‌ا… خامنه‌ای مایلند در دفتر خودشان کاری به ایشان واگذار نمایند؛ نپذیرفت. و گفت بنا دارد با انتخابات میان دوره ای به مجلس برود. پیشنهاد همکاری با نهاد ریاست جمهوری را هم دادم. گفت اگر بنا باشد کاری را بپذیرد، این را می‌پذیرد  .[کارنامه و خاطرات، هاشمی رفسنجانی، بازسازی وسازندگی(۱۳۶۸)، ص ۲۸۰]

روایت به صورت یکجا (هر ۳مورد با هم)

هلاکت انسان در ۳ خصلت (۲)

22امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:

 هَلَاکُ النَّاسِ فِی ثَلَاثٍ

… ۲٫ وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ  وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّهِ…   [بحار الأنوار جلد ‏۷۵ صفحه ۱۱۱]

هلاک مردم در سه چیز است ؛ …  ۲٫حرص دشمن جان است و بواسطه حرص آدم از بهشت خارج گردید.

داستانک:

ابو وائل گفت: در خدمت اباذر به خانه سلمان رفتیم

 هنگام غذا سلمان گفت اگر رسول خدا از تکلف نهى نکرده بود براى شما چیزى ‏تهیه مى‏کردم، پس از آن مقدارى نان و نمک آورد.

ابوذر گفت: اگربا این نمک نعنا همراه مى‏شد خیلى بهتر بود.

سلمان آفتابه خود را به گرو گذاشت و مقدارى نعنا تهیه نمود. پس از آن که خوردیم ابوذر گفت: سپاس خدایى را که ما را قانع ساخت.

سلمان گفت: اگر قانع بودید آفتابه من به گرو نمى‏رفت.[کشکول بحرانى، ج‏۲، ص‏۱۳۷]

روایت به صورت یکجا (هر ۳مورد با هم)

هلاکت انسان در ۳ خصلت (۱)

16امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:

 هَلَاکُ النَّاسِ فِی ثَلَاثٍ

۱٫ فَالْکِبْرُ هَلَاکُ الدِّینِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِیسُ…  [بحار الأنوار جلد ‏۷۵ صفحه ۱۱۱]

هلاک مردم در سه چیز است ؛ ۱٫ کبر موجب نابودى دین است و بواسطه کبر شیطان ملعون شد …

به عنوان مثال :

چون ماشین مدل بالا داریم ؛ همیشه حق را به خود می دهیم

چون مغازه ای در بالا شهر داریم ؛ دیگران را تحقیر می کنیم

چون خانه ای در کوچه ای پهن داریم ، خاستگاری که منزلش ، کوچه ای باریکتر است را رد می کنیم

چون مدرک بالایی داریم ؛ کم سوادها را به چشم حقارت می بینیم

چون نماز شب می خوانیم ؛ خود را از دیگران بهتر می دانیم و  …

داستانک:

شیخ  جعفر کاشف الغطا از علمای بزرگ است .

شب که فرا مى رسید، هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش مى پرداخت و گاهى خطاب به خویشتن مى گفت: در کوچکى ترا”جعیفر”(جعفر کوچولو) مى گفتند، سپس “جعفر” شدى، و پس از آن “شیخ جعفر”، و سپس “شیخ الاسلام “، پس تا کى خدا را معصیت مى کنى و این نعمت را سپاس نمى گویى؟[ نمی گذاشت ذره ای تکبر و خودبرتر بینی پیدا کند]  [اعیان الشیعه،جلد ۴،صفحه ۱۰۱]

روایت به صورت یکجا (هر ۳مورد با هم)

**منبرک**