نوامبر 26, 2015
اخلاقی, امام حسین(علیه السلام), شعری, گنجینه pdf منبرک ها, ماه رجب, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
6,311
(به بهانه نزدیکی به اربعین)
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها
انگار بین هیات ماهم نشسته بود
زهرا به انتظار زیارت نرفته ها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
غم میخورم برای دل رهبرم که هست
تنها طلایه دار زیارت نرفته ها
اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
نوامبر 24, 2015
اخلاقی, امام رضا(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,516
من کلام النبیّ صلّى اللّه علیه و آله:
ثلاثه یبغضها اللّه: …۳٫ و کثره الطّعام.
سه چیز را خدا دشمن دارد: … ۳٫ پرخوری
[تحریر المواعظ العددیه [آیه الله مشکینی] – الفصل الثالث – صفحه ۲۵۳ ]
داستانک :
حضرت رضا (علیه السلام) مىفرمایند:
ابلیس از زمان آدم تا دوره ی عیسى بن مریم پیوسته نزد پیامبران رفت و آمد مىکرد . او بیشترین آزار و ستم را در حق یحیى بن زکریا اعمال داشت .
روزى حضرت یحیى ؛ ابلیس را مشاهده کرد … یحیى از ابلیس پرسید آیا تا بحال بر من چیره گشته اى؟
شیطان پاسخ داد: خیر اما در تو خصلتى وجود دارد که گاه باعث مىگردد نتوانى نمازت را بطور کامل بپا دارى و شبها را به زندهدارى مشغول گردى و آن صفت پرخورى است .
یحیى از همان جا با خداوند عهد کرد که دیگر هرگز با شکم سیر از طعام نخوابد تا به دیدار خداوند نائل آید. شیطان نیز عهد کرد هرگز انسانى را نصیحت نکند [ داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، صفحه : ۵۶۵]
روایت به صورت کامل ( هر۳ مورد با هم)
نوامبر 23, 2015
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,212
من کلام النبیّ صلّى اللّه علیه و آله:
ثلاثه یبغضها اللّه: … ۲٫ و کثره المنام، …
سه چیز را خدا دشمن دارد: … ۲٫ پرخوابى،…
[تحریر المواعظ العددیه [آیه الله مشکینی] – الفصل الثالث – صفحه ۲۵۳ ]
پیامبر مکرم اسلام می فرمایند :
خواب زیاد در شب ، انسان را در قیامت فقیر می کند [ الخصال / ترجمه کمرهاى، جلد ۱، صفحه: ۷۷ ]
داستانک:
منقول است که پروردگار وحی به حضرت موسی فرستاد که ای پسر عمران ! دروغ می گوید کسی که گمان کرده است مرا دوست دارد و با وجود این ، چون ظلمت شب او را فرا گیرد بخوابد . آیا دوست خلوت دوست خود را طالب نیست ؟
ای پسر عمران من از احوال دوستان خود مطّلعم چون شب بر ایشان وارد شود دیده و دل های ایشان به سوی من نگران و عقاب مرا در پیش خود ممثل نموده با من از راه مشاهده و حضور تکلّم می کنند. ای پسر عمران به من فرست از دل خود خشوع و از بدن خود ذلّت و خضوع و از چشم خود اشک در ظلمت های شب که مرا به خود نزدیک خواهی یافت. [ وسایل الشیعه جلد ۷ صفحه ۷۸]
مجنون برای دیدن لیلی در مسیری که محلّ عبور او بود چند روز به انتظار نشست تا اینکه در نیمه های یک شب از شدّت خستگی همانطور که بر سر راه نشسته بود خوابش برد. همان وقت لیلی از آنجا عبور کرد و وقتی دید مجنون به خواب رفته است چند گردو جلوی او گذاشت و رفت. وقتی مجنون بیدار شد و گردوها را دید فهمید لیلی آمده و رد شده است و با این گردوها با او حرف زده و گفته است تو عاشق نیستی و باید بروی گردوبازی کنی، عاشق که خواب به چشمش راه ندارد
روایت به صورت کامل ( هر۳ مورد با هم)
نوامبر 22, 2015
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
1,886
من کلام النبیّ صلّى اللّه علیه و آله:
ثلاثه یبغضها اللّه: ۱٫کثره الکلام،…
سه چیز را خدا دشمن دارد: ۱٫پرگویى، …
[تحریر المواعظ العددیه [آیه الله مشکینی] – الفصل الثالث – صفحه ۲۵۳ ]
زبان یکی از مهمترین عوامل جهنمی شدن انسان است
داستانک:
یکی از علمای بزرگ را در خواب دیدند که ناراحت است. به او گفتند: تو که نباید ناراحت باشی و با شناختی که از تو داریم، باید قبر تو باغی از باغهای بهشت باشد! ایشان جواب داده بود: قبر من یک بهشت و باغی از باغهای بهشت و توأم با رفاه است، ولی من در زمان حیات به شخصی زخم زبان زدم و از کار خود توبه نکردم و حلالیت نطلبیدم، لذا آن زخم زبان اکنون به صورت یک عقرب در آمده و بعضی از اوقات، شصت پای مرا نیش میزند و ناراحتی من از نیش آن عقرب است!
روایت به صورت کامل ( هر۳ مورد با هم)
نوامبر 10, 2015
اخلاقی, داستانی, گنجینه pdf منبرک ها
2,150
داستانک۱:
شب اول محـــــــرم بــــــود. شیخ حسن رفته بود به یکی از دهات اطراف همدان برای روضه خوانی، هنگام برگشت قدری دیر کرده بود و درب دروازه شهر را بسته بودند. نه امکان برگشت به ده را داشت و نه صبر بر پشت دروازه، در زد، متوجه شد علی گنــــدابی در حال مستی قداره بسته پشت در مشغول داد و فریاد است. چاره ای نبود، مجدد در زد، در باز شد وقتی چشم علی گنــــــدابی به شیخ افتاد گفت آشیخ حسن این وقت شب اینجا چه میکنی؟
گفتم: رفته بودم ده روضه بخونم.
گفت: شما هم مسخره کردین هر روز روضه روضه روضه.
گفتم: علی امروز با همه وقتا فرق میکنه.
گفت: چه فرقی میکنه؟
گفتم: امشب شب اول محرمه. تا علی این را شنید با سر به در و دیوار کوبید و تکرار کرد، علی محرم آمد و تو مشروب خوردی.ای بیحیا!
پس از چند دقیقه رو به من کرد و گفت باید همین الان برام روضه بخونی. چون مست بود نمی خواستم براش روضه بخونم، اما هر چه کردم نشد. تهدید کرد. در آخر گفتم منبــــــر ندارم. دیدم خم شد و گفت بشین روی کمر من و بخون.
چاره ای نبود نشستم و شروع کردم به مقـــــدمه خواندن.
ناگهان با عصبانیت بلند شد و فریاد زد معطلم نکن مستقیم برو در خونه قمر منیر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع).
بگو عــــــلی اومده. من هم شروع کردم.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، سقای حسین سید و سالار نیامد
دیدم که هی بالا و پایین میرم، دقت کردم دیدم علی گنـــــدابی مست لایعقل داره به پهنای صورت اشک میریزه و التماس میکنه.
خلاصه روضه که تمام شد بلند شد اشکاشو پاک کرد و از من تشکر کرد و گفت: ممنونتم میتونی یک کار دیگر هم برام انجام بدی، من خجـــالت میکشم؟
گفتم: چه کاری؟
گفت: رو به نجف وایستا و به آقا بگو که علی غـــــلط کرد. قول میده دیگه لب به مشروب نزنه، قول میدم.
من هم همین کار رو براش انجام دادم و رفتم منزل...
او توبه حقیقی کرد…
علی گندابی مدتی را در کربـــــــلا بود. سپس راهی نجف شد. آرام آرام به آیت الله میرزای شیرازی نزدیک شد و ملازم او گشت. زمانی رسید که میرزای شیرازی که وارد حرم میشد اگر علی نبود صبر میکرد تا علی بیاد و بعد مشغول اقامه نماز جماعت میشد.
یک روز جمعه به میرزا خبر دادند که یکی از علما به رحمت خدا رفته است. میرزا دستور داد که زیر پای زایرین قبری را حاضر کنند ، در همین دالان باب قبله فعلی. بعد گفت که جنازه را بیاورید تا بین دو نماز ، نماز میت را بخوانیم و او را دفن کنیم.
نماز اول که تمام شد گفتند، آن عالم دوباره قلبش به کار افتاده است.
میرزا فکری کرد و گفت روی قبر را نپوشانید. حتما رازی و حکمتی در این مطلب نهفته است. نماز دوم هم تمام شد. افراد آمدند خدمت میرزا و گفتند، آقا میرزا، علی گنـــــــدابی سر از سجده بلند نمی کند آمدند هر چه کردند سر بلند نکرد. تکانش دادند و متوجه شدند که از دنیا رفته است و معلوم شد حکمت قبر کنده شده و دعای علی در سجده آخر نمازش.
حال سوال اینجاست که علی گندابی چه کرده بود که خدا دستش را گرفت؟ شاید یکی از موارد ؛ غیرت او بود
داستانک ۲:
روزى در یکى از مناطق خوش آب و هواى شهر با یکى از دوستانش روى تخت قهوه خانه براى صرف چاى نشسته بود .هیکل زیبا ، بدن خوش اندام و چهره ى باز و بانشاط او جلب توجه مى کرد .
کلاه مخملى پرقیمتى که به سر داشت بر زیبایى او افزوده بود ، ناگهان کلاه را از سر برداشت و زیر پاى خود قرار داد و موهاش رو پریشون کرد و خودش رو سیلی زد ، رفیقش به او نهیب زد : چه مى کنى ؟
جواب داد : اندکى آرام باش و حوصله و صبر به خرج بده ، پس از چند دقیقه کلاه را از زیر پا درآورد و به سر گذاشت .
سپس گفت : اى دوست من ! زن جوان شوهردارى در حال عبور از کنار این قهوه خانه بود ،که مرا با این کلاه و قیافه دید شاید به نظرش مى آمد که من از شوهرش زیبایى بیشترى دارم ، در آن حال ممکن بود . نسبت به شوهرش سردى دل پیش آید: نخواستم با کلاهى که به من جلوه ى بیشترى داده گرمى بین یک زن و شوهر به سردى بنشیند .
[ قابل توجه خانمهایی که با آرایش وارد خیابان می شوند و باعث بهم خوردن بسیاری از زندگیها می شوند]
نوامبر 9, 2015
امام علی(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,732
اعمش میگوید: در مدینه کنیز سیاه چهره نابینائی را دیدم که آب به مردم میداد و میگفت: به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام بیاشامید، بعد از مدتی او را در مکه دیدم که بینا بود و به مردم آب میداد و میگفت:
«به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام آب بنوشید، به افتخار آن کسی که خداوند به واسطه او بینائیم را به من بازگردانید!»
نزدیک رفتم و به او گفتم قصه بینایی تو چگونه است؟
گفت: روزی مردی به من گفت:«ای کنیز تو آزاد شده علی بن ابی طالب و از دوستان او هستی؟»
گفتم: آری.
گفت: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَتْ صَادِقَهً فَرُدَّ عَلَیْهَا بَصَرَهَا «خدایا اگر این زن راست میگوید: [و در محبت خود به علی علیه السّلام] صادق است، بینائیش را به او برگردان»
سوگند به خدا، بعد از این دعا، بینا شدم و خداوند نعمت بینائی را به من بازگردانید، به این مرد گفتم: تو کیستی؟
گفت: أَنَا الْخَضِرُ وَ أَنَا مِنْ شِیعَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع. من خضر هستم، و من شیعه علی بن ابیطالب علیه السّلام میباشم.
بحار الأنوار (ط – بیروت)، جلد ۴۲، صفحه:۹
نوامبر 7, 2015
اخلاقی, امام سجاد(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
2,134
(به بهانه شهادت امام سجاد)
قال علی بن الحسین علیهما السلام:
مَنْ قَنِعَ بِمَا أَقْسَمَ اللَّهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس [بحار الأنوار، جلد ۶۶،صفحه ۴۰۲]
هر کس قناعت کند به آنچه خدا به او داده است از بىنیازترین مردم مىباشد
داستانک:
روزی (شبلی) به مسجد رفت تا نماز بخواند ، در آن مسجد کودکان مشغول کتابت بودند . وقت نان خوردن آنها بود و با هم نان میخور دند .
دو کودک ، نزدیک شبلی نشسته بودند ، یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری فرزند فقیری .
پسر ثروتمند مقداری حلوا داشت و پسر فقیر ، مقداری نان خشک ، پسر ثروتمند حلوا می خورد و پسر فقیر از او حلوا می خواست .
پسر ثروتمند به پسر فقیر گفت: اگر حلوا می خواهی باید سگ من باشی . و او قبول کرد
پسر ثروتمند گفت : پس صدای سگ در آور ! آن بیچاره ، صدای سگ در آورد و او مقداری حلوا پیش پسر فقیر انداخت . و این کار چند بار تکرار شد ..
شبلی به آنها نگاه میکرد و می گریست ! مریدان از او پرسیدند : برای چه گریانی ؟
گفت: نگاه کنید که طمع چه بر سر مردم می آورد ، اگر آن پسر فقیر به همان نان خشک قناعت می کرد و به حلوای آن پسر طمع نمی ورزید ، هرگز سگ فردی همانند خود نمی شد
نوامبر 2, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام صادق(علیه السلام), داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه آبان, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
1,955
(به بهانه ۱۱ آبان، سالروز شهادت حر انقلاب؛ طیب حاج رضایی)
امام صادق علیه السلام میفرمایند: الحرُّ، حرٌ علی جمیعِ أحوالِه…
انسان آزاده، در همه حال، آزاده است… [الکافی، ج۲، ص: ۸۹]
داستانک:
بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود.
در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش کرد و طاقِ نصرت بست.
به دلیل اقداماتی که در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی از شاه، یک طپانچه هدیه گرفته بود.
با این حال، او را «حرّ» خواندند؛ زیرا در دل عشق حسین علیه السلام داشت و سرانجام از لشگر یزید، به بیرق امام حسین پناه برد.او در اواخر سال ۴۱، دچار تحولی درونی شد و دوستان و آشنایانش، بارها از او شنیدند که می گفت: «خدایا پاکم کن، خاکم کن»
ویژگی خاص مرحوم طیب که همه دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطی گریِ او بود؛ به گونه ای که وقتی به شهادت رسید، خانواده های بسیاری که تحت سرپرستی او بودند، دچار مشکل شدند.
دسته طیب، بزرگترین دسته عزاداری در تهران بود. دسته سینه زنی او در شوش و خراسان حرکت می کرد و خود او، با لباس مشکی و سر و صورتی خاک آلود و گل مالی شده، در میان مردم به راه می افتاد و آنان را اطعام می نمود. او علاوه بر عزاداری در ماه محرم، در هیأت خود، از یک معلم برای آموزش احکام و زبان عربی نیز استفاده می کرد.
دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله، از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه، در حرکت بود و سینه زن ها پشت سرش، آرام آرام حرکت می کردند. آن شب بر خلاف سال های قبل، عکس های حضرت امام به سینه علامت، نصب بود.
اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی- معاون اسدالله علم، نخست وزیر دربار – پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت: «طیب خان! این کاری که کرده ای، کار درستی نیست. آن عکس ها را بردار».طیب گفت: «من عکس ها را بر نمی دارم». پرویزی گفت: «طیب خان! بدجوری می شود». طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود» …
طیب علی رغم کارهای خلافی که می کرد، در عمق وجودش به روحانیت احترام می گذاشت و به خود، اجازه نمی داد که روحانیون و طلاب را مورد بی احترامی و آزار، قرار دهد.
مرحوم طیب در ۱۵خرداد
در روز ۱۵ خرداد، طیب با تعطیل کردن میدان بارفروش ها، موجب شد که تظاهرات، با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری نیز داشته باشد.
شهید عراقی، در این باره می گفت: رژیم از طیب توقع داشت که حداقل، جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی طیب این کار را نمی کند. وقتی او را می گیرندو می برند، از او می خواهند یک فرم را امضا کند و آزاد شود. تقریباً مسأله [و مضمون آن فرم] این بوده که آقای خمینی، یک پولی به من داده که بیایم هم چنین حادثه ای را خلق بکنم و من هم آمده ام، مثلاً، یک ۲۵ زار (ریال) داده ام و مردم، این کارها را کرده اند. وقتی می گذارند و می گویند این حرف را بزن، قبول نمی کند. نصیری تهدیدش می کند و این هم به نصیری فحش می دهد»
سید تقی درچه ای نیز می گوید: او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفته ام و این غایله را راه انداخته ام. [اما او در عوض] گفته بود: «من عمر خودم را کرده ام؛ بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود، به کسی که جانشین ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و مرجع تقلید هم هست، تهمت بزنم. من به امام حسین علیه السلام و دستگاه او، خیانت نمی کنم»
آقای ملکی – که از اهالی شهر ری و پدر دو شهید است و هم زمان با مرحوم طیب، زندانی بود- می گفت:« زندانی ها را به صف کرده بودند و به مرحوم طیب، دست بند قپونی زده بودند. به این ترتیب که یک دست از عقب و یک دست هم از روی شانه می آید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می بندند و مثل ساعت کوک می کنند و دو دست، تحت فشار قرار می گیرد و استخوان سینه، بیرون می زند. عرق از بدن مرحوم طیب می ریخت و او را از جلوی ما عبور می دادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب، تمام این سختی ها را به جان خرید؛ ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته[است]»
شهادت طیب
سرانجام طیب به اعدام محکوم شد. و حکم اعدام او در بامداد روز ۱۱/۸/۴۲ در ساعت ۵:۱۰ در میدان تیر حشمتیه به اجرا درآمد.
بعد از شهادت طیب امام خمینی به حوزههای علمیه قم، نجف و مشهد میگویند طلبه ها سه شبانه روز برای طیب، نماز و روزه قضا انجام دهند و ۱۵۰ هزار تومان هم در آن زمان به آقای عسگر اولادی میدهند و میگویند این پول را به نیت رد مظالم برای طیب حاج رضایی بدهید.
جالب این است که هم اکنون عکس او را در هر جا از جمله در خانهاش در میدان خراسان زدهاند، زیر آن این مطلب نوشته شده که «به خدا من این سید (امام خمینی) را نمیشناسم، اما با بچه حضرت زهرا سلام الله علیها در نمیافتم.» و همین موضوع باعث عاقبت به خیری و شهادت او شد
سید تقی درچه ای نقل می کند: « در شب اول شهادت طیب، در تمام کتابخانه های عمومی قم، مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه، کتابخانه حضرت معصومه علیها السلام و کتابخانه های دیگری که دایر بود، پانزده هزار نفر از روحانیون، برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فکر نمی کنم برای هیچ آیت اللهی، در شب اول قبر، پانزده هزار نماز وحشت خوانده شده باشد»
شهید طیب حاج رضایی در وصیت نامه خود، در خواست کرده بود که در حرم حضرت عبدالعظیم، دفن شود و علت آن را نزدیکی شرافت این مکان با شرافت کربلا بیان کرده بود؛ که: «من زار عبدالعظیم بِرِیّ کمن زار حسین بکربلا»
او هم چنین، نسبت به دعای کمیل، اظهار علاقه کرده بود و خواسته بود که برایش، دعای کمیل بخوانند و در آخر، گفته بود: «رضیت بالله ربا…» (راضیم به این که الله، خدای من است)
جالب اینجاست که امام خمینی رحمت الله علیه دو روز بعد از آمدن به ایران، سریع حرم حضرت عبدالعظیم مشرف میشوند. در حالی که در حرم بسیاری از بزرگان دفن بودند ، امام بر سر مزار طیب می روند.
امام؛ لقب حر انقلاب را به طیب حاج رضایی دادند.
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به حرّ فرمود: «ای حر! تو آزاده ای؛ همان گونه که مادرت تو را حر نامید». طیب نیز پاکیزه از این جهان، رخت بر بست؛ همان گونه که مادرش او را طیب نامید..
جهت نیاز به منابع و داستانهایی از شخصیت طیب حاج رضایی؛ به کتاب ” طیب ” زندگی نامه و خاطرات حُر نهضت امام خمینی رحمت الله علیه
سپتامبر 17, 2015
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شهریور, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده
5,205
(به بهانه ارتحال عالم عامل ؛ حضرت آیت الله خزعلی)
داستانک:
مرحوم آیت الله خزعلی، عضو مجلس خبرگان رهبری در شب های هشتم، نهم و دهم محرم در سال ۸۸ در جمع دانشجویان در مسجد امام رضا علیه السلام دانشگاه فردوسی به سخنرانی پرداختند
در یکی از این شبها ؛ ایشان به نقل خاطره ای تامل برانگیز درباره سید محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات، پرداختند.
ایشان فرمودند: در زمانی که سید محمد خاتمی به سمت وزارت ارشاد منصوب شد برای عرض تبریک به خدمت حضرت آیتالله خاتمی (پدر محمد خاتمی) رفتیم که با ناراحتی ایشان مواجه شدیم و ایشان گفت که “خطرناک است، پسر من غربزده است”
گفتنی است که آقای خاتمی در دولت اول آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان وزیر فرهنگ مشغول به کار شد اما پس از آنکه توفیق چندانی در مواجهه با “تهاجم فرهنگی غرب” و اجرای تاکیدات رهبر معظم انقلاب نداشت، از وزارت ارشاد استعفا کرد.
*********************************************
چند جمله از هزاران
به عنوان نمونه از غربزدگی آقای خاتمی می توان به نظرات ایشان رجوع نمود
به عنوان مثال:
محمد خاتمی در اولین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران گفت : اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی ! [مشاهده فیلم]
در جایی دیگر می گوید:شما برای این که بتوانید پیشرفت بکنید ، راهی جز راه غرب ندارین… و راه غرب یعنی پذیرش خرد غربی . [روزنامه آریا ۲۸ / ۶ / ۷۸ ]
محمد خاتمی در مصاحبه با لوموند در ۲۴/۹/۱۹۹۸ می گوید: واقعاً به طور بسیار جدی مایلم یک ماه را در این شهر “نیویورک” بگذرانم تا معماری آن را بررسی کرده، با امریکایی ها صحبت کنم… امریکا و امریکایی ها برایم فوق العاده جالبند
همچنین او در دیدار با زنان حزب مشارکت در بررسی جایگاه زن در قرآن : این سخن عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قرآن بر ما آشکار نیست و نمیتوان به آن استناد کرد درست است… در حال حاضر مطالب قرآن با برخی دریافتهای بشری سازگار نیست! [۱۲/۶/۸۷، ص۲، یادداشت روز : کیهان]
او در سخنرانی در دانشگاه علامه می گوید: گذشته را باید رها کرد و امروزی شد، راه امروزی شدن هم تمسک به “بنیاد زندگی غربی ” و “خرد غربی” است. [۱۱/۳/۷۰]
محمد خاتمی اعتقاد داشت: مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند مشکل این است که زنان بتوانند در عرصه های مختلف حضور داشته باشند. [همبستگی ۱۶/۸/ ۷۹]
*********************************************
زیر سوال بردن ولایت حضرت علی علیه السلام توسط خاتمی
خاتمی در معرفی اول خود درسال ۱۳۸۰ که دو مرتبه از صدا و سیما پخش شد گفت:
” و باز به نظر من انتخاب کلمه مولا در داستان غدیر که هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست یک انتخاب تصادفی نبود، قطعاً پیامبراکرم می توانست عناوین و کلمات دیگری رو به کار بگیرد. بگوید هرکس من قائد او هستم، هرکس من سلطان او هستم، هرکس من امیر او هستم، علی امیر و سلطان اوست. ولی پیامبرکلمه مولا را انتخاب کرد، به طوری که امروز همه آحاد مسلمانان درطول تاریخ، این نکته را قبول دارند که باید امیرالمؤمنین علی را دوست داشت؛ ما هم ازکلمه مولا محبّت و دوستی می فهمیم، گرچه شیعه معتقد است که معنای سرپرستی و ولایت امر جامعه اسلامی با این جریان به عهده علی ابن ابیطالب گذاشته شده است. اماهرچه باشد!!؟”
بعد از این جملات بود که علمای اهل سنت؛ رای به خاتمی را واجب دانستند…
نکته : برگه پی دی اف شده ۲برگه است که باید بعد از چاپ به هم چسبانده شود
سپتامبر 16, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
45,016
جهت نیاز به دریافت تصویر به صورت فلش کارت ؛ با کیفیت چاپ، روی تصویر کلیک نمایید ؛ ( تصویر A3 در پایان مطلب موجود است)
داستانک ۱:
در کتاب برگى از دفتر آفتاب آمده است: زمانی که نابغه قرن؛ سید محمد حسین طباطبایی ؛حافظ معروف قرآن در ۳ سالگی؛ از آیت الله بهجت سفارش دعا کرد، آقا فرمودند: «این دعایى را که مىخوانم شما و هر کس که خواهان تحفّظ است در هر صبح و شب سه مرتبه بخواند، سپس در حالى که روى سر محمّد حسین دست مىکشیدند این دعا را خواندند که : …
داستانک۲:
آیت الله ری شهری در کتاب زمزم عرفان صفحه ۳۰۳ می فرمایند: یکی از دعاهایی که آیت الله بهجت بسیار سفارش می فرمود …
داستانک ۳:
فرزند آیت الله بهجت می فرماید:
ایشان هر روز به فرزند من توصیه میکرد: «وقتی که میخواهی به مدرسه بروی چهار قل و آیتالکرسی بخوان و برو». خود ایشان هم [برایشان این دعا را می خواند…]
[ویژهنامه سایت آیت الله بهجت به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال ایشان با عنوان یاد لبخندهای شیرینش ؛ داستان سیزدهم]
داستانک ۴:
آیت الله بهجت(ره) می فرمود: برای حفظ انسان صبح و شام سه بار گفته شود …
و ادامه دادند: این در روایت آمده و من سابقاً به برخی از افراد که در اصفهان هستند این سفارش را داشتم و او ملتزم به این ذکر شد و به من گفت: چهار هزار تومان من از بین رفت و من در آن روز این ذکر را نگفته بودم، البته چهار هزار تومان زمان قدیم.
روزنه هایی ازعالم غیب-آیت الله سید محسن خرازی ؛ فصل در محضر آیت اللَّه العظمی آقای بهجت – مدّ ظلّه ؛ قسمت سوم؛ نصیحت ۱۷
داستانک ۵:
سردار احمدی مقدم ؛ فرمانده وقت نیروی انتظامی می گوید:
[آیت الله بهجت در این دیدار دعایی را به عنوان حرز فرمودند:] که این دعا هنوز هم یادم هست. همان موقع هم آقازاده ایشان آن را نوشت و به من داد…و فرمودند: «این را صبح و شب سه بار بخوانید و شرط اجابتش هم این است که گناه نکنید؛ اگر گناه کنید، اینها اثری ندارد و تلاش کنید؛ انشاءالله که خداوند هم قبول میکند.
این دعا برای بنده حقیقتا خیلی راهگشا بود؛ یعنی ما احساس میکنیم که هر گامی که با نیت خالص برمیداریم، آثاری که ظاهر میشود به مراتب فراتر از آن چیزی است که ما از قبل تخمین زدیم و تصور کردیم و این هم از برکات وجود علما و معارف اسلامی و دینی است...
[ویژهنامه سایت آیت الله بهجت به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال ایشان با عنوان نقش ایمان؛ داستان آخر]
داستانک ۶:
دکتر احمدی نژاد؛ رییس جمهور وقت ؛ در اولین دیدارش با آیت الله بهجت در خواست دعا می کند و آیت الله بهجت می فرمایند: این دعا را زیاد بخوانید که … [منبع]
و حال آن دعای مهم کدام است؟!
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَدَعْ أَنْ تَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَمْسَیْتَ
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَهِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ
فَإِنَّ أَبِی ع کَانَ یَقُولُ هَذَا مِنَ الدُّعَاءِ الْمَخْزُونِ.
از امام صادق (علیه السلام) فرمود: این دعا را فراموش نکن که سه بار در آغاز صبح و سه بار در آغاز شب بخوانى زیرا پدرم مىفرمود: این از دعاهای گنجینه است( و نااهلان به آن دسترسی ندارند)
الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص:۵۳۴
سپتامبر 14, 2015
اخلاقی, امام جواد(علیه السلام), امام خامنه ای(مد ظله العالی), امام خمینی (ره), داستانی, روان شناسی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ذی القعده, مناسبت های قمری, منبرک های روایی
3,685
(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)
وَ قَالَ الجواد علیه السلام: الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ …
۳٫ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُه [ بحار الأنوار؛جلد ۷۵؛صفحه ۳۵۸]
امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است: …
۳٫ پذیرفتن نصیحت هر کس او را نصیحت نماید
نکته:
چه ایراد دارد شخصی به ما نکته ای بگوید که ما آنرا بلد نیستیم ؛ حال از ما کوچکتر و کم سوادتر باشد.
یک حیوان ، به یک پیامبر بزرگ الهی می گوید : من چیزی می فهمم که تو نمی فهمی
آن حیوان هدهد است و آن پیامبر حضرت سلیمان و جمله ی او این است : أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ ( سوره نمل آیه ۲۲ )
داستانک۱ :
چند دانش آموز دختر دبستانی به حضرت امام خمینی ؛ نامه می نویسند ، در بخشی از این نامه می آورند :
امام عزیز، ما بچههای کلاس پنجم جهاد مدرسه فاطمیه هستیم. چون در کتاب دینی ما نامه امام محمدتقی – علیه السلام – را به فرمانده سیستان و نصیحتهایی را که امام، به ایشان کردهاند نوشته، ما هم تصمیم گرفتیم که برای شما نامهای نوشته و شما را نصیحت کنیم. ولی اماما، ما شما را نمیتوانیم نصیحت کنیم. زیرا شما بزرگوارید و از همه گناهان به دورید. شما آن امام بت شکنی هستید که مدت چهل سال است نمازهای شبتان ترک نشده …
و پاسخ امام تکان دهنده است
بسمه تعالی
فرزندان عزیزم! نامه محبت آمیز شما را قرائت کردم. کاش شما عزیزان مرا نصیحت میکردید که محتاج آنم… ۲۹ شهر صفر ۱۴۰۳ روح الله الموسوی الخمینی [صحیفه نور؛ جلد ۱۷ ؛ صفحه ۱۳۷]
داستانک۲ :
دختر ۱۷ ساله ای از تهران، بنام زینب – ن، نامه ای به مقام معظم رهبری می نویسد و در آن می آورد:
روز قدس، مردی – در میان خطبه های شما – بلند شد، مثل اینکه نامه ای داشت، ولی شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران نفر شکستید .
مقام معظم رهبری در پاسخ نامه، چنین می نویسد:
دختر عزیزم! از تذکر شما خرسند و متشکرم و امیدوارم خداوند همه ما را ببخشد و از خطاهای کوچک و بزرگ ما – که کم هم نیستند – در گذرد . من در باب آنچه شما یادآوری کرده اید، هیچ دفاعی نمی کنم . گاهی گوینده از تلخی لحن خود به قدر شنونده آگاه نمی شود، در این موارد همه باید از خداوند متعال بخواهند که گوینده را متوجه و اصلاح کند و اگر ممکن شود به او تذکر دهند . توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می نمایم .
مهندس مقدم (از اعضای بیت – تهران) [کتاب مرد راه نوشته علی توسلی صفحه ۹]
هر ۳ مورد در یک نگاه
سپتامبر 13, 2015
اخلاقی, امام جواد(علیه السلام), داستانی, روان شناسی, قرآنی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ذی القعده, مناسبت های قمری, منبرک های روایی
2,094
(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)
وَ قَالَ الجواد علیه السلام: الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ …
۲٫ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ … [ بحار الأنوار؛جلد ۷۵؛صفحه ۳۵۸]
امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است: …
۲٫ واعظى از نفس خود …
اگر انسان واعظ درونی نداشته باشد ؛ نمیشود از بیرون او را موعظه کرد
مثل آنکه انسان گیاهی بی ریشه را آبیاری کند
انسان باید از نَفْسَش حساب بکشد
نکته
برخی از سوره های قرآن با یک سوگند شروع می شود مانند : وَ الْعَصْر
برخی با ۲ سوگند ؛ مانند : وَ الضُّحَى * وَ الَّیْلِ إِذَا سَجَى
برخی با ۳ سوگند ؛ مانند : وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحًا * فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا * فَالمْغِیرَاتِ صُبْحًا
برخی با ۴ سوگند ؛ مانند : وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هَاذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ
برخی با ۵ سوگند ؛ مانند : وَ الْفَجْرِ * وَ لَیَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ * وَ الَّیْلِ إِذَا یَسْرِ
اما سوره ای در قرآن است ، که ۱۱ سوگند دارد و آن سوره مبارکه شمس است .
نکته اینجاست که خداوند بعد از این ۱۱ سوگند می فرماید :
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا
فقط کسی اهل رستگاریست که اهل تزکیه ی نفس باشد
هر ۳ مورد در یک نگاه
سپتامبر 12, 2015
اخلاقی, امام جواد(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ذی القعده, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,385
(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)
وَ قَالَ ااجواد علیه السلام: الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ
۱٫تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ … [بحار الأنوار؛جلد ۷۵ ؛صفحه ۳۵۸ ]
امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است:
۱٫توفیق از جانب خدا…
توفیق یعنی گره های زندگی ؛ بی آنکه متوجه شویم باز شود
داستانک ۱:
شخصی میگفتم : در ذهنم آمد ، آیا سوره ای هست که در تمام آیاتش کلمه “الله ” باشد
قرآن را باز کردم سوره ” مجادله ” آمد تک تک آیاتش را دیدم ، همه ” الله ” داشت
گاهی نیز به خاطر مسائلی از جمله غرور ؛ توفیق از او گرفته می شود
داستانک ۲ :
طلبه ای می گفت تازه طلبه شده بودیم رفتیم روستا دیدیم قرائت قرآن است و ما وارد شدیم.
استاد جلسه هم بود ما هم خواستیم ریشى جنبانده و اظهارنظر و عرض اندامى کنیم، گفتیم قرآن خواندن که مستحب است و نماز واجب به جاى قرآن حمد و سوره را براى نماز تصحیح کنید.
پیرمرد استاد گفت: آقا خوب شما بخوانید تادیگران همراه شما بخوانند، مى گویدتا این را گفت و من فکر کردم بسم الله و حمد یادم رفت که بخوانم گفت: بگو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» دنبالهاش یادم نیامد و حالى خداوند در این جلسه از ما گرفت که مى خواستیم خود نمایى کنیم.
هر ۳ مورد در یک نگاه
سپتامبر 11, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), داستانی, سیره بزرگان, فایل صوتی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده
2,106
تصویر سقف منزل امام خمینی
داستانک:
حجه الاسلام فردوسی پور می گوید :
در رابطه با اجاره نشینى حضرت امام در جماران به قضیه اى اشاره مى کنم . موضوعى که بیانگر تقید شدید امام
به رعایت موازین و احکام شرعى به ویژه در مورد حقوق مردم و الگویى از یک مستاجر خوب و متشرع است .
با آنکه صاحبخانه امام از مقلدان و دلباختگان آن حضرت بود و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگیش مى دانست ؛ لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادى که گویى هیچ گونه علقه اى بین مالک و مستاجر وجود ندارد، به احکام شرعى مربوط ملتزم بودند .
روزى براى تامین نور کافى و متناسب که براى فیلمبردارى از برخى ملاقاتهاى رسمى یا برنامه هایى نظیر پیام نوروزى که در اتاق کار حضرتشان انجام مى شد، مورد نیاز بود، سه نقطه از گچ سقف اتاق را هر یک به مساحت ۵*۵ سانتیمتر زیر تیر آهن تراشیده بودند، مى خواستند نور افکن ها را به آن نقاط جوش دهند
هنگام که صبح ، طبق معمول خدمت امام مشرف شدیم ، قبل از هر چیز، با لحنى خشن و تند و قیافه اى ناراحت و مضطرب فرمودند :
این چیست، چرا این کار را کرده اند؟
به عرض رسید براى تامین نور فیلمبردارى است.بعد از لحظه اى تامل و سکوت تلخ ادامه دادند : چرا بدون اجازه صاحبخانه این تصرفات را مى کنند؟
با این برخورد تند، جرات ادامه کار سلب شد واصل قضیه منتفى و جاى آن تعمیر شد[تصویر بالا]
هنگامى که از خدمتشان مرخص شدیم ، جناب آقاى صانعى با توجه به اینکه دهها سال با حضرت امام بودند، به من گفت : من در طول عمرم ، کمتر چنین ناراحتى و تکدر خاطرى را در امام دیده ام [سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۲۲]
امام در وصیتی به فرزندشان می نویسند :
پسرم! سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار، بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها
سپتامبر 10, 2015
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, فایل صوتی, كليپ صوتي, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,829
در روایتی منقول است:
در مقابل هر یک ششم از درهم نقره؛ هفتصد نماز مقبول شده میگیرند و به صاحب حق میدهند
[پندهای جاودان صفحه ۲۰۳ به نقل از کتاب الکلام یجر الکلام صفحه ۲۲۴]
یک ششم درهم ، باپول امروزه کمتر از ۲ هزار تومان است [سال ۹۴]
داستانک:
مرحوم حاج شیخ عباس قمی ،صاحب مفاتیح الجنان ، کتابی از کسی به عنوان عاریه گرفته بود. بعد از فوتش یکی از فرزندانش کتاب را به برادرش می دهد تا به صاحبش بدهد .
شب در عالم خواب می بیند که حاج شیخ با عصبانیت به او می گوید: کتاب عاریه مردم را چرا سالم به دستش ندادی و به جلد آن آسیب رساندی؟
روز بعد برادرش می پرسد با آن امانت چه کرده ای که من دیشب چنین خوابی دیده ام
برادرش می گوید: هنگامی که آن را می بردم تا به صاحبش بدهم از دستم افتاد و گوشه جلد آن کمی خم شد بعد می روند و کتاب را از صاحبش گرفته و صحافی می کنند و به او بر می گردانند.
روز بعد درب منزل زده می شود و طلبه ای سؤال می کند : آیا منزل حاج شیخ عباس اینجا است ؟ گفتند : آری. طلبه می گوید : شب گذشته من حاج شیخ را در خواب دیدم و ایشان فرمود که به شما بگویم که چون شما کتاب را صحافی کرده و به صاحبش دادید، عذاب قبر از من برداشته شد.
[داستانها و حکایتها،سیّد مهدی شمس الدین،صفحه ۷۸]
کلیپ صوتی این مطلب [مدت ۲ دقیقه و ۲ ثانیه]