خانه / منبرک های روایی / حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) (صفحه 7)

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

در این بخش منبرک های روایی که درباره احادیث حضرت محمد(ص) می باشد را می توانید ببینید.

مردان بی غیرت (د-ی – و – ث)

 

(به بهامه ۱۷ دی روز کشف حجاب)

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

أَیُّمَا رَجُلٍ تَتَزَیَّنُ امْرَأَتُهُ وَ تَخْرُجُ مِنْ بَابِ دَارِهَا فَهُوَ دَیُّوثٌ‏ وَ لَا یَأْثَمُ مَنْ یُسَمِّیهِ دَیُّوثاً وَ الْمَرْأَهُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَابِ دَارِهَا مُتَزَیِّنَهً مُتَعَطِّرَهً وَ الزَّوْجُ بِذَلِکَ رَاضٍ یُبْنَى لِزَوْجِهَا بِکُلِّ قَدَمٍ بَیْتٌ فِی النَّارِ …

پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند:

هر مردیکه زینت کند زن او و بیرون رود  از در خانه او پس آن مرد دیوث است و بر شما گناهی نیست که او را دیوث  بنامید

و زن چون بیرون رود از در خانه خود ؛ و زینت کند و بوى خوش به خود زده و شوهر به این راضى باشد بنا شود از براى شوهر وى به هر قدمى خانه ای در دوزخ …

منبع :بحارالانوار-جلد ۱۰۳-صفحه ۲۴۹

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

حجاب

 

(به بهانه ۱۷ دی روز کشف حجاب)

سأل نبیّنا صلّى اللّه علیه و اله جبرئیل علیه السّلام: هل تضحک الملائکه و تبکی؟ قال: نعم، تضحک فی ثلاث تعجّبا، و تبکی فی ثلاث ترحّما؛ … أمّا الثّالث المرأه البارزه  إذا ماتت فیسجّى قبرها حتّى یسوّى علیه اللّبن لئلّا یطّلع على حجمها، فتضحک‏ الملائکه و تقول: حین کانت مشتهاه فما سجّیتموها، و الآن صارت منفّره فسجّیتموها؟!

پیغمبر- صلّى اللّه علیه و آله و سلم- از جبرئیل پرسید: آیا ملائکه، گریه و خنده هم دارند؟ گفت: آرى از سه کس از روى تعجب مى‏خندند و بر سه کس از ترحم و دلسوزى مى‏گریند؛ …اما سومین جایی که می خندند:

از زنى که در زندگى، خود را از بیگانه نپوشیده پس از مرگ او را در قبر نهند و بدنش را بپوشانند که از دیده‏ها پنهان باشد؛ ملائکه خندند و گویند:

هنگامى که مورد رغبت بود او را نهان نکردید، اینک مستور کنید که مورد نفرت و انزجار است.

منبع:تحریر المواعظ العددیه، صفحه: ۲۴۳

داستان :

یکی از علماء بزرگ (مرحوم آِت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی دامت برکاته) در مشهد مقدس برای آنکه به محضر امام زمان شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند او می گفت: در یکی از جمعه های آخر ناگهان شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم می تابید، حال عجیبی به من دست داد، از جای برخاستم و به دنبال آن نور به درب آن خانه رتفم، خانه کوچک و فقیرانه ای بود، زا درون خانه نور عجیبی می تابید، در زدم وقتی در را باز کردم، مشاهده کردم حضرت ولی عصر امام زمان در یکی از تاقهای آن خانه تشریف دارند و در آن اتاق جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید بر روی آن کشیده بودند.

وقتی من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت به من فرمودند: چرا اینگونه دنبال من می کردی و رنجها را متحمل می شوی؟

مثل این باشید ( اشاره به آن جنازه کردند) تا من دنبال شما بیایم!

بعد فرمودند این بانوئی است که در دوره بی حجابی (رضا خان پهلوی) هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!

منبع:زیارت عاشورا و آثار شگفت صفحه ۱۰۷

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

عفت و حیا

وَ قَالَ امیرالمومنین علیه السلام:

 لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَ

چه نزدیک است که انسان عفیف یکی از فرشتگان شود

منبع :نهج البلاغه حکمت  ۴۷۴

داستان:

حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:

در میان بنی اسراییل عابدی زیبا و خوش سیما بود، زندگی خود را بوسیله درست کردن زنبیل از برگ خرما می گذرانید،

 روزی از در خانه پادشاه می گذشت کنیز خانم پادشاه او را دید. وارد قصر شد و حکایتی از زیبایی و جمال عابد برای خانم تعریف کرد. گفت : بوسیله ای او را داخل قصر کن همین که عابد داخل شد چشم همسر سلطان که به او افتاد از حسن و جمالش در شگفت شد درخواست نزدیکی کرد. عابد امتناع ورزید زن دستور داد درهای قصر را ببندند.

به او گفت : غیر ممکن است باید من از تو کام بگیرم و تو نیز از من بهره ببری عابد چون راه چاره را مسدود دید پرسید بالای قصر شما محلی نیست که در آن جا وضو بگیرم زن به کنیز گفت : ظرف آبی بالای قصر ببر تا هر چه می خواهد انجام دهد عابد بر فراز قصر شد در آنجا با خود گفت : ای نفس مدت چندین سال عبادت را که روز و شب مشغول بودی به یک عمل ناچیز می خواهی تباه کنی اکنون خود را از این بام بزیر انداز، بمیری بهتر از آنست که این کار را انجام دهی نزدیک بام رفت دید قصر مرتفعی است و هیچ دست آویزی نیست که خود را به آن بیاویزد تا به زمین رسد.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: همین که خود را آماده انداختن نمود امر به جبرییل شد که فورا به زمین برو بنده ما از ترس معصیت می خواهد خود را به کشتن دهد. او را به بال خود دریاب تا آزرده نشود. عابد را در راه چون پدری مهربان گرفت و به زمین گذاشت . از قصر که فرود آمد به منزل خود برگشت زنبیلهایش در همان خانه ماند. زنش پرسید پول زنبیل ها را چه کردی گفت : امروز چیزی عاید نشد گفت : امشب با چه افطار کنیم . جواب داد باید به گرسنگی صبر کنیم ولی تو تنور را بیافروز تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نکرده ایم زیرا ایشان به فکر ما خواهند افتاد زن تنور را روشن کرده با مرد خود شروع به صحبت نمود، در این بین یکی از زنان همسایه برای بردن آتش وارد شد. گفت : از تور آتش بگیر. آن زن به مقدار لازم آتش برداشت در موقع رفتن گفت : شما گرم صحبت نشسته اید نانهایتان در تنور نزدیک است بسوز.

زن نزدیک تنور آمده دید نان بسیار خوب و مرتبی بر اطراف تنور است نانها را جدا کرده پیش شوهر آورد به او گفت : تو در پیش خدا منزلتی داری که برایت نان آماده می شود از خداوند بخواه بقیه عمر، ما را از بدبختی نجات دهد. عابد گفت : صبر بر همین زندگانی بهتر است

منبع : داستانها و پندها-نوشته مصطفی زمانی وجدانی-صفحه ۱۶۴

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

۳٫ شر شهوت

 

قالْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آلهَ:

مَنْ وُقِیَ شَرَّ ثَلَاثٍ فَقَدْ وُقِیَ الشَّرَّ کُلَّهُ… وَ ذَبْذَبِه‏  …

هر کس ۳ شر را از خود دور کند ، تمام شرها از او دور شده است … ۳٫ شر شهوت  

منبع :مستدرک الوسائل جلد ‏۹ صفحه  ۳۲

داستان تکان دهنده:

نوجوانی خوش سیما به نام ” امیر ” در خانواده ای بسیار ثروتمند و مرفه زندگی می کرد ، پدر و مادرش هردو پزشک بودند و از آنجا که افکار غربی داشتند به ارزش ها و دستورهای دین چنان که باید پایبند نبودند.

آنها صبح زود از خانه بیرون می رفتند و فقط آخر شب برای استراحت به خانه بر می گشتند. و برای آنکه امیر احساس تنهایی نکند ، دختر خاله ی او را که او نیز هم سنّ امیر بود به فرزند خواندگی پذیرفتند و او در خانه ی خویش جای دادند.

از آن زمان ، آرامش زندگی امیر بهم خورد چرا که دختر خاله اش همانند زلیخا ، همواره خود را به امیر عرضه می داشت و درخواست عمل نامشروع می کرد!

لکن امیر ، یوسف وار امتناع می ورزید و خود را به چنین گناه بزرگی آلوده نمی کرد ؛ او از این وضعیتِ پیش آمده بسیار نگران بود که نکند خدای نکرده سرانجام تسلیم شود و گوهر عفاف خود را از دست دهد!

امیر در این میدان مبارزه با نفس و شیطان ، و در این نگرانی بسیار شدید ،نامه ای به مجله ” زن روز” می نویسد و از آنها راه چاره می جوید ، لیکن یک هفته بعد از نوشتن نامه ، یک شخصیت معنوی را در خواب می بیند که به او می گوید ” امین“! برو به دانشگاه اصلی ، وقتت را تلف نکن!

بدین ترتیب امیر ، که اینک مفتخر به عنوان “امین” شده بود، عازم جبهه نور می شود و پیش از رفتن، نامه ای دیگر برای مجله “زن روز ” می نویسد و سرانجام ، چهار روز پس از اعزام به جبهه ، در عملیات کربلای ۴ در میقاتگاه شلمچه، شهد شیرین شهادت را می نوشد و به دیدار پروردگار مهربان می رسد

متن و تصویر نامه امیر در ادامه منبرک

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

چهار سخن از چهار پیامبر (۴- حضرت رسول)

أربعه من الأنبیاء تکلّموا بأربع کلمات:

۴٫قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: من حفظ لسانه فکأنّما عمل بالقرآن.

 

امام باقر علیه السلام می فرمایند:از چهار پیغمبر چهار سخن مانده: …

۴٫حضرت محمد صلی الله علیه و آله: کسى که زبانش را نگهدارد گویا به قرآن عمل کرده.

منبع :

تحریر المواعظ العددیه، صفحه۳۶۲، الفصل الخامس

داستانک ۱:

گویند: مرد عربى نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمد، عرض کرد: یا رسول الله ، عملى به من بیاموز که باعث ورود به بهشتم شود. پیامبر فرمود:

۱٫  گرسنه را سیر  ؛ ۲٫   تشنه را سیراب، ۳٫   امر به معروف  ۴٫   نهى از منکر کن!

 و اگر نتوانستى جز در راه خیر زبانت را نگهدار، زیرا تو بدین وسیله بر شیطان چیره مى‏شوى.

منبع: مجموعه ورام(تنبیه الخواطر) جلد ‏۱  صفحه ۱۰۵

داستانک ۲:

لقمان به فرزندش نصیحت می کند :اگر وارد مجلسی شدی گوشه ای بنشین و سخن مگو اگر دیدی دیگران صحبتهای مفید میکنند وارد شو و اگر دیدی سخن مفید نمی گویند داخل بر جمع آنان مشو  

(مانند جلساتی که ساعتها می نشینند و جز در رابطه با نوع گوشی همراه وماشین و سیاست وغیبت و تهمت و مسخره کردن و  … سخنی نمی گویند)

 

مواد مخدری به نام « بنگ »؛ در روایات

عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ:

سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یَأْکُلُونَ شَیْئاً اسْمُهُالْبَنْجُ‏  أَنَا بَرِی‏ءٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ بَرِیئُونَ مِنِّی:

پیامبر فرمودند:روزگاری بر امت من خواهد آمد که ماده ای به نام بنگ می خورند. من از آنان بیزارم و آنان  از من.

سَلِّمُوا عَلَى الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ لَا تُسَلِّمُوا عَلَى آکِلِالْبَنْجِ‏:

پیامبر فرمودند:بر یهودی و نصرانی سلام کنید ولی بر مصرف کننده ی بنگ سلام نکنید.

مَنِ احْتَقَرَ ذَنْبَ الْبَنْجِ فَقَدْ کَفَرَ:

پیامبر فرمودند:کسی که گناه مصرف بنگ را کوچک بشمرد پس به تحقیق کافر شده است.

مَنْ أَکَلَ الْبَنْجَ فَکَأَنَّمَا هَدَمَ الْکَعْبَهَ سَبْعِینَ مَرَّهً وَ کَأَنَّمَا قَتَلَ سَبْعِینَ مَلَکاً مُقَرَّباً وَ کَأَنَّمَا قَتَلَ سَبْعِینَ نَبِیّاً مُرْسَلًا وَ کَأَنَّمَا أَحْرَقَ سَبْعِینَ مُصْحَفاً وَ کَأَنَّمَا رَمَى إِلَى اللَّهِ سَبْعِینَ حَجَراً وَ هُوَ أَبْعَدُ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ مِنْ شَارِبِ الْخَمْرِ وَ آکِلِ الرِّبَا وَ الزَّانِی وَ النَّمَّام:

پیامبر فرمودند: بزرگی گناه کسی که بنگ را مصرف کند مثل کسی است که هفتاد بار  کعبه خانه ی خدا را منهدم و ویران کرده باشد ؛ و مثل کسی است که هفتاد ملک مقرب الهی را کشته باشد و  بزرگی گناه کسی که بنگ را مصرف کند مثل کسی است که هفتاد پیامبر را کشته باشد  و یا گناهش مثل کسی است که هفتاد قرآن را به آتش کشیده باشد  و یا مثل کسی است که هفتاد بار به سوی خدا سنگ پرتاب کرده باشد.

منبع تمام روایات:

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ‏۱۷، صفحه ۸۶

 

احتکار

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ :

جَاءَنِی جَبْرَائِیلُ مُتَغَیِّرَ اللَّوْنِ فَقُلْتُ یَا جَبْرَائِیلُ مَا لِی أَرَاکَ مُتَغَیِّرَ اللَّوْنِ قَالَ اطَّلَعْتُ فِی النَّارِ فَرَأَیْتُ وَادِیاً فِی جَهَنَّمَ یَغْلِی فَقُلْتُ یَا مَالِکُ لِمَنْ هَذَا فَقَالَ لِثَلَاثِ نَفَرٍ لِلْمُحْتَکِرِینَ وَ الْمُدْمِنِینَ عَلَى الْخَمْرِ وَ الْقَوَّادِین

پیامبر فرمود: روزى جبرئیل بر من نازل شد، و رنگش پریده و حالش دگرگون بود سبب را پرسیدم: گفت: امروز بر دوزخ گذشتم و دره ای را دیدم که پیوسته برافروخته بود، از مالک دوزخ پرسیدم: این عذاب براى کیست؟ گفت: براى سه نفر: محتکران ، شرابخوار، و قوّاد (به هم رساننده ی زن ومرد در زنا )

منبع:

 إرشاد القلوب إلى الصواب، جلد‏۱، صفحه ۱۷۴

وَ قَالَ رسول الله صلی الله علیه وآله الْمُحْتَکِرُ مَلْعُون

پیامبر مکرم اسلام فرمودند :

کسی که مالی را برای گران شدن نگه دارد ، ملعون است

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله : مَنِ احْتَکَرَ عَلَى الْمُسْلِمِینَ طَعَاماً ضَرَبَهُ اللَّهُ بِالْجُذَامِ وَ الْإِفْلَاس

 هر که خوراکى را بر مسلمانان احتکار کند خدا او را به بیماری خوره و نیز به فقر مبتلا می کند

منبع هر ۲ روایت:

بحار الأنوار، جلد ‏۵۹، صفحه  ۲۹۲

 داستان :

در کربلا عطار مشهوری زندگی می‌کرد. روزگاری مریض شد و بیماری‌اش طولانی گردید. یکی از دوستان به عیادتش رفت؛ دید که از وسایل زندگی چیزی برایش باقی نمانده است؛ فقط حصیری در زیر بدن و متکایی در زیر سر دارد. تاجر ثروتمند دیروز، حالا به چنین روزی افتاده است . در همین حال، پسر تاجر وارد شد و گفت: ” پدر، برای نسخه امروز پول نداریم تا دارو بخریم .”

تاجر، متکای زیر سرش را به او  داد و گفت: ” این را هم ببر و بفروش، تا ببینم راحت می‌شوم یا نه؟

دوست تاجر، از وی پرسید: جریان چیست؟

تاجر گفت: من در کربلا، نمایندگی فروش آبلیموی شیراز را داشتم . آبلیمو وارد می‌کردم و به مبلغ گرانی می‌فروختم. ناگهان در شهر، بیماری حصبه شایع شد و پزشکان اعلام کردند که آبلیمو برای درمان این بیماری سودمند است.

روز اول کاری نکردم، ولی روز بعد به خود گفتم: چرا آبلیمو را ارزان می‌فروشی؟ حالا که خریدار دو برابر شده است .

خلاصه، ابتدا [آبلیموها را نگه داشتم تا قیمت گرانتر شود و بعد] قیمت آبلیمو را دو برابر و بعد چند برابر کردم. مردم بیچاره هم از روی ناچاری می‌خریدند. بعد دیدم که آبلیموهایم دارد تمام می‌شود و هر قدر هم که آن را گران می‌کنم مردم می‌خرند. بنابراین شروع به ساختن آبلیموی تقلبی کردم و از این راه سود سرشاری به دست آوردم.

اما، ناگهان بیمار شدم، این بیماری مرا از پا انداخت و بستری کرد. در اثر این بیماری، هر چه پول به دست آورده بودم، از دست دادم . تا این که امروز دیدی که فقط همین متکا باقی مانده بود، این را نیز دادم تا ببینم آیا از دست این زندگی راحت می‌شوم یا نه؟

منبع:

داستان‌های شگفت، شهید آیه الله دستغیب، صفحه  ۹۴.

خاطره :

چند روز پیش شخصی که حسابدار شرکت محصولات غذایی … بود برایم تعریف می کرد:

مسئولین کارخانه متوجه شدند محصولات در  حال گران شدن است ، تمام محصولات را از بازار جمع کردند تا گران شود .

اتفاقا آن انبار آتش گرفت و همه آن محصولات سوخت .

اهمیت دختر

 

(به بهانه میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر )

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

از مبارکی زن این است که فرزند نخست او دختر باشد.

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

بوی فرزند ، از بوی بهشت است و دختران را جز مومن ،کسی دوست ندارد.

 

امام صادق علیه السلام:

پسرها نعمت اند و دخترها نیکی . خداوند ،از نعمتها سوال و به نیکی ها پاداش می دهد.

 

ابن عباس از رسول اکرم نقل کرده است که فرموند:

 کسى که تحفه‏اى بخرد و براى خانواده خود بیاورد، اجر او در پیشگاه الهى مانند کسى است که بمستمندان کمک کرده باشد. سپس در نوع تقسیم تحفه فرمود: اول به دختر بچه‏ها بدهید سپس به پسرها، آن کس که دختر بچه خود را مسرور نماید اجر آزاد کردن بنده‏اى از فرزندان اسماعیل دارد و آن کس که دیده پسر بچه خود را روشن کند مانند کسى است که از خوف خداوند گریسته باشد و اجر گریه از خوف خداوند، جنات نعیم است

منبع :

حکمت نامه کودک، آیت الله ری شهری، صفحه۲۹

 

آیا تارک الصلاه ملعون است ؟

 

قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله من قول الله عزوجل:

 تارک الصّلاه ملعون فی التّوراه ملعون فی الإنجیل ملعون فی الزّبور ملعون فی القرآن ملعون فی لسان جبرئیل ملعون فی لسان میکائیل ملعون فی لسان اسرافیل ملعون فی لسان محمّد

رسول خدا صلی الله علیه و آله از قول خداوند می فرمایند:

ترک‏کننده نماز، ملعون است در تورات

و ملعون است در انجیل

و ملعون است در زبور

و ملعون است در  قرآن

و ملعون است به زبان جبرئیل

و ملعون است به زبان میکائیل

و ملعون است به زبان اسرافیل

و ملعون است به زبان محمّد

منبع :

انوار الهدایه، صفحه ۱۹۷

علم آموزی در پیری

 

قال رسول الله  صلى الله علیه و آله :

 مَن لَم یَطلُبِ العِلمَ صَغیرا فَطَلَبَهُ کَبیرا فَماتَ ، ماتَ شَهیدا

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :

هر که در دوران خردسالى علم نیاموزد و در بزرگسالى دنبال آن رود و [در ضمن تحصیل علم ]بمیرد ، شهید مرده است .

منبع :

میزان الحکمه، جلد ۵، صفحه ۴۶۲، روایت ۹۲۵۷

داستان :

«سکّاکى» مردى فلزکار و صنعتگر بود، توانست با مهارت و دقت دواتى بسیار ظریف با قفلى ظریفتر بسازد که لایق تقدیم به پادشاه باشد. انتظار همه گونه تشویق و تحسین از هنر خود داشت. با هزاران امید و آرزو آن را به پادشاه عرضه کرد. در ابتدا همان طورى که انتظار مى‏رفت مورد توجه قرار گرفت، اما حادثه‏اى پیش آمد که فکر و راه زندگى سکاکى را به کلى عوض کرد.

در حالى که شاه مشغول تماشاى آن صنعت بود و سکاکى هم سرگرم خیالات خویش، خبر دادند عالمى (ادیب یا فقیهى) وارد مى‏شود. همینکه او وارد شد، شاه چنان سرگرم پذیرایى و گفتگوى با او شد که سکاکى و صنعت و هنرش را یکباره از یاد برد. مشاهده این منظره تحولى عمیق در روح سکاکى به وجود آورد.

دانست که از این کار تشویق و تقدیرى که مى‏بایست نمى‏شود و آنهمه امیدها و آرزوها بى‏موقع است. ولى روح بلندپرواز سکاکى آن نبود که بتواند آرام بگیرد. حالا چه بکند؟ فکر کرد همان کارى را بکند که دیگران کردند و از همان راه برود که دیگران رفتند. باید به دنبال درس و کتاب برود و امیدها و آرزوهاى گمشده را در آن راه جستجو کند. هرچند براى یک عاقل مرد که دوره جوانى را طى کرده، با طفلان نورس همدرس شدن و از مقدمات شروع کردن کار آسانى نیست، ولى چاره‏اى نیست، ماهى‏ را هر وقت از آب بگیرند تازه است.

از همه بدتر اینکه وقتى که شروع به درس خواندن کرد، در خود هیچ گونه ذوق و استعدادى نسبت به این کار ندید. شاید هم اشتغال چندین ساله او به کارهاى فنى و صنعتى ذوق علمى و ادبى او را جامد کرده بود. ولى نه گذشتن سن و نه خاموش شدن استعداد، هیچ کدام نتوانست او را از تصمیمى که گرفته بود باز دارد. با جدیت فراوان مشغول کار شد، تا اینکه اتفاقى افتاد:

آموزگارى که به او فقه شافعى مى‏آموخت، این مسأله را به او تعلیم کرد: «عقیده استاد این است که پوست سگ با دبّاغى پاک مى‏شود.».

سکاکى این جمله را دهها بار پیش خود تکرار کرد تا در جلسه امتحان خوب از عهده برآید، ولى همینکه خواست درس را پس بدهد این‏طور بیان کرد: «عقیده سگ این است که پوست استاد با دباغى پاک مى‏شود.».

خنده حضار بلند شد. بر همه ثابت شد که این مرد بزرگسال که پیرانه سر هوس درس خواندن کرده به جایى نمى‏رسد. سکاکى دیگر نتوانست در مدرسه و در شهر بماند، سر به صحرا گذاشت. جهان پهناور بر او تنگ شده بود. از قضا به دامنه کوهى رسید، متوجه شد که از بلندیى قطره قطره آب روى صخره‏اى مى‏چکد و در اثر ریزش مداوم، صخره را سوراخ کرده است. لحظه‏اى اندیشید و فکرى مانند برق از مغزش عبور کرد، با خود گفت: دل من هر اندازه غیرمستعد باشد از این سنگ سخت‏تر نیست. ممکن نیست مداومت و پشتکار بى‏اثر بماند. برگشت و آن قدر فعالیت و پشتکار به خرج داد تا استعدادش باز و ذوقش زنده شد. عاقبت یکى از دانشمندان کم نظیر ادبیات گشت

منبع :

مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، جلد ‏۱۸، ( داستان و راستان)، صفحه ۳۲۵

کسی که نماز نمی خواند؛ پست تر از …

قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله

 یَقُولُ الْکَلْبُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَنِی کَلْباً وَ لَمْ یَخْلُقْنِی خِنْزِیراً وَ یَقُولُ الْخِنْزِیرُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَنِی خِنْزِیراً وَ لَمْ یَخْلُقْنِی کَافِراً وَ یَقُولُ الْکَافِرُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَنِی کَافِراً وَ لَمْ یَجْعَلْنِی مُنَافِقاًوَ الْمُنَافِقُ یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَنِی مُنَافِقاً وَ لَمْ یَخْلُقْنِی تَارِکَ الصَّلَاه

پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند:

سگ می گوید حمد خدا را که مرا سگ قرار داد و خوک قرار نداد؛

خوک می گوید حمد خدا را که مرا خوک قرار داد و کافر قرار نداد؛

کافر می گوید حمد خدا را که مرا کافر قرار داد و منافق قرار نداد؛

منافق می گوید حمد خدا را که مرا منافق قرار داد و تارک الصلاه قرار نداد

منبع:

جامع الأخبار، صفحه ۷۴، الفصل الرابع و الثلاثون فی تارک الصلاه

 

بی نمازان و نزدیکانشان نخوانند

 

قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:

 مَنْ أَعَانَ عَلَى تَارِکِ الصَّلَاهِ بِلُقْمَهٍ أَوْ کِسْوَهٍ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ سَبْعِینَ نَبِیّاً أَوَّلُهُمْ آدَمُ وَ آخِرُهُمْ مُحَمَّد

 پیغمبر صلّى الله علیه و آله:

 هر که تارک نماز را به یک لقمه نانی و یا لباسی یاری کند، مانند آن است که هفتاد پیامبر را کشته که اول آنها آدم و آخرین آنان محمد است 

 منبع:

جامع الأخبار، صفحه  ۷۴، الفصل الرابع و الثلاثون فی تارک الصلاه

 

چرا دعاهای ما مستجاب نمی شود؟

 

از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدند: چرا دعاى ما مستجاب نمى‏شود با اینکه خداوند فرموده: مرا بخوانید تا اجابت کنم؟ فرمود: ده چیز دلهاى شما را میرانده:

۱-       با اینکه خدا را شناختید وظیفه‏ ى بندگى را انجام ندادید.

۲-      قرآن را خواندید و به کار نبستید.

۳-      دعوى دوستى پیغمبر کردید و با فرزندانش دشمنى کردید.

۴-      ادعاى عداوت شیطان کردید و از او پیروى نمودید.

۵-      گفتید بهشت را دوست داریم و عملى انجام ندادید.

۶-       گفتید از دوزخ مى‏ترسیم و بدنهاى خویش را در آن افکندید.

۷-      به عیب مردم پرداختید و از عیوب خود غافل شدید.

۸-      لاف دشمنى دنیا زدید و به جمع اموال پرداختید.

۹-      به مرگ اقرار کردید و آماده‏ى آن نشدید.

۱۰-    مردگان را به خاک سپردید و عبرت نگرفتید، به این مناسبات دعاى شما مستجاب نمى‏شود

 منبع :

 تحریر المواعظ العددیه، صفحه ۵۱۵، و نصایح، صفحه ۳۱۱

جهت نیاز به متن عربی به ادامه منبرک رجوع فرمایید.

ثواب عجیب درک کردن تکبیره الاحرام امام جماعت

 

عَنْ عَبْدِاللَّهِ ابْنِ مَسْعُودٍرَحِمَهُ الله – اِنَّهُ فاتَتْهُ تَکْبیرَهُ الْاِفْتِتاحِ یَوْماً فَاَعْتَقَ رَقَبَهً وَ جاءَ اِلَى‏النَّبِىِّصلی الله علیهفَقالَ یا رَسُولَ اللَّهِ فاتَتْنى تَکْبیرَهُ الْاِفْتِتاحِ یَوْماً فَاَعْتَقْتُ رَقَبَهً هَلْ کُنْتُ مُدْرِکاًفَضْلَها؟ فَقالَ: لا فَقالَ اِبْنُ مَسْعُودٍ ثُمَّ اَعْتِقُ اُخْرى هَلْ کُنْتُ مُدْرِکاً فَضْلَها؟ فَقالَ: لا یَابْنَ‏مَسْعُودٍ! وَ لَوْ اَنْفَقْتُ ما فِى الْاَرْضِ جَمیعاً لَمْ تَکُنْ مُدْرِکَ فَضْلِها؛

 عبداللّه ابن مسعود روزى به تکبیر اوّل نماز جماعت نرسید و براى جبران ‏ثواب آن یک بنده آزاد کرد، خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:

یا رسول الله من به ‏تکبیر اوّل نماز جماعت نرسیدم و جهت جبران آن یک بنده آزاد کردم. آیا با این کار آن‏ ثواب را درک خواهم کرد؟

حضرت فرمود: خیر،

ابن مسعود گفت: یک بنده‏ دیگر آزاد خواهم کرد آیا به ثواب خواهم رسید؟

حضرت فرمودند: خیر، اى‏ ابن مسعود اگر آنچه در زمین است در راه خدا انفاق کنی ثوابی که از دست داده ای را درکنخواهى کرد.

 منبع:

مستدرک الوسائل، جلد  ۱، صفحه ۴۸۸

 

داستانی شگفت از مضرات موسیقی

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:

 یُحْشَرُ صَاحِبُ‏ الطُّنْبُورِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ هُوَ أَسْوَدُ الْوَجْهِ وَ بِیَدِهِ طُنْبُورٌ مِنْ نَارٍ وَ فَوْقَ رَأْسِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِیَدِ کُلِّ مَلَکٍ مِقْمَعَهٌ یَضْرِبُونَ رَأْسَهُ وَ وَجْهَهُ وَ یُحْشَرُ صَاحِبُ الْغِنَاءِ مِنْ قَبْرِهِ أَعْمَى وَ أَخْرَسَ وَ أَبْکَمَ وَ یُحْشَرُ الزَّانِی مِثْلَ ذَلِکَ وَ صَاحِبُ الْمِزْمَارِ مِثْلَ ذَلِکَ وَ صَاحِبُ الدَّفِّ مِثْلَ ذَلِک‏

 

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

«کسی که اهل طنبور است ، در قیامت با چهره سیاه و طنبورى از آتش در دست محشور مى‏شود و بالاى سرش هفتاد هزار فرشته گرز به دست هستند که با گرزهاى‏شان بر سر و صورتش مى‏زنند و غناخوان کور و گنگ و کر از قبرش محشور مى‏شود و زناکار [نیز] اینچنین محشور مى‏شود و کسی که نی می زند همان‏گونه و دف‏ زن مثل آن.»

 

داستان

تاریخ در مورد ( نیکولو پاگانینی ) که او را ( ویولونیست شیطان ) می نامند حکایت آموزنده ای دارد :

شهر نیس اجازه نمی دهد جسد پاگانینی در گورستانش به خاک سپرده شود. جسد ویولونیست شیطان به مدت ۵۶ سال تمام گور به گور می شود و زمین هیچ قبرستانی او را در بر نمی گیرد ، زیرا هر جابه خاک سپرده می شود به زودی مردم آن اطراف ادعا می کنند که شب ها از قبر او ، آهنگ ویولون مخلوط با صدا های جهنمی بلند می شود و تقاضا می کنند جسد به جای دیگر منتقل شود و برای پسر بی چاره اش هم چاره ای جز آن نمی ماند که جسد نفرین شده ی پدرش را در گورستان دیگری به خاک بسپارد.

نکته جالب اینجاست که این ۵۶ سال تقریبا به اندازه عمر خود او بوده است او نزدیک ۵۷ سال عمر کرد.

منبع روایت :

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ جلد ‏۱۳،  صفحه ۲۱۹

منبع داستان:

کتاب انسان غنا موسیقی صفحه ۳۲، نشریه فیضیه شماره ۴۰۷، کتاب اعجوبه ها جلد ۱ صفحه ۳۲۸

**منبرک**