یکى از علل دروغگویى فرزندان ، تحمیلِ تکالیفِ سنگین بر آنها و توقع بیش از طاقت از آنان داشتن است سخت گیرى هاى اولیاى طفل و توقعات نادرستى که فوق طاقت کودکان است آنان را به راه دروغگویى مى کشاند و این خلق ناپسند را در وجود آنان بیدار مى کند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله)می فرمایند:در تعلیم و تربیت مدارا کنید و سختگیری نکنید داستانک: ((ریموند بیچ )) مى گوید: دختر جوانى را مى شناسم که اکنون یک دروغگوى درمان ناپذیر است . او هنگامى که هفت سال داشت هر روز به کلاس درس مى رفت پرستارى هر روز او را به مدرسه مى برد و در پایان درس نیز خودش عقب او مى رفت . خلاصه این زن مسئول تربیت این کودک بود. در آن زمان ، شاگردان کلاس هر روز بر حسب نمره هاى امتحانات کتبى طبقه بندى مى شدند و شاگرد اول و دوم و… معین مى شد. دخترک هر روز همین که کیف به دست از کلاس خارج مى شد، با پرسش یکنواخت و حریصانه پرستارش که مى گفت : ((چند شدى ؟)) رو به رو مى شد. هرگاه او مى توانست بگوید: ((اول یا دوم )) کار درست بود. اما یکبار اتفاق افتاد که سه نوبت پى در پى ، این بچه ، شاگرد سوم شد و باید گفت که رتبه سوم میان بیست و پنج نوآموز به راستى جاى تحسین دارد. پرستارِ او ، دو بار اول بردبارى کرد، اما بار سوم دیگر نتوانست خوددارى کند. در حالیکه بچه از وحشت دچار بهت شده بود، فریاد زد: ((پس این شاگرد سومى تو پایان ندارد؟ فردا باید اول شوى ! مى شنوى ؟! اول ! باید شاگرد اول بشوى !)) این امر سخت و جدى در تمام آن روز فکر دخترک را به خود مشغول کرد و فردا هم در مدرسه دچار همین غم و وحشت بود. تمام دقت و توجهش را آن روز در انجام تکالیف و دروسش به کار برد. اما او آن روز ، بار دیگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز دیگر این مصیبت و بلاى عظیمى بود! هنگامى که زنگ آخر را زدند، پرستار دم در کلاس در کمین این طفلک ایستاده بود. همین که چشمش به او افتاد فریاد زد: ((چه خبر؟)) دخترک که دل گفتن حقیقت را در خودش ندید، پاسخ داد: ((اول شدم !)) و به این گونه دروغگویى او آغاز شد! چقدر از پدرها و مادرها که به همین گونه رفتار مى کنند و به این ترتیب بار سنگین گناهکارى و مسوولیت دروغگویى فرزندان را به دوش مى گیرند! [کودک از نظر وراثت و تربیت اثر آیت الله فلسفی، جلد ۲، صفحه ۴۳]
ادامه نوشته »وضوی امام با قوری
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: آب وضو یک مدّ است(۷۵۰ گرم) و آب غسل یک صاع (۳ لیتر (۲ بطری نوشابه ی خانواده)) و در آتیه نزدیک پس از من گروههائى خواهند آمد که این مقدار آب را اندک شمارند و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود. [من لا یحضره الفقیه، جلد ۱ ،صفحه ۳۵] داستانک ۱ : روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت . على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى… داستانک۲: همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمیتوانستند حرکت کنند چون سرم به دستشان بود. یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو میگیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دستشان میریختند، مقداری بیش از نیاز میریخت. امام با قوری وضو میگرفتند تا آب اسراف نشود. [کتاب ، و آنگاه عرش خدا می لرزد… به نقل از آقای محمد شریفی]
ادامه نوشته »۵ چیز در مقابل ۵ چیز
و قال النبیّ صلّى اللّه علیه و آله: خمس بخمس، قیل: یا رسول اللّه، ما خمس بخمس؟ قال: ما نقض قوم العهد إلّا سلّط اللّه علیهم عدوّهم، و ما حکموا بغیر ما أنزل اللّه إلّا فشا فیهم الفقر، و ما ظهرت فیهم الفاحشه إلّا فشا فیهم الموت، و لا طفّفوا الکیل إلّا منعوا النبات و اخذوا بالسنین، و لا منعوا الزکاه إلّا حبس عنهم المطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: پنج چیز در مقابل پنج چیز است. پرسیدند: یعنى چه یا رسول اللّه؟ فرمود: ۱٫ ملتى که پیمان بشکنند ؛ خدا، دشمن را بر آنها مسلط فرماید، ۲٫ مردمى که به غیر حکم خدا قانون تصویب کنند و حکمى دهند ، فقر و تنگدستى میانشان زیاد شود، ۳٫ در هر قومى که زنا زیاد شد، مرگ هم فراوان گردد، ۴٫ هر جا کم فروشى آمد، گیاه نروید و به قحطى دچار شوند، ۵٫ و هر گاه زکات ندهند باران نبارد [تحریر المواعظ العددیه، صفحه: ۳۸۴]
ادامه نوشته »ثوابی که کسی قدرش را نمی داند “۱”
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ثَلَاثٌ لَوْ یَعْلَمُ أُمَّتِی مَا لَهُمْ فِیهَا لَضَرَبُوا عَلَیْهَا بِالسِّهَامِ ؛ ۱٫ الْأَذَانُ … رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: سه چیز است که اگر امّت من منافع آن را مىدانستند، براى دست یافتن به آن، قرعه کشی می کردند (و یا به سوى هم تیر اندازى مىکردند): ۱٫ اذان گفتن … [بحار الأنوار ،جلد ۸۶، صفحه: ۱۹۷] متاسفانه الآن در مساجد ما اذان پلاستیکی پخش می شود (رادیویی ) در حالی که باید اذان حلقومی باشد حال، اگر ما نمی توانیم به هر دلیلی در مسجد اذان بگوییم ؛ هنگام نماز فرادی برای خودمان که می توانیم اذان واقامه بگوییم ” مفضّل بن عمر از قول امام صادق علیه السلام می گوید ،که امام فرمودند: هر کس با اذان و اقامه نماز بخواند ، دو صف از فرشتگان ، پشت سر او نماز مى خوانند و هر کس با اقامه و بدون گفتن اذان نماز بگزارد ، پشت سر او تنها یک صف به نماز مى ایستند مفضّل بن عمر می گوید به امام عرض کردم : اندازه هر صف ، چه قدر است؟ امام فرمود : کمترینِ آن ، از مشرق تا مغرب ، و بیشترینش از آسمان تا زمین است . “ مگر اذان و اقامه چقدر طول می کشد که بسیاری از آن فراری اند ؟ آیا بیش از ۳۰ ثانیه وقت می گیرد؟!!! بخش دوم روایت بخش سوم روایت
ادامه نوشته »داستان ولادت پیامبر
(به بهانه ۱۷ ربیع الاول ، روز ولادت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله) امام صادق علیه السلام در روایتی که خلاصه آن را می آوریم می فرمایند: در صبیحه ولادت آن جناب، هر بتی که بر روی زمین بود، بر رو در افتاده بود و ایوان کسری بلرزید و چهارده کنگره از آن ساقط شد و دریاچه ساوه، آبش فرو رفت و در وادی (سماوه) آب جاری شد و آتشکده فارس خاموش شد و حال آنکه هزار سال بود که خاموش نشده بود و نوری در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و منتشر گردید تا به مشرق عالم رسید و سریر هر سلطانی از سلاطین دنیا در آن صبح سرنگون شده بود و در آن روز، هیچ سلطانی نتوانست تکلم کند و تمامی گنگ شده بودند و علم کهنه و سحر سحره باطل شد و هر کاهنی که بود میان او و همزادش – که خبرها به او می گفت – جدائی افتاد و ابلیس در آن وقت صیحه زد و ابالسه خود را جمع کرد. ابالسه گفتند: ای سید ما! چه ترا به فزع در آورده؟ گفت: وای بر شما همانا حادثه عجیبی در زمین واقع شده که از زمان رفع عیسی (ع ) تا به حال واقع نشده. بروید و بگردید ببینید چه واقع شده برای من خبر آرید. برفتند و برگشتند و گفتند: چیزی نیافتیم. ابلیس گفت: استعلام این امر، کار من است، پس فرو رفت در دنیا و جولانی کرد تا بر حرم مکه رسید. دید که اطراف حرم را ملائکه فرا گرفته اند. خواست داخل حرم شود، او را صیحه زدند؛ برگشت و از طرف کوه (حرا) داخل شد. جبرئیل او را صیحه زد که بر گرد، لعنت خدا بر تو باد. گفت: ای جبرئیل! از تو سؤالی دارم ، بگو که امشب چه حادثه رو کرده؟ فرمود: ولادت محمد صلی الله علیه وآله واقع شده. گفت از برای من در او نصیبی هست؟ فرمود: نه. گفت: در امت او، من بهره دارم؟ فرمود: بلی. گفت: راضی شدم. [ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۱۵، ص: ۲۵۹] نکته: یکی از بهترین اعمال روز ولادت پیامبر اکرم “روزه” گرفتن است و از برای آن ، فضیلت بسیار است و روایت شده که هر که این روز را روزه بدارد، ثواب روزه یکسال برای او، نوشته شود، و روزه ی این روز، یکی از چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه، ممتاز است . (متن عربی روایت را در بخش نظرات این مطلب ببینید)
ادامه نوشته »خانمها بخوانند ” آیا همنشینی با حضرت زهرا را می خواهید؟”
یکی از سنتهای پدرها و مادرهای قدیمی این بود که وقتی دخترشان را به خانه بخت می فرستادند، او را نصیحت می کردند یکی از نصایحی که والدین می توانند به دختر خود داشته باشند این روایت عالی از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله است و قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله: ثلاثه نساء یرفع اللّه عنهنّ عذاب القبر، و حشرهنّ مع فاطمه علیها السّلام: امرأه صبرت على عسر زوجها، و امرأه صبرت على سوء خلق زوجها، و امرأه وهبت صداقها. خداوند سه زن را از عذاب قبر ایمن دارد و با فاطمه ى زهرا- علیها السّلام- محشور فرماید: ۱٫ زنى که به هنگام تنگدستى شوهر صبر کند ۲٫ زنى که با بد اخلاقى شوهر بسازد ۳٫ زنى که مهرش را (به شوهر بىبضاعتش) ببخشد. [تحریر المواعظ العددیه ، صفحه ۲۴۴ ] البته مشکل اساسی این است که خودِ والدین ، باید به این مسائل دقت داشته باشند . نه اینکه همه چیز را در مهریه بدانند ، بعد ، چگونه میتوانند بگویند؛ دخترم مهریه را ببخش نکته ای با خواهران عزیز: اگر کسی به یاد مرگ باشد بر این موارد مراقبت می کند ؛ خصوصا ۲ مورد اول
ادامه نوشته »دلسوزِ دیگران
امام صادق و یا امام باقر علیهما السّلام در روایتی که سعدی نیز آن را به شعر درآورده و در سازمان ملل نیز نصب است ؛ (بنی آدم اعضای یک پیکرند) می فرماییند : الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ … مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک پیکر؛ که هر گاه عضوى از آن دردمند شود، اعضاء دیگر هم احساس درد کنند… [الکافی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۱۶۶] باید ما دلسوز دیگران باشیم مثلا : چادر خانمی از موتور آویزان است . بوقی بزنیم و اطلاع دهیم ( نه آنکه سریع موبایلمان را در بیاوریم و از صحنه ی افتادن، فیلم بگیریم) ماشینمان جا دارد ،چرا پیرزن و یا پیر مردی را سوار نکنیم اگر پوست موزی دیدم . آن را با پا به کناری بزنیم اگر سنگ در مقابل راه بود آن را کنار بگذاریم از کنار بیمارستان عبور می کنیم ، برای سلامتی همه ی بیماران سوره ی حمدی بخوانیم از مقابل قبرستان عبور می کنیم ؛ فاتحه بخوانیم اگر کاری از دستمان بر نمی آید ؛ لااقل غصه بخوریم مانند غصه ،برای مردم مستضعف و یا مردم مظلوم عراق ، فلسطین ، افغانستان و … پیامبر آنقدر برای کفار دلسوزی می کرد که خداوند می فرماید: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ ؛ نزدیک است جان خود را برای آنان تباه کنی ! داستانک ۱: حجت الاسلام قرائتی می فرمودند: آیت الله العظمى گلپایگانى سر درس بود. من نشسته بودم. مىگفت: گاهى که متوجه مىشوم ،طلبهها کم درس مىخوانند، از غصه تب مىکنم. گفتم: اگر بچههاى من مردود بشوند، داد مىزنم ولى تب نمىکنم. آیت الله گلپایگانى براى پسر مردم تب مىکند، ولى من براى بچههاى خودم تب نمىکنم. از این پیدا است که او چه سوزى دارد داستانک ۲: شخصی تعریف می کرد : در تاکسی نشسته بودم . ناگهان موتوری با سرعتی عجیب ، از کنارمان گذشت با خود گفتم : الان مغزش متلاشی می شود و عبرتی خواهد شد برای دیگران دیدم سریع راننده تاکسی پولی را در آورد و داخل قلک صدقه گذاشت . متوجه شدم، برای سلامتی آن موتور سوار این کار را کرد و فهمیدم ،چقدر دلسوز دیگران است
ادامه نوشته »یازده بار زیارت در هر هفته!
(به بهانه اربعین سید و سالار شهیدان) حنّان بن سدیر، از پدرش در ضمن حدیث طویل مىگوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: اى سدیر، این حق بر تو نیست که قبر حسین علیه السّلام را در هر جمعه پنج مرتبه و در هر روز یک بار زیارت کنى عرض کردم: فدایت شوم بین ما و بین آن حضرت فرسخهاى بسیار فاصله است. حضرت فرمودند: بر بام منزل برو سپس بطرف راست و جانب چپ خود توجه کن بعد سر به آسمان بلند کن، سپس سر را بطرف قبر امام حسین علیه السّلام برگردان و بعد بگو: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه هر گاه چنین نمودى ثواب یک زوره برایت منظور مىشود. زوره یعنى یک حج و یک عمره. سدیر مىگوید: بسى روزها بیش از بیست مرتبه حضرت را این طور زیارت مىکردم. [کامل الزیارات-ترجمه ذهنى تهرانى، صفحه : ۸۶۹]
ادامه نوشته »علیکم بالمتون، لابالحواشی
(به بهانه ۷ صفر سالروز شهادت امام حسن علیه السلام) الامام الحسن علیه السلام: «ضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا» امام حسن علیه السلام: هر گاه مستحب به واجب زیان برساند، آن را ترک کن. [منبع :الحیاه با ترجمه احمد آرام، جلد ۱، صفحه: ۵۵۳] مانند برخی که: * صدقه مستحبی می دهند، خمس و زکات نمی دهند. * کربلا و سوریه می روند، حج واجب را ترک می کنند. * شب ها تا سحر سینه می زند، نماز صبح نمی خواند. * سالها نماز صبح قضا دارد و نمی خواند، قضای نماز غفیله می خواند. امام در این روایت می فرمایند به اصل بپردازید نه به فرع؛ در اینجا بد نیست نگاهى به وضع جهان در این روزها بیفکنیم تا ببینیم این کشورهای غربی به ظاهر متمدن، چگونه با پرداخت به فرعیات به سمت سقوط می روند و آیا راه نجاتى جز پناه بردن به اصل یعنی راه خدا و رسول داریم؟ * امروزه بازیها جدّى گرفته شده و جدّیها بازى. * ابزار تأمین پیشرفت کرده ولى امنیت عقب رفته است. * تجمّلات اصل شده و معنویات فرع. * درآمدها بالاتر رفته، اخلاقیات پایین آمده. * آسایش بیشتر شده، لبخند کمتر. * علم رشد کرده، عاطفه تنزل یافته. * تحصیلات بالاتر، احساسات کمتر. * خانه ها بزرگتر، خانواده ها کوچکتر. * در راهِ رفتن به کره ماه هستیم، اما از رفتن به خانه همسایه غافلیم. * بر کمیت افزوده ایم، از کیفیت کاسته شده.
ادامه نوشته »خیلی خری!
قال امیرالمومنین (علیه السلام) مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْعُجْبِ وَ أَوَّلُهُ نُطْفَهٌ مَذِرَهٌ وَ آخِرُهُ جِیفَهٌ قَذِرَهٌ وَ هُوَ بَیْنَ ذَلِکَ یَحْمِلُ الْعَذَرَهَ تعجب است از بچه ی آدم ؛ که اولش نطفه ای گندیده ؛ آخرش لاشه ای پوسیده ؛ و در بین آن هم حمل کننده نجاست است [ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ؛ صفحه ۳۰۸ ] یکی خصلتهایی که انسان را جهنمی می کند تکبر و غرور است امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ مِنْ کِبْرٍ. داخل بهشت نمی شود ، کسی که در قلبش ذره ای از کبر و غرور باشد [وسائل الشیعه ؛ جلد ۱۵ ، صفحه ۳۷۵] به عنوان مثال : چون ماشین مدل بالا داریم ؛ همیشه حق را به خود می دهیم چون مغازه ای در بالا شهر داریم ؛ دیگران را تحقیر می کنیم چون خانه ای در کوچه ای پهن داریم ، خاستگاری که منزلش ، کوچه ای باریکتر است را رد می کنیم چون مدرک بالایی داریم ؛ کم سوادها را به چشم حقارت می بینیم چون نماز شب می خوانیم ؛ خود را از دیگران بهتر می دانیم و … لطیفه : شخصی متکبر که برای خود جایگاه مهمی میدید ، در حرم حضرت رضا (علیه السلام) به فکر فرو رفت که من در پیشگاه حضرت چه مقامی دارم، با خود گفت: اولین کلمهای که یک نفر به من بگوید، نشان دهنده مقام من باشد. همین طور که ایستاده بودم زنی از کنارم عبور کرد به خیال این که همسر خود من است، گفتم بایست با هم برویم خانه، زن برگشت و به من گفت: خیلی خری. باز شک کردم که همین کلمه نشان دهنده مقام من است، زن برگشت، گفت: شک نکن، خیلی خری!
ادامه نوشته »شبهه ای در خصوص وضو
یکی از شیوه های مهم دشمن در جنگ نرم ، ایجاد شبهه است که معمولا این شبهات بسیار سطحی است مردم، خصوصا جوانان عزیز ، باید در هنگام برخورد با شبهه، به یک کارشناس رجوع نمایند تا این تیغ از ذهن آنان خارج شود. به عنوان نمونه : یکی از شبهاتی که در این چند روز مطرح شده است این مطلب پیرامون وضوست که بیان می شود : در کتاب بحارالانوار جلد ۴۸ صفحه ۳۸ مطلبی از امام کاظم آمده است که : فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ مِنَ الِاخْتِلَافِ فِی الْوُضُوءِ وَ الَّذِی آمُرُکَ بِهِ فِی ذَلِکَ أَنْ تَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَکَ ثَلَاثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْیَتِکَ وَ تَمْسَحَ رَأْسَکَ کُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَیْکَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَیْکَ إِلَى الْکَعْبَیْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِک « حضرت نامه بدین مضمون مرقوم فرمود اختلافى را که نوشته بودى اطلاع یافتم و اکنون دستور العمل تو بدین کیفیت است که سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق مىنمائى و سه دفعه صورتت را میشوئى و آب میان موى ریش خود میرسانى و دست را از انگشتان تا مرفقین میشوئى و همه سرت را مسح میکنى و ظاهر دو گوش و باطن آنها را نیز دست میکشى و پاهایت را سه مرتبه تا کعبین میشوئى و از این دستور العمل تجاوز نمیکنى. » پس شما شیعیان چه میگویید که باید سر و پا را مسح کنیم در حالی که امام خودتان چیز دیگری می گوید ؛ حال فهمیدید چقدر دروغگویید، همه چیزتان همین گونه است … ________________________________________________ حال اگر این شبهه وارد شد چه جوابی بدهیم : اما پاسخ : این فراز از روایت از وسط روایتی طولانی گرفته شده است ملاحظه فرمایید: محمد بن فضل گفته در خصوص مسح پا،در هنگام وضو میان اصحاب ما اختلاف بود که آیا از سر انگشتان تا کعبین یا از کعبین تا سر انگشتانست. على بن یقطین نامه حضور حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام تقدیم کرده و عرضه داشت در خصوص مسح رجلین، اصحاب ما اختلاف کردهاند هر گاه صلاح باشد دستور العملى براى من مرقوم فرمائید تا مساوى با آن عمل کنم حضرت نامه بدین مضمون مرقوم فرمود اختلافى را که نوشته بودى اطلاع یافتم و اکنون دستور العمل تو بدین کیفیت است که سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق مىنمائى و سه دفعه صورتت را میشوئى و آب میان موى ریش خود میرسانى و دست را از انگشتان تا مرفقین میشوئى و همه سرت را مسح میکنى و ظاهر دو گوش و باطن آنها را نیز دست میکشى و پاهایت را سه مرتبه تا کعبین میشوئى و از این دستور العمل تجاوز نمیکنى. چون این نامه به على بن یقطین رسید از آنچه حضرت ابو الحسن که بر خلاف اجماع مردم شیعه مذهب است مرقوم فرموده بود سخت بشگفت آمد آنگاه با خود گفت آقاى من از آنچه مرقوم فرموده کاملا باخبر است و بر من لازمست از فرمان او سرپیچى ننمایم در نتیجه على بن یقطین مطابق با همان دستور العمل رفتار میکرد و براى امتثال فرمان واجب الاذن حضرت موسى بن جعفر بر خلاف همه مردم شیعه عمل مىنمود. روزی در حضور هارون از وى بدگویی کرده و گفتند او شیعه و مخالف با مرام تست. هارون بیکى از نزدیکان خود گفت بسیارى از اوقات در خصوص على بن یقطین حرفهائى بمن زدهاند و او را بر خلاف رویه ما و تمایل بمذهب رافضیها متهم ساختهاند و من هیچ گونه تقصیرى از او ندیده و مکرر او را آزمایش کرده و کارى که موجبات اتهام او را فراهم سازد از نامبرده بظهور نرسیده میخواهم تو پنهانى او را بمعرض آزمایش قرار دهى بطورى که نفهمد از ناحیه من است که ممکن از من بیمناک شود و ما به مقصود خود نرسیم همان وقت باستحضار هارون رسانید که شیعیان در وضو و انجام آن با سنى مذهبان مخالفند و در این عمل عبادى سهل انگارى میکنند و پاهاى خود را نمیشویند اینک اگر بخواهید اتهام او به ثبوت رسد باید او را در هنگام وضو آزمایش نمائید هارون هم همین رویه را پسندیده گفت آرى ممکن است على بن یقطین را به این کیفیت آزمایش کرد. مدتى از این پیشآمد گذشت تا اینکه او را بانجام کارى در منزل خود مأموریت داد و چون هنگام نماز میرسید على بن یقطین بحجره معینى میرفت و همان جا وضو میگرفت و نماز میخواند روزى موقع نماز، هارون پشت دیوار ایستاده بطورى که على او را نمیدید. على فرمان داد آب وضو حاضر کردند سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق کرد و سه مرتبه صورتش را شست و آب میان موى ریش خود رسانید و دو دستش را سه مرتبه تا مرفق شست و سر و دو گوشش را مسح کرد و سه مرتبه پاهایش را شست. چون هارون این گونه وضو گرفتن را از وى دید تاب نیاورده خود را ظاهر کرد و گفت دروغ میگوید کسى که خیال میکند تو رافضى هستى و به همین دستور العمل حال او پیش هارون به سرحد کمال رسید. فاصله نشد نامه از حضرت موسى بن جعفر رسید: از این بهبعد همان طور که خدا فرموده وضو بگیر یعنى یک مرتبه صورتت را به عنوان وجوب و یک بار بعنوان استحباب بشوى و دو دستت از مرفق تا سر انگشتان وضو بده و پیش سرت و ظاهر دو پایت را از زیادى آب وضو مسح کن زیرا از این پس بیمى بر تو نیست و آسوده باش منبع: بحار الأنوار ؛ جلد ۴۸ ؛صفحه ۳۸ حال ملاحظه فرمودید پاسخ به این شبهات چقدر راحت است فقط مراجعه به اسلام شناس می خواهد و حق پذیری
ادامه نوشته »بی حجابی و مزدور بیگانه
(به بهانه هفته ی امر به معروف و نهی از منکر) امام علی (علیه السلام): غَایَهُ الدِّینِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَر … قله دین امر به معروف و نهی از منکر است … [مستدرک الوسائل ؛ جلد۱۲ ؛ صفحه ۱۸۵] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَقْوَامٍ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ یَغْبِطُهُمُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِمَنَازِلِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ … هُمُ الَّذِینَ … یَأْمُرُونَهُمْ بِمَا یُحِبُّ اللَّهُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمَّا یَکْرَهُ اللَّهُ گروهى هستند که نه پیامبرند و نه شهید؛ ولى مردم به مقام آنان که به خاطر امر به معروف به دست آورده اند، غبطه مىخوردند. [مظمون روایت] [مستدرک الوسائل ؛ جلد۱۲ ؛ صفحه ۱۸۲] امام علی (علیه السلام): فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر به اندازهی آب دهانی در مقابل دریایی پهناور بیش نیست! [وسائل الشیعه ، جلد ۱۶ ،صفحه ۱۳۴ ] باید همه امر به معروف کنند ؛ که یکی از مصادیق امر به معروف ، همین بی حجابی است . بعضی از این بی حجابها دست نشانده ی استکبارند خاطره: ( توجه : این خاطره به دلیل مسائلی ، بسیار خلاصه شده است) دختر خانمی در مسجد به من گفت: می خواهم توبه کنم .آیا خداوند توبه ی مرا قبول می کند؟ من گفتم : قطعا ؛ انسان اگر توبه کند؛ قطعا خداوند او را می بخشد … بعد او گفت : من و امثال من فضای جامعه را به لجن کشاندیم .گناه من این بود که پول می گرفتم تا با وضع زننده ای در دانشگاه راه بروم و فضای دانشگاه را به سمت بی حجابی و بی حیایی سوق دهم و امثال من ، باز هم در این دانشگاه هستند …
ادامه نوشته »امام رضا ، لواشک می خوام
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام … إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُ مَعَالِیَ الْأُمُورِ وَ یَکْرَهُ سَفْسَافَهَا الْحَدِیثَ. امام صادق علیه السلام می فرمایند: خداوند همتهای بلند و شریف را دوست دارد و از چیزهاى پست بیزار است منبع:وسائل الشیعه ؛ جلد۱۷ ،صفحه ۷۳ ؛ باب ۲۵ داستانک: روزی حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مسافرت به شخصی برخوردند و میهمان او شدند. آن شخص پذیرائی شایانی از حضرت نمود، هنگام حرکت آن جناب فرمود: چنانچه خواستهای از ما داشته باشی از خداوند درخواست میکنم تو را به آرزویت نائل نماید. عرض کرد: از خداوند بخواهید به من شتری بدهد که اسباب و لوازم زندگیام را بر آن حمل نمایم و چند گوسفند که از شیر آنها استفاده کنم، پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنچه میخواست برایش تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب کرده فرمودند: ای کاش همت این مرد نیز مانند پیرزن بنی اسرائیل بلند بود و از ما میخواست که خیر دنیا و آخرت را برایش بخواهیم. عرض کردند: داستان پیرزن بنی اسرائیل چگونه بوده است، آن جناب فرمود: هنگامی که حضرت موسی خواست با بنی اسرائیل از مصر به طرف شام برود …از هر کس جویای محل قبر یوسف شد اظهار بیاطلاعی مینمود به آن جناب اطلاع دادند که پیرزنی است ادعا دارد من قبر یوسف را میدانم در کجاست، دستور داد او را احضار کنند… عجوزه گفت: یا موسی «علم قیمت دارد»، من سالها است این مطلب را در سینه خود پنهان کردهام، در صورتی برای شما اظهار میکنم که سه حاجت از برای من برآوری. حضرت فرمود: حاجتهای خود را بگو. گفت: اوّل آنکه جوان شوم؛ دوّم: به ازدواج شما درآیم؛ سوّم: در آخرت هم افتخار همسری شما را داشته باشم. حضرت موسی از بلند همتی این زن که با خواستهخود جمع بین سعادت دنیا و آخرت میکرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد. منبع: کتاب داستانها و پندها ، آیت الله محمد محمدی اشتهاردی ، جلد چهارم صفحه ۵۷ لطیفه: شخصی برایم تعریف کرد که: روزی با بچه ی کوچکم به حرم امام رضا رفتم . او را روی شانه ام گذاشتم و با سختی خود را به ضریح چسباندم و گفتم هر چه می خواهی از امام رضا بخواه فرزندم هم با صدای بلند گفت: امام رضا لواشک می خوام به راستی همت برخی در دعا کردن اینگونه است
ادامه نوشته »روایتی عجیب از کتاب ” جهاد با نفس”
یکی از کتابهایی که مطالعه آن برای همه جزء ضروریات است کتاب” جهاد با نفس “ می باشد،که ترجمه شده ی یکی از ۳۰ جلد کتاب نفیس ” وسائل الشیعه ” است آیت الله بهجت درباره ی مطالعه کتاب “جهاد با نفس ” می فرمایند:« هر روز سعی کنید یک حدیث از کتاب “جهاد النفس” وسایل الشیعه را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید. بعد از یک سال خواهید دید که حتما عوض شده اید مانند دارویی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی می کند» در قسمتی از این کتاب ،روایتی زیبا از امام صادق علیه السلام آمده است: عبید بن زراره گوید: از امام صادق علیه السّلام راجع به گناهان کبیره پرسیدم، فرمود: آنها در کتاب على علیه السّلام هفت است: ۱- کفر بخدا. ۲- آدم کشى. ۳- نافرمانى پدر و مادر. ۴- خوردن ربا بعد از دانستن. ۵- خوردن مال یتیم بناحق. ۶- فرار از جهاد. ۷- تعرب بعد از هجرت(مرتد شدن) عرض کردم: اینها بزرگترین گناهانند؟ فرمود: آرى، عرض کردم: گناه خوردن یک درهم از مال یتیم بناحق بزرگتر است یا ترک نماز؟ فرمود: ترک نماز، عرض کردم: شما که ترک نماز را از کبائر نشمردى؟ فرمود: نخستین چیزى که به تو گفتم چه بود؟ عرض کردم: کفر، فرمود: تارک نماز کافر است، یعنى بدون علت و عذر منبع: کتاب جهاد با نفس صفحه ۱۹۶
ادامه نوشته »سنگی که پس از ۱۳ هزار سال به ته جهنم رسید
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود: روزی جبرئیل امین برای ادای وحی به نزد من آمد. هنوز تمامش را نخوانده بود که ناگهان آوازی سخت و صدایی هولناک به گوش رسید؛ به گونه ای که چهره فرشته وحی تغییر کرد. پرسیدم این چه صدایی بود؟ گفت:ای پیامبر!خدای تبارک و تعالی در دوزخ چاهی قرار داده،سنگ سیاهی در آن انداختند،اکنون بعد از سیزده هزار سال آن سنگ به ته چاه رسید. پرسیدم:آن چاه جایگاه چه کسانی است؟ گفت: « جایگاه بی نمازان و شرابخواران» منبع:اسرار الصلاه شیخ عبدالحسین تهرانی؛ صفحه : ۳۱
ادامه نوشته »