خانه / منبرک های روایی (صفحه 25)

منبرک های روایی

در این بخش منبرک های روایی را می توانید ببینید.

می خواهم در دید باشم

  امام کاظم در روایتی با این مضمون می فرمایند : آنان که کاری می کنند در دید باشند ؛کمبود دارند بعضی از انسانها کارهایی می کنند که دیده شوند مثلا: لباسی می پوشد که در دید باشد ماشینی سوار می شود که در دید باشد زنگ گوشی اش را نوعی انتخاب می کند که در دید باشد خانه اش را نوعی می سازد که در دید باشد نوعی امضا می کند که در دید باشد مدل مو و لباسش طوریست که در دید باشد و … بعضی از افراد از اینها جلوتر می زنند و می خواهند همه چیزشان با بقیه فرق کند ؛مثلا: در هئیت همه فریاد می زنند ” یا حسین ” او می گوید ” یا علی “؛ حال اگر همه بگویند ” یا علی” او می گوید ” یا حسین” همه چایی می خورند او می گوید آبجوش. حال اگر همه بگویند:آبجوش ؛ او می گوید چایی همه جلوی استاد بلند می شوند او نشسته ؛ حال هیچکس بلند نمی شوند او سریع می ایستد و …   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

مردان بی غیرت (د-ی – و – ث)

  (به بهامه ۱۷ دی روز کشف حجاب) قال رسول الله صلی الله علیه و آله: أَیُّمَا رَجُلٍ تَتَزَیَّنُ امْرَأَتُهُ وَ تَخْرُجُ مِنْ بَابِ دَارِهَا فَهُوَ دَیُّوثٌ‏ وَ لَا یَأْثَمُ مَنْ یُسَمِّیهِ دَیُّوثاً وَ الْمَرْأَهُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَابِ دَارِهَا مُتَزَیِّنَهً مُتَعَطِّرَهً وَ الزَّوْجُ بِذَلِکَ رَاضٍ یُبْنَى لِزَوْجِهَا بِکُلِّ قَدَمٍ بَیْتٌ فِی النَّارِ … پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: هر مردیکه زینت کند زن او و بیرون رود  از در خانه او پس آن مرد دیوث است و بر شما گناهی نیست که او را دیوث  بنامید و زن چون بیرون رود از در خانه خود ؛ و زینت کند و بوى خوش به خود زده و شوهر به این راضى باشد بنا شود از براى شوهر وى به هر قدمى خانه ای در دوزخ … منبع :بحارالانوار-جلد ۱۰۳-صفحه ۲۴۹   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

حجاب

  (به بهانه ۱۷ دی روز کشف حجاب) سأل نبیّنا صلّى اللّه علیه و اله جبرئیل علیه السّلام: هل تضحک الملائکه و تبکی؟ قال: نعم، تضحک فی ثلاث تعجّبا، و تبکی فی ثلاث ترحّما؛ … أمّا الثّالث المرأه البارزه  إذا ماتت فیسجّى قبرها حتّى یسوّى علیه اللّبن لئلّا یطّلع على حجمها، فتضحک‏ الملائکه و تقول: حین کانت مشتهاه فما سجّیتموها، و الآن صارت منفّره فسجّیتموها؟! پیغمبر- صلّى اللّه علیه و آله و سلم- از جبرئیل پرسید: آیا ملائکه، گریه و خنده هم دارند؟ گفت: آرى از سه کس از روى تعجب مى‏خندند و بر سه کس از ترحم و دلسوزى مى‏گریند؛ …اما سومین جایی که می خندند: از زنى که در زندگى، خود را از بیگانه نپوشیده پس از مرگ او را در قبر نهند و بدنش را بپوشانند که از دیده‏ها پنهان باشد؛ ملائکه خندند و گویند: هنگامى که مورد رغبت بود او را نهان نکردید، اینک مستور کنید که مورد نفرت و انزجار است. منبع:تحریر المواعظ العددیه، صفحه: ۲۴۳ داستان : یکی از علماء بزرگ (مرحوم آِت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی دامت برکاته) در مشهد مقدس برای آنکه به محضر امام زمان شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند او می گفت: در یکی از جمعه های آخر ناگهان شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانه ای نزدیک آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم می تابید، حال عجیبی به من دست داد، از جای برخاستم و به دنبال آن نور به درب آن خانه رتفم، خانه کوچک و فقیرانه ای بود، زا درون خانه نور عجیبی می تابید، در زدم وقتی در را باز کردم، مشاهده کردم حضرت ولی عصر امام زمان در یکی از تاقهای آن خانه تشریف دارند و در آن اتاق جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید بر روی آن کشیده بودند. وقتی من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت به من فرمودند: چرا اینگونه دنبال من می کردی و رنجها را متحمل می شوی؟ مثل این باشید ( اشاره به آن جنازه کردند) تا من دنبال شما بیایم! بعد فرمودند این بانوئی است که در دوره بی حجابی (رضا خان پهلوی) هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند! منبع:زیارت عاشورا و آثار شگفت صفحه ۱۰۷   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

عفت و حیا

وَ قَالَ امیرالمومنین علیه السلام:  لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَ چه نزدیک است که انسان عفیف یکی از فرشتگان شود منبع :نهج البلاغه حکمت  ۴۷۴ داستان: حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: در میان بنی اسراییل عابدی زیبا و خوش سیما بود، زندگی خود را بوسیله درست کردن زنبیل از برگ خرما می گذرانید،  روزی از در خانه پادشاه می گذشت کنیز خانم پادشاه او را دید. وارد قصر شد و حکایتی از زیبایی و جمال عابد برای خانم تعریف کرد. گفت : بوسیله ای او را داخل قصر کن همین که عابد داخل شد چشم همسر سلطان که به او افتاد از حسن و جمالش در شگفت شد درخواست نزدیکی کرد. عابد امتناع ورزید زن دستور داد درهای قصر را ببندند. به او گفت : غیر ممکن است باید من از تو کام بگیرم و تو نیز از من بهره ببری عابد چون راه چاره را مسدود دید پرسید بالای قصر شما محلی نیست که در آن جا وضو بگیرم زن به کنیز گفت : ظرف آبی بالای قصر ببر تا هر چه می خواهد انجام دهد عابد بر فراز قصر شد در آنجا با خود گفت : ای نفس مدت چندین سال عبادت را که روز و شب مشغول بودی به یک عمل ناچیز می خواهی تباه کنی اکنون خود را از این بام بزیر انداز، بمیری بهتر از آنست که این کار را انجام دهی نزدیک بام رفت دید قصر مرتفعی است و هیچ دست آویزی نیست که خود را به آن بیاویزد تا به زمین رسد. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: همین که خود را آماده انداختن نمود امر به جبرییل شد که فورا به زمین برو بنده ما از ترس معصیت می خواهد خود را به کشتن دهد. او را به بال خود دریاب تا آزرده نشود. عابد را در راه چون پدری مهربان گرفت و به زمین گذاشت . از قصر که فرود آمد به منزل خود برگشت زنبیلهایش در همان خانه ماند. زنش پرسید پول زنبیل ها را چه کردی گفت : امروز چیزی عاید نشد گفت : امشب با چه افطار کنیم . جواب داد باید به گرسنگی صبر کنیم ولی تو تنور را بیافروز تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نکرده ایم زیرا ایشان به فکر ما خواهند افتاد زن تنور را روشن کرده با مرد خود شروع به صحبت نمود، در این بین یکی از زنان همسایه برای بردن آتش وارد شد. گفت : از تور آتش بگیر. آن زن به مقدار لازم آتش برداشت در موقع رفتن گفت : شما گرم صحبت نشسته اید نانهایتان در تنور نزدیک است بسوز. زن نزدیک تنور آمده دید نان بسیار خوب و مرتبی بر اطراف تنور است نانها را جدا کرده پیش شوهر آورد به او گفت : تو در پیش خدا منزلتی داری که برایت نان آماده می شود از خداوند بخواه بقیه عمر، ما را از بدبختی نجات دهد. عابد گفت : صبر بر همین زندگانی بهتر است منبع : داستانها و پندها-نوشته مصطفی زمانی وجدانی-صفحه ۱۶۴   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

همه تقصیرها با نظام است

  قال امیرالمومنین علیه السلام: اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏ حق را بشناس و افراد را با حق بسنج منبع: إرشاد القلوب إلى الصواب-جلد ‏۲ صفحه۲۹۶ برخی از افراد هستند که کوچکترین عمل انسانها را به پای اسلام و انقلاب می گذارند می گوید : اسلام به درد نمی خورد . می گوییم چرا ؟ . می گوید چون فلان ریش دار ربا می گیرد !!! خاطره : شخصی به من گفت : از انقلاب دلسرد شده ام گفتم :چرا؟ گفت : پدرم را پیش پزشک برده ام ، و او زیر میزی خواسته است . این چه نظامی است که پزشکانش اینگونه اند ——– باید توجه کنیم که ریش دار و روحانی و چادری و … هر کار کردند ملاک حق نیست . اگر کارشان اسلامی بود حق است و اگر نبود ، نیستند   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

۳٫ شر شهوت

  قالْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آلهَ: مَنْ وُقِیَ شَرَّ ثَلَاثٍ فَقَدْ وُقِیَ الشَّرَّ کُلَّهُ… وَ ذَبْذَبِه‏  … هر کس ۳ شر را از خود دور کند ، تمام شرها از او دور شده است … ۳٫ شر شهوت  ‏ منبع :مستدرک الوسائل جلد ‏۹ صفحه  ۳۲ داستان تکان دهنده: نوجوانی خوش سیما به نام ” امیر ” در خانواده ای بسیار ثروتمند و مرفه زندگی می کرد ، پدر و مادرش هردو پزشک بودند و از آنجا که افکار غربی داشتند به ارزش ها و دستورهای دین چنان که باید پایبند نبودند. آنها صبح زود از خانه بیرون می رفتند و فقط آخر شب برای استراحت به خانه بر می گشتند. و برای آنکه امیر احساس تنهایی نکند ، دختر خاله ی او را که او نیز هم سنّ امیر بود به فرزند خواندگی پذیرفتند و او در خانه ی خویش جای دادند. از آن زمان ، آرامش زندگی امیر بهم خورد چرا که دختر خاله اش همانند زلیخا ، همواره خود را به امیر عرضه می داشت و درخواست عمل نامشروع می کرد! لکن امیر ، یوسف وار امتناع می ورزید و خود را به چنین گناه بزرگی آلوده نمی کرد ؛ او از این وضعیتِ پیش آمده بسیار نگران بود که نکند خدای نکرده سرانجام تسلیم شود و گوهر عفاف خود را از دست دهد! امیر در این میدان مبارزه با نفس و شیطان ، و در این نگرانی بسیار شدید ،نامه ای به مجله ” زن روز” می نویسد و از آنها راه چاره می جوید ، لیکن یک هفته بعد از نوشتن نامه ، یک شخصیت معنوی را در خواب می بیند که به او می گوید ” امین“! برو به دانشگاه اصلی ، وقتت را تلف نکن! بدین ترتیب امیر ، که اینک مفتخر به عنوان “امین” شده بود، عازم جبهه نور می شود و پیش از رفتن، نامه ای دیگر برای مجله “زن روز ” می نویسد و سرانجام ، چهار روز پس از اعزام به جبهه ، در عملیات کربلای ۴ در میقاتگاه شلمچه، شهد شیرین شهادت را می نوشد و به دیدار پروردگار مهربان می رسد متن و تصویر نامه امیر در ادامه منبرک   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

وضو در هوای سرد ، کفاره گناهان

(به بهانه فصل سرما ( قال الامام الباقر علیه السلام … الْکَفَّارَاتُ، إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِی السَّبَرَاتِ وَ الْمَشْیُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِلَى الصَّلَوَاتِ وَ الْمُحَافَظَهُ عَلَى الْجَمَاعَات‏ امام باقر علیه السلام می فرمایند: …و اما کفاره‏ ی گناهان: ۱٫ در هواى سرد وضوى کامل ساختن ۲٫ و شبانه روز ، به سمت نمازهای روزانه حرکت کردن ۳٫ و به نماز جماعت مواظبت نمودن میباشد. منبع: الخصال، جلد ‏۱، صفحه  ۸۴ جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

هدیه ؛ یکی از شیوه های امر به معروف و نهی از منکر

قَالَ امیرالمومنین علیه السلام: غَایَهُ الدِّینِ‏ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِقَامَهُ الْحُدُودِ: امام علی (علیه السلام) :  قله دین امر به معروف و نهی از منکر است. منبع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ جلد ‏۱۲؛ صفحه ۱۸۵ یکی از مهمترین نکات در امر به معروف و نهی از منکر ؛ محبت ؛ خصوصا هدیه دادن است چه ایرادی دارد مغازه دار به خاطر حجاب ؛ تخفیف بیشتری دهد و … داستان: در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم که مى‏گفت: وقتى مى‏خواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان‏ و شیرینى مى‏خرم و همین که وارد اتوبوس شدم به راننده‏ و شاگرد راننده تعارف مى‏کنم. در بین راه یا موسیقى روشن نمى‏کند و یا اگر روشن کرد با تذکّر من خاموش مى‏کند. منبع: خاطرات حجت الاسلام قرائتى، جلد ۲، صفحه ۲۵ جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

ادامه نوشته »

حکم استفاده از طلا برای مردان

امام صادق  علیه السلام می فرمایند: وَ جَعَلَ اللَّهُ الذَّهَبَ فِی الدُّنْیَا زِینَهَ النِّسَاءِ فَحَرَّمَ عَلَى الرِّجَالِ لُبْسَهُ وَ الصَّلَاهَ فِیه‏ خداوند متعال در دنیا طلا را زینت زن قرار داد و بر مردان استفاده از آن را در نماز و غیر نماز حرام نمود  منبع : وسائل ‏الشیعه، جلد ۴، صفحه    ۴۱۴ به فتوای تمام مراجع استفاده  از طلا برای مرد  حرام و نماز خواندن با آن باطل است و فرقی بین انگشتر ,حلقه, گردنبند , گوشواره ,بند ساعت , عینک و … نیست و خرید و فروش آن نیز حرام است منبع : توضیح المسایل مراجع، جلد ۱، صفحه ۸۳۲   سوال : آیا طلای سفید یا پلاتین هم برای مردان حرام است ؟ طلای سفید همان طلاست  زیرا آلیاژ آن مانند طلای زرد   ۷۹  AU   است  اما پلاتین اشکال ندارد زیرا آلیاز آن کاملا متفاوت است و آلیاز پلاتین   ۷۸  PT    است داستان: از عبدالله بن عباس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله  انگشتری طلا را در انگشت مردی دید. پس آن را در آورد و انداخت. سپس فرمود: «چرا بعضی از شما به سوی  آتش دست دراز می‌کنید و آن را به دست می‌گیرید». پس از آنکه پیامبر رفت، مردم به آن مرد گفتند: انگشترت را بردار و آن را بفروش و از آن استفاده کن. مرد پاسخ داد: نه به خدا هرگز چیزی را که پیامبر آن را دور انداخته است، بر نخواهم داشت. جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

حلم

(به بهانه شهادت امام سجاد علیه السلام) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَقُولُ:  إِنَّ الْمَعْرِفَهَ بِکَمَالِ دِینِ الْمُسْلِمِ …وَ حِلْمُهُ …  امام صادق علیه السّلام فرمودند: على بن الحسین علیهما السّلام مى‏فرمود: کمال دین مؤمن از چند چیز شناخته می شود که یکی از آنان حلیم بودن است منبع : بحار الأنوار، جلد ‏۲، صفحه   ۱۲۹ داستان ۱ نقل شده روزی نامه ای به دست خواجه نصیر الدین طوسی ؛ این عالم بزرگ رسید که با کلمات زشت از او بدگوئی شده بود، از جمله این سخن زشت را خطاب به او نوشته بودند یا کلب : ای سگ پسر سگ . خواجه نصیر، جواب آن نامه را با کمال متانت نوشت ، از جمله نوشت اینکه به من سگ گفته ای صحیح نیست ، زیرا سگ با چهار دست و پا راه می رود و ناخن های دراز دارد، ولی من قامت راست دارم و روی دو پا راه می روم و ناخون هایم پهن است ، ناطق هستم و خنده بر لب دارم ، پوست بدنم آشکار است ، ولی پوست بدن سگ به واسطه پشم بدنش پوشیده شده است ، بنابراین ، این نشانه ها بیانگر آن است که من با سگ فرق بسیار دارم به همین منوال بقیه ناسزاگوئی ها را پاسخ داد، بی آنکه یک کلمه زشتی به کار برد. داستان ۲: گویند که روزی شخصی در مدائن به سلمان فارسی که حاکم آنجا بود گفت : ای سلمان ! ریش تو با ارزشتر است یا موی دم سگ من !!! سلمان اندکی تأمل کرد و فرمود : اگر ریش من از پل صراط رد شد ، ریش من و گرنه موی دم سگ تو !    جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

صبر

(به بهانه شهادت امام سجاد علیه السلام) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَقُولُ:  إِنَّ الْمَعْرِفَهَ بِکَمَالِ دِینِ الْمُسْلِمِ …وَ صَبره …  امام صادق علیه السّلام فرمودند: على بن الحسین علیهما السّلام مى‏فرمود: کمال دین مؤمن از چند چیز شناخته می شود که یکی از آنان صبر است منبع : بحار الأنوار، جلد ‏۲، صفحه   ۱۲۹ داستان : در شهری عالمی بود که به صبور بودن شهرت داشت. چند جوان در آن شهر با هم شرط می بندند که آن عالم را عصبانی کنند . شب هنگام ساعتی بعد از آنکه چراغ اتاق عالم خاموش می شود و اطمینان پیدا می کنند که عالم کاملا خواب است , یکی از آنان به در خانه عالم می رود و زنگ می زند , عالم می آید و در را باز می کند ؛آن جون بعد از احوال پرسی می گوید سوالی داشتم .    –  بفرمایید , در خدمتم    –  ببخشید سوالم را فراموش کردم و بعد می رود باز ساعتی می گذرد و دوباره درِ  خانه عالم را می زند و مجددا بعد از آمدن عالم می گوید : سوالم را فراموش کردم ساعتی دیگر می گذرد و برای بار سوم در خانه عالم را می کوبد , چون عالم به در خانه می آید آن جوان می گوید :تا سوالم را فراموش نکردم بپرسم؟ – بفرمایید – می خواستم بدانم مدفوع چه مزه ای دارد؟ – اولش شیرین , بعدش ترش , و بعد از آن تلخ جوان با تعجب می پرسد “مگر شما خورده اید ؟ “ – نه ؛ اول روی آن مگس می نشیند, پس شیرین است ؛ بعد از آن پشه می نشیند , پس ترش است؛ و بعد از آن کرم می گذارد , پس تلخ است جوان سر به زیر می اندازد و بر می گردد   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

خودخواهی

  خاطره : شخصی از آشنایانم از دنیا رفت . او آنچنان اهل نماز و روزه و خمس و … نبود . بنا شد او را در حرم امام رضا دفن کنند با مبلغی بالغ بر ۳۰۰،۰۰۰،۰۰۰ تومان . به یکی از پسرانش پیغام فرستادم که اول پول برای نماز و روزه و خمس او کنار بگذارند؛ بعد مراسمات را انجام دهید . او جواب داده بود ، حاج آقا به فکر آبروی ما نیست!!! … خرج مراسمات هم سر به فلک گذاشت … الان چند ماهی است از آن دوران گذشته است . آن پدر بیچاره تا به حال ۳ بار به خواب پسرش آمده و التماس کرده که ” به دادم برسید ” اما دیگر دیر شده ؛ پولها پخش شده و هیچکدام از وراث … سوال اینجاست که امثال این مراسمات برای شادی روح مرحومین است یا آبروی صاحبان عزا ؟!!! به راستی چرا ما از هر فرصتی به دنبال خودنمایی هستیم ؟!!! چرا بعضی از ما اینقدر خودخواه هستیم؟!!!   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

توفیق توبه برای حر

  حر ؛ چه کرده بود که خدا به او توفیق توبه داد؟ به نظر بنده او ۳ کار انجام داده بود ۱٫بعد از آنکه امام حسین خواستند وجدان حر را بیدار کنند به او فرمودند : “مادرت به عزایت بنشیند ” و او عرض کرد :”اگر کسی دیگر نام مادرم را می برد  پاسخش را میدادم ؛ اما چه کنم که مادرتان فاطمه است”  [تاریخ طبری صفحه ۴۰۲] ۲٫هنگامی که حر مقابل سپاه امام را گرفت … ظهر فرارسید؛ امام حسین به حر فرمود آیا همراه ما نماز مى‏گزارى یا تو با یاران خودت و من با یاران خودم نماز بگزاریم؟ حر گفت : شما باشید و ما جای دیگر نماز بگذاریم ؟!، همگان با تو نماز می خوانیم  [ ترجمه اخبار الطوال صفحه ۲۹۶] ۳٫حر فرزند دار نمیشد ؛ خدا به او پسری داد . که باوجود قرار داشتن در خفقان دوران معاویه ؛ نام فرزندش را علی گذاشت .که او هم در کربلا به شهادت رسید [ موسوعه  الامام الحسین جلد ۱۵ صفحه ۹۶۲]   جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

چگونه صدای رقیه به یزید رسید؟

(به بهانه ماه محرم ) چند روز پیش شخصی شبهه ای را در نظرات وبلاگ گذاشته بود شبهه: شما آخوندها میگویید: در خرابه شام رقیه یاد پدرش را کرد و همه به گریه افتادند و صدای آنان به یزید رسید . حال سوال اینجاست که چگونه صدا ، از داخل خرابه به قصر رسیده است؟ آیا این دروغ نیست ؟ پاسخ معاویه در حال ساخت قصری به نام کاخ خضری بود ، برای همین خانه هایی را خرید تا قصر را بنا کند یکی از این خانه ها متعلق به پیر زنی بود که حاضر به فروش خانه ی خود نبود و می گفت می خواهم در همین جا زندگی کنم و بعد از مرگم نیز قبرم درون خانه ام باشد. معاویه دستور داد خانه را خراب کنید ، اما عمرو عاص مخالفت کرد و گفت : “عرب همیشه در آرزوی حاکمی عادل بوده و تو می توانی از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنی ؛ به این صورت که قصر را بسازی و آن خانه را خراب نکنی . آنوقت هرکه از درب قصر وارد شود اولین سوالی که برایش پیش می آید این است که این خانه ی خرابه در وسط قصر چه می کند و ما به او پاسخ می دهیم که عدالت ما به ما اجازه ی خراب کردن خانه ی پیر زن را نمی دهد “ این جریان اتفاق می افتد و بعد از مدتی پیر زن از دنیا می رود و معاویه باز هم آن خانه را خراب نمی کند . در زمان یزید با وجودی که این خانه به خرابه تبدیل شده  باز هم این نیرنگ ادامه پیدا می کند زمانی که اسرا را به شام می آورند ، در آن خرابه قرار می دهند و آن خرابه داخل حیاط  قصر بوده است  منبع: کتاب ریحانه کربلا، نوشته عبدالحسن نیشابوری، صفحه۱۰۱ جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »

قناعت

 (به بهانه شهادت امام سجاد) قال علی بن الحسین علیهما السلام:  مَنْ قَنِعَ بِمَا أَقْسَمَ اللَّهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس‏ هر کس قناعت کند به آنچه خدا به او داده است از بى‏نیازترین مردم مى‏باشد منبع: بحار الأنوار، جلد ‏۶۶، صفحه   ۴۰۲، باب ۳۸ داستان: روزی (شبلی) به مسجد رفت تا نماز بخواند ، در آن مسجد کودکان مشغول کتابت بودند . وقت نان خوردن آنها بود و با هم نان میخور دند . دو کودک ، نزدیک شبلی نشسته بودند ، یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری فرزند فقیری . پسر ثروتمند مقداری حلوا داشت و پسر فقیر ، مقداری نان خشک ، پسر ثروتمند حلوا می خورد و پسر فقیر از او حلوا می خواست . پسر ثروتمند به پسر فقیر گفت: اگر حلوا می خواهی باید سگ من باشی . و او قبول کرد .! پسر ثروتمند گفت : پس صدای سگ در آور ! آن بیچاره ، صدای سگ در آورد و او مقداری حلوا پیش پسر فقیر انداخت . و این کار چند بار تکرار شد .. شبلی به آنها نگاه میکرد و می گریست ! مریدان از او پرسیدند : برای چه گریانی ؟ گفت: نگاه کنید که طمع چه بر سر مردم می آورد ، اگر آن پسر فقیر به همان نان خشک قناعت می کرد و به حلوای آن پسر طمع نمی ورزید ، هرگز سگ فردی همانند خود نمی شد جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید  

ادامه نوشته »
**منبرک**