جولای 12, 2015
سیاسی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده
2,325
مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی در۱۹ آذر ۹۱ فرمودند:
یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او میلرزد، این مسئلهی جمعیت است.
سوال اینجاست که مگر دارد چه بلایی سر جمعیت کشور می آید؟
جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵ حدود ۳۴ میلیون نفر،
در سال ۱۳۷۵ حدود ۶۰ میلیون نفر،
در سال ۱۳۸۵ حدود ۷۰ میلیون نفر
و در سال ۱۳۹۰ حدود ۷۵ میلیون نفر بوده است.
متوسط سن جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵ در حدود ۲۲ سال؛ در سال ۱۳۶۵ حدود ۲۱ سال؛ در سال ۱۳۷۵ حدود ۲۴ سال؛ در سال ۱۳۸۵ حدود ۲۸ سال و در سال ۱۳۹۰ حدود ۳۰ سال بوده است
رشد جمعیت ایران که در سال ۵۵ برای هر خانواده حدود ۷ فرزند بوده، در سال ۹۳ به ۱٫۷ فرزند رسیده است.
حال با توجه به این آمار عمق فاجعه مشخص می شود که اگر روند تولید نسل به همین شکل پیش برود، جمعیت ایران از سال ۱۴۲۰ رشد منفی را خواهد داشت و در ۸۰ سال آینده جمعیت کشور به حدود ۳۱ میلیون نفر خواهد رسید، که حدود ۴۷ درصد آنان را افراد بالای ۶۰ سال تشکیل می دهند.
آنگاه چه بلایی بر سر اقتصاد و فرهنگ و توسعه و مسائل نظامی و … خوهد آمد.
جولای 11, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام کاظم(علیه السلام), داستانی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,669
وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى … [ احزاب ۳۳]
ای خانمها ! در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید…
«بّرج « از » بُرج « به معناى خودنمایى است، همان گونه که برج در میان ساختمان هاى دیگر جلوه ى خاصّى دارد .
جاهلیّتِ اولى نشان دهنده ى ظهور جاهلیّت اخرى است که ما امروز شاهد آنیم. در حدیث نیز آمده است:
» ستکون الجاهلیّه الاخرى « به زودى جاهلیّت دیگرى فرا مى رسد تفسیر نورالثقلین جلد ۴ صفحه ۹۶۲
اگر در جاهلیّت آن روز قتل و آدم کشى وجود داشت، امروز در جنگ هاى بزرگ و جهانى کشتارهاى میلیونى انجام مى گیرد .
جاهلیّت آن روز مدرسه نبود و جنایت انجام مى گرفت، امروز با وجود هزاران دانشگاه،مهم ترین حقوق انسان ها پایمال مى شود .
در جاهلیّت آن روز فساد و زنا جرم بود، امّا امروز در مترقّى ترین کشورهاى جهان همجنس بازى قانونى است.
اگر در جاهلیّت آن روز دختر را زنده به گور مى کردند، امروز با سقط جنین، هم دختر را نابود مى کنند، هم پسر را ]تفسیر نور ذیل آیه ۳۳ سوره احزاب[
به راستی چرا در این قرن به ظاهر مترقی؛ اینهمه جنایت ؛ از جمله سقط جنین انجام می شود. توجیه والدینِ جنایت کاری که سقط جنین می کنند ؛ چیست؟ آیا مهمترین توجیه اینها ؛ فقر نیست؟
خداوند درآیه ۳۳ سوره مبارکه اسراء می فرماید: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ … فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آنها و شما را روزى مى دهیم …
داستانک:
بکر بن صالح گوید: به حضرت کاظم )علیه السلام( نوشتم: من پنج سال است که از بچه دار شدن خوددارى کرده ام که همسرم فرزند نمى خواهد و مى گوید بواسطه فقر؛ تربیت فرزند مشکل است؟
] امام جواب نوشت: بچه دار شو که خداوند روزیش دهد ) اطْلُبِ الْوَلَدَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَرْزُقُهُمْ( [کافی جلد ۶ صفحه ۳]
جولای 10, 2015
امام صادق(علیه السلام), امام علی(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), روان شناسی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,370
در داستان ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت ام البنین آمده است که :
امام به برادرشان عقیل فرمودند: برایم زنی انتخاب کن که از او فرزاندانی دلیر به دنیا آید.
از این جریان پی به وراثت در تولد میبریم. جوانان عزیز و بزرگوار باید تمام دقت خود را در انتخاب همسر مناسب به کار برند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این رابطه میفرمایند:
أنظر فی أیّ نصاب تضع ولدک فانّ العرق دسّاس. ببینید فرزندتان را در چه محلی مستقر میکنید چرا که اصل و ریشه تأثیر گذار است.
[نهج الفصاحه صفحه ۲۶۶]
و نیز میفرمایند:
تخیروا لنطفکم فإنّ النّساء یلدن أشباه اخوانهنّ و اخواتهنّ. برای نطفههای خود جای مناسب انتخاب کنید زیرا زنان نظیر برادران و خواهران خود فرزند میآورند.
[نهج الفصاحه صفحه ۳۸۱]
امام صادق علیه السّلام فرمود:
فرزند نیز بر پدر سه حق لازم دارد.
۱٫ مادر خوب برایش انتخاب کند
۲٫ نام خوبی برایش انتخاب کند
۳٫ سعی درتأدیب او بنماید
[تمام روایات درکتاب حکمتنامه کودک؛ آیت الله ری شهری ؛صفحه ۱۳]
جولای 2, 2015
اخلاقی, امام حسن(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, فایل صوتی, ماه رمضان, مناسبت های قمری, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,874
(به بهانه میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام)
حدیثی است که در بین احادیث ،سنداً و متناً، منحصر به فرد است ؛ پیشنهاد می شود متن عربی را هم حتما بخوانید
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ ؛ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ ؛ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ؛ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ ، عَنِ الْحَسَنِ ، عَنِ الْحَسَنِ : أَنَ أَحْسَنَ الْحَسَنِ ، الْخُلُقُ الْحَسَنُ.
حدیث کرد برای ما ابوالحسن ، که او روایت کرد از ابوالحسن ، که او نیز روایت کرده از ابوالحسن ، که او شنید از حسن که او گفت شندیم از حسن که او شنیده بود از امام حسن علیه السلام ؛ که ایشان فرمودند که : همانا حسن ترین حسن ها ؛ خُلق حسن است (نیکوترین نیکوها ؛ خلق نیکوست)
منبع: بحار الأنوار ، جلد ۶۸، صفحه ۳۸۶، باب ۹۲
حسن های موجود در سلسله ی حدیث چه کسانی اند؟
فأما أبو الحسن الأول فمحمد بن عبد الرحیم التستری
و أما أبو الحسن الثانی فعلی بن أحمد البصری التمار
و أما أبو الحسن الثالث فعلی بن محمد الواقدی
و أما الحسن الأول فالحسن بن عرفه العبدی
و أما الحسن الثانی فالحسن بن أبی الحسن البصری
و أما الحسن الثالث فالحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام
داستانک: (بد اخلاقی)
آیت الله مظاهری،در کتاب ارزشمند «تربیت فرزند ، از دیدگاه اسلام» به نقل از یکی از بزرگان، می آورند:
فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز قیامت شده و او به شکل سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، با ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟
گفت: وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!
بعد به من گفت : بیا برویم قبرم را نگاه کن
جلو رفتم و دیدن ته قبرش سوراخ است
گفت:وقتی مرا داخل قبر گذاشتند ، قبر چنان مرا فشار داد که تمام روغن من گرفته شد و رفت در این سوراخ.
اگر سوراخ تنگ نبود ، روغنها را نشانت می دادم
منبع: کتاب تربیت فرزند از نظر اسلام صفحه ۱۰۱ [با تلخیص]
ژوئن 15, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف), سیره بزرگان, فایل صوتی, ماه خرداد, مناسبتی, منبرک های برگزیده
2,364
داستانک:
روز ۲۲ بهمن که امام فرمان دادند مردم در خیابانها بریزند چون ما مملکت نظامی نداریم
این جریان را به مرحوم آیت الله طالقانی اطلاع دادند. در آنجا من در خدمت ایشان بودم .
آیت الله طالقانی از منزلشان به امام در مدرسه علوی تلفن زد و مدت یک ساعت یا نیم ساعت با امام صحبت کردند.
برادران بیرون از اتاق بودند. فقط می دیدند آیت الله طالقانی مرتب به امام عرض می کنند آقا شما ایران نبودید، این نظام پلید است، به صغیر و کبیر ما رحم نمی کند، شما حکمتان را پس بگیرید.
و مرتب شروع کردند از پلیدی و ددمنشی نظام گفتن تا شاید بتوانند موضع امام را تغییر بدهند، تا ایشان این فرمانی را که راجع به ریختن مردم به خیابانها داده اند پس بگیرند. برادران یک مرتبه متوجه شدند آقای طالقانی گوشی را زمین گذاشته و به حالت متأثر رفت و در گوشه اتاق نشست.
برادران که این گونه دیدند بعد از لحظاتی خدمت ایشان رفتند. ابتدا این تصور پیش آمد که امام به ایشان پرخاش کرده اند که شما چرا دخالت می کنید و از این چیزها. لذا وقتی به مرحوم آیت الله طالقانی اصرار کردند که جریان چه بود؟ ایشان گفتند: هر چه به امام عرض کردم حرف مرا رد کردند و وقتی دیدند من قانع نمی شوم فرمودند: آقای طالقانی، شاید این حکم از طرف امام زمان باشد
این را که از امام شنیدم دست من لرزید و با امام خداحافظی کردم چون دیگر قادر نبودم که حتی پاسخ امام را بدهم.
] برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره) ؛ ج ۳، ص ۱۵۸ ]
ژوئن 9, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف), داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, ماه خرداد, مناسبت های شمسی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,567
داستانک:
حضرت امام خمینی در یک دیدار تاریخی در سال ۱۳۴۱به آقای حبیب الله عسکر اولادی فرموده بودند:
این مبارزه طولانی است وممکن است مرحله اول آن تا۲۰سال نیز طول بکشد لذا شما باید خود را برای چنین مسیر طولانی آماده کنید.
مبارزه ما برای تغییر یک قانون ،تغییر یک وزیر حتی یک دولت نیست،ما برای فراهم کردن مقدمات ظهور ولی عصر “عجل الله فرجه”مبارزه می کنیم.
انقلاب اسلامی ما سه مرحله دارد مرحله اول اینکه کشور ایران را اسلامی کنید،مرحله دوم اینکه کشور های مسلمان به طرف حاکمیت اسلام برده شوند ومرحله سوم اسلام را در سراسر دنیا گسترش دهید وجهانیان را با اسلام آشنا نمایید .آنگاه در محضر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)عرضه بداریم که مولی ،جهان بای تشریف فرمایی شما آمادگی دارد.
[ کتاب اندکی صبر صفحه ۲۳ به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی ۱۱ بهمن ۱۳۷۷]
ژوئن 9, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف), داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, فایل صوتی, ماه خرداد, مناسبت های شمسی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,090
داستانک:
آیت الله ری شهری در کتاب کیمیای محبت ؛ خاطراتی از شیخ رجبعلی خیاط ؛ به مناسبتی می فرمایند:
آقای علی محمد بشارتی ـ وزیر پیشین کشور ـ نقل میکرد که: در تابستان سال ۱۳۵۸، هنگامی که مسؤول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتیم که: آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: “من بالاخره علیه امام اعلام جنگ میکنم “
من خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارش، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش میداد، این جمله را که گفتم سر بلند کرد و فرمود:
“اینها چه میگویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق میشویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل میدهیم و پرچم را به صاحب پرچم میسپاریم”
پرسیدم: خودتان؟
امام سکوت کردند و جواب ندادند
کیمیای محبت، صفحه ۶۷٫
ژوئن 5, 2015
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
4,666
در اربعین جار اللّه علّامه مسطور است که چون حدیث: «انا مدینه العلم و على بابها » به گوش بعضى از خوارج رسید، از راه حسد هیجده نفر از عالمان ایشان پیش امیر المؤمنین آمده گفتند: یا على، ما هرکدام از تو یک سؤال مىکنیم؛ اگر جواب هرکدام از ما جداجدا دادى، پس مىدانیم که تو به تحقیق در مدینه علم رسولى. امیر المؤمنین گفت: بپرسید آنچه به خاطر دارید. پس یکى پیش آمده سؤال نمود که علم بهتر است یا مال؟ فرمود: علم بهتر است. گفت: به چه دلیل؟
فرمود: به درستى که علم میراث پیغمبر است و مال میراث قارون و هامان و فرعون.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که مال را تو نگهبانى و علم نگهبان توست.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که صاحب مال را دشمن بسیار است و صاحب علم را دوست.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که به تصرّف کم شود و علم به تصرّف زیاده.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که صاحب مال را بخیل خوانند و صاحب علم را کریم.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که مال را از دزد باید محافظت کرد و علم را حاجت به محافظت نیست.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که از صاحب مال فردا حساب بطلبند و از صاحب علم نه
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که مال به طول زمان کهنه مىشود و علم نه.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که از علم دل روشن مىشود، از حبّ مال سیاه.
دیگرى پرسید،
فرمود: علم بهتر است از مال؛ زیرا که صاحب مال همچو فرعون دعوى خدایى کند و صاحب علم گوید: «ما عبدناک حقّ عبادتک
و بعد از اداى جواب سؤالات فرمود: به خدایى که جان على بن ابى طالب در قبضه قدرت اوست، اگر شما سؤال کنید تا مادامى که من زنده باشم، هر آینه جواب غیر مکرّر دهم. چون آن خوارج اینچنین علم و دانایى از امیر المؤمنین- کرّم اللّه وجهه- مشاهده کردند، هیجده نفر با جمعى از تابعان خود زبان به استغفار گشاده، تائب و مؤمن شدند
مناقب مرتضوى، کشفى ؛ صفحه:۲۶۲
ژوئن 5, 2015
اعتقادی, امام صادق(علیه السلام), امام علی(علیه السلام), منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
25,071
داستانک:
چند سال پیش ، جراید آمریکا اعلام کردند که هر کس فرق عمومی بین حیواناتی را که تخم می گذارند و حیواناتی که بچه می آورند (بطوری که هر گاه به حیوانی که قبلاً او را ندیده ، تا نگاه کند از همین فرق و امتیاز ، درک کند که آن حیوان تخم گذار است یا بچه را ) برای ما بنویسد ، فلان و فلان مبلغ جایزه دارد
در این باره دانشمندان و متفکران ، وقتها صرف کردند ، اندیشه ها نمودند ، آزمایشها و تفحصهای عمیقی کردند ولی نتیجه ای نگرفتند
تا آنکه یک دانشجو از دانشگاه «الازهر » مصربرای آمریکا این مطلب را نوشت : « شیعیان که یکی از فرق مسلمانان هستند ، امامی دارند به نام «جعفر بن محمد الصادق » که معارف خود را از این امام گرفته اند . این فرقه ، دانشمند بزرگی دارند بنام « مجلسی » در کتاب خود که بحارالانوار نام دارد نقل می کند که:
امام صادق ( ع )به باغی آمد ، دید زنی حیواناتی را ورانداز و مورد نظر قرار داده و در این باره در صدد حل معمایی است . حضرت به او فرمود : برای چه منظور در حال تفحص و کنجکاوی هستی؟
آن زن در جواب عرض کرد : پیرامون این موضوع کنجکاوی می کنم که کدام یک از حیوانات تخم می گذارند و کدام بچه می زایند . آیا بین این دو نوع حیوان علامتی هست که بوسیله آن آنها را بشناسم ؟
امام صادق ( ع ) فرمود : آن حیواناتی که گوش آنها به سرشان چسبیده یا به عبارت دیگر لاله و گوشت برآمده در اطراف گوش آنها نیست ، تخم گذارند و آنهایی که گوششان برسرشان نچسبیده، باردار می شوند و بچه می زایند
این دانشجو همین مطلب را در نامه ای نرشت و به آمریکا فرستاد .دانشمندان آمریکایی پس از دقت ، درک کردند که او جواب کاملاًدرستی نوشته است و به او جایزه معهود را دادند
[پندهایی از تاریخ ، محمد محمدی اشتهاردی ، ص ۱۹۳]
متن روایت : لیس شیءٌ یغیبُ اُذُناه اِلّا و هو یبیض و لیس شیءٌ یظهر اُذناه الا و هُو یلد
هیچ حیوانی گوشش غایب نشد مگر تخم گذار بود و هیچ حیوانی گوشش نمایان نشد مگر به جهت بچه زایی
سفینه البحار جلد ۳ صفحه ۲۵۷
ژوئن 2, 2015
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
16,769
جهت نیاز به تصویر باکیفیت ، روی عکس کلیک نمایید
داستانک ۱:
در کتاب برگى از دفتر آفتاب آمده است: زمانی که نابغه قرن؛ سید محمد حسین طباطبایی ؛حافظ معروف قرآن در ۳ سالگی؛ از آیت الله بهجت سفارش دعا کرد، آقا فرمودند: «این دعایى را که مىخوانم شما و هر کس که خواهان تحفّظ است در هر صبح و شب سه مرتبه بخواند، سپس در حالى که روى سر محمّد حسین دست مىکشیدند این دعا را خواندند که : …
داستانک۲:
آیت الله ری شهری در کتاب زمزم عرفان صفحه ۳۰۳ می فرمایند: یکی از دعاهایی که آیت الله بهجت بسیار سفارش می فرمود …
دکتر احمدی نژاد؛ رییس جمهور وقت ؛ در اولین دیدارش با آیت الله بهجت در خواست دعا می کند و آیت الله بهجت می فرمایند: این دعا را زیاد بخوانید که …
و آن دعا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَدَعْ أَنْ تَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَمْسَیْتَ
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَهِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ
فَإِنَّ أَبِی ع کَانَ یَقُولُ هَذَا مِنَ الدُّعَاءِ الْمَخْزُونِ.
از امام صادق (علیه السلام) فرمود: این دعا را فراموش نکن که سه بار در آغاز صبح و سه بار در آغاز شب بخوانى زیرا پدرم مىفرمود: این از دعاهای گنجینه است( و نااهلان به آن دسترسی ندارند) الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۵۳۴
آوریل 9, 2015
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, منبرک های برگزیده
1,526
(به بهانه نزدیکی به روز مادر)
داستانک:
علامه طهرانی در کتاب نور ملکوت قرآن می فرماید:
یکروز در طهران، براى خرید کتاب، به کتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خرید کتاب آمده، …کتابهاى لازم را جمع کند؛ و آماده براى خروج شد که: ناگهان گفت: حبیبم الله. طبیبم الله یارم. یارم. جونم. جونم.
[فهمیدم از صاحب دلان است] گفتم: آقاجان! درویش جان! تنها تنها مخور، رسم أدب نیست!
… در اینحال ساکت شد، و گریه بسیارى کرد؛ و سپس شاد و شاداب شد، و خندید.
گفتم: أحسَنت! آفرین! من حقیر فقیر وامانده هستم. انتظار دعاى شما را دارم!
گفت: الحمدلله راهت خوب است. سیّد! سر به سرما مگذار! من بیچاره واماندهام؛ تو هم بارى روى کول ما میگذارى؟!
گفتم: عنایات از جانب خداوند است. ولى آیا به حسب ظاهر براى این عنایاتى که به شما شده است؛ سبب خاصّى را در نظر دارى؟!
گفت: بلى! من مادر پیرى داشتم، مریض و ناتوان، و چندین سال زمین گیر بود؛ خودم خدمتش را مىنمودم؛ و حوائج او را برمیآوردم؛ و غذا برایش میپختم؛ و آب وضو برایش حاضر میکردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواستههاى او در حضورش بودم. و او بسیار تند و بد اخلاق بود. بَعْضاً فحش میداد؛ و من تحمّل میکردم، و بر روى او تبسّم میکردم. و بهمین جهت عیال اختیار نکردم، با آنکه از سنّ من چهل سال میگذشت. زیرا نگهدارى عیال با این خلقِ مادر مقدور نبود … فلهذا به نداشتن زوجه تحمّل کرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.
گهگاهى در أثر تحمّل ناگواریهائى که از وى به من مىرسید؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم میزد، و جرقّهاى روشن مىشد؛ و حال خوش دست میداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود.
تا یک شب که زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او میگستردم، تاتنها نباشد، و براى حوائج، نیاز به صدا زدن نداشتهباشد در آن شب که من قلقلک را (کوزه را) آب کرده و همیشه در اطاق پهلوى خودم میگذاردم که اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم او در میان شب تاریک آب خواست.
فوراً برخاستم و آب کوزه را در ظرفى ریخته، و باو دادم و گفتم: بگیر، مادر جان!
او که خواب آلود بود؛ و از فوریّت عمل من خبر نداشت؛ چنین تصوّر کرد که: من آب را دیر دادهام؛ فحش غریبى به من داد، و کاسه آب را بر سرم زد. فوراً کاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگیر مادر جان، مرا ببخش، معذرت میخواهم! که ناگهان نفهمیدم چه شد؟
إجمالًا آنکه به آرزوى خود رسیدم؛ و آن برق ها و جرقهها تبدیل به یک عالمى نورانى همچون خورشید درخشان شد؛ و حبیب من، یار من، خداى من، طبیب من، با من سخن گفت. و این حال دیگر قطع نشد؛ و چند سال است که ادامه دارد. [نور ملکوت قرآن(ج۱) ، ص: ۱۴۱ با اندکی تلخیص ]
آوریل 8, 2015
اخلاقی, داستانی, ماه جمادی الثانی, مناسبت های قمری, منبرک های برگزیده
2,854
(به بهانه نزدیکی به روز مادر)
داستانک:
روزی حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت: «می خواهم همنشینم را در بهشت ببینم».
جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای موسی، قصابی که در فلان محل ساکن است، همنشین توست».
حضرت موسی نزد قصاب رفت و اعمال او را زیر نظر گرفت. شب که شد قصاب جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل روان گردید. موسی از پی او روان شد. چون به در منزل رسیدند، موسی جلو رفت و پرسید: «ای جوان مهمان نمیخواهی؟»
گفت: بفرمایید!
حضرت موسی (علیه السلام) وقتی به درون خانه رفت، دید جوان با آن گوشت تازه غذایی تهیه کرد، آن گاه زنبیلی را که به سقف آویخته بود، پایین آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن بیرون آورد. ابتدا او را شست و شو داد و آنگاه با دست خویش غذا را به او خورانید. هنگامی که خواست زنبیل را به جای آن بیاویزد، زبان پیرزن به کلماتی نامفهوم حرکت کرد و هر دو خندیدند.
سپس جوان قصاب برای حضرت موسی (علیه السلام) غذا آورد و با هم غذا را خوردند.
چون موسی از ماجرای جوان پرسید، پاسخ داد: «این پیرزن مادر من است. چون درآمدم بالا نیست و نمی توانم برای او کنیزی استخدام نمایم، خدمتش را می نمایم».
موسی پرسید: «آن کلماتی که مادرت بر زبان جاری کرد،و خندیدید چه بود؟»
گفت :«هرگاه او را شست و شو می دهم و غذا به او می خورانم، دعایم میکند و می گوید: “خدا تو را ببخشاید و تو را در بهشت هم درجه و همنشین حضرت موسی گرداند!”
حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:
ای جوان، من موسی هستم. اینک به تو بشارت می دهم که خداوند دعای مادرت را درباره تو مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که تو در بهشت همنشین و هم درجه ی من خواهی بود.
[پند تاریخ، جلد۱ ؛ صفحه ۶۸ و یکصد موضوع ۵۰۰داستان جلد ۱ صفحه ۱۳۸]
آوریل 7, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, قرآنی, ماه ذی الحجه, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
1,892
(به بهانه نزدیکی به روز مادر)
وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً [اسراء آیه ۲۳]
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!
داستانک:
از امام باقر(علیه السلام) روایت است که در بنی اسرائیل عابدی بود بنام جریح، که در صومعه خویش به عبادت مشغول بود.
روزی مادرش در حالی که وی به نماز اشتغال داشت، وی را بخواند، و او مادر را پاسخ نداد ـ (در بعضی روایات آمده که اگر جریح فقیه می بود می دانست که قطع نماز نافله و پاسخ مادر از نماز افضل بود) ـ مادر برگشت، و بار دوم آمد و او را صدا زد، و باز پاسخ نداد، تا سه بار. در این بار مادر وی را نفرین کرد و گفت: از خدای بنی اسرائیل می خواهم که تو را به خود واگذارد و یاریت نکند.
روز بعد زن بدکاره ای به کنار صومعه او آمده و فرزندی را که در رحم داشت در آنجا وضع حمل کرد، و ادعا کرد که فرزند از آن جریح است. در میان بنی اسرائیل شایع شد که آن کس که مردمان را از زنا نهی می نمود خود مرتکب زنا گشته است! حاکم دستور داد وی را بدار کشند، مادر بر سر و روی زنان به پای چوبه دار آمد. جریح گفت ساکت باش که این نتیجه همان نفرین تو است.
مردمان چون شنیدند گفتند: ما از کجا بدانیم که این تهمت و این نسبت دروغ است؟ جریج گفت: کودک را حاضر کنید. چون کودک بیاوردند، از او پرسیدند: پدرت کیست؟ وی به زبان آمد و گفت: فلان چوپان پدر من است، و بدین گونه خداوند بر اثر توبه جریح وی را نجات داد، و جریح سوگند یاد کرد که از این پس از خدمت مادر جدا نگردد [بحار الأنوار ، ج۷۱، ص: ۷۵ ]
آوریل 6, 2015
اخلاقی, امام صادق(علیه السلام), حضرت زهرا (سلام الله علیها), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,648
عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ :
جَاءَتْ فَاطِمَهُ (علیها السلام) تَشْکُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا- رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کُرَیْسَهً وَ قَالَ تَعَلَّمِی مَا فِیهَا فَإِذَا فِیهَا
… ” مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ لِیَسْکُت”
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
فاطمه (علیها السلام )براى شکایت از جریانی نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمد، پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جزوهاى به او داد و فرمود: آنچه در آنست بیاموز، و (این ۳ جمله) در آن بود:
- هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید حرف خوب بگوید یا خموش باشد.
[ الکافی جلد۲ صفحه ۶۶۷ باب حق الجوار ]
داستانک :
سلیمان جنی را مامور کاری کرد و در تعقیب او جنی را فرستاد
جن دوم بازگشت و آنچه دیده بود برای سلیمان تعریف کرد و گفت دیدم جن را که وارد بازار شد به آسمان نگاه کرد بعد سرش را به طرف راست وچپ چرخاند و بعد سرش را به پایین انداخت و رفت
سلیمان جن اول را احضار کرد و دلیل این حرکاتش را جویا شد
او عرض کرد :هنگامی که وارد بازار شدم به آسمان نظر کردم و دیدم فرشتگان در آسمان ناظر هستند به سمت چپ و راست نظر کردم و مردم را مشغول صحبت کردن های بی مورد دیدم , آنگاه سرم را از خجالت به زیر انداختم
قسمت اول روایت
قسمت دوم روایت
آوریل 5, 2015
اخلاقی, امام رضا(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت زهرا (سلام الله علیها), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, قرآنی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,223
عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ :
جَاءَتْ فَاطِمَهُ (علیها السلام) تَشْکُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا- رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کُرَیْسَهً وَ قَالَ تَعَلَّمِی مَا فِیهَا فَإِذَا فِیهَا
… ” مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ ” …
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
فاطمه (علیها السلام )براى شکایت از جریانی نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمد، پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جزوهاى به او داد و فرمود: آنچه در آنست بیاموز، و (این ۳ جمله) در آن بود:
- هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد مهمان خود را گرامى دارد،
[ الکافی جلد۲ صفحه ۶۶۷ باب حق الجوار ]
حداقل احترام به مهمان این است که او را تا درب منزل همراهی کنیم ؛ حضرت على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) از پدران خود ،تاحضرت على (علیهم السلام) روایت فرموده اند ، که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: حق مهمان اینست که او را تا درب خانه مشایعت کنى .[ عیون أخبار الرضا ،ج۲،ص ۳۰۵]
یکی دیگر از حداقل احترامها به مهمان این است که او را از جای خود بلند نکنیم
متاسفانه امروزه به تقلید از فرهنگ غرب ، مهمان را برای غذا از جایش بلند می کنند و او را به وسط سالن برای برداشتن غذا راهنمایی می کنندکه این کار اوج بی احترامی به مهمان است (این عمل ، عمل چهارپایان است)
خداوند در قرآن هنگام بیان داستان مهمانی حضرت ابراهیم می فرماید: فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ … پس غذا را نزدیک مهمانان گذارد، [ذاریات ۲۷]
حضرت ابراهیم حتی غذا را در وسط سفره قرار نداد تا مهمان خم شود ، بلکه آن را کنار دست مهمان گذاشت . حال ما چگونه مهمان را از جایش بلند می کنیم؟
داستانک:
روزی امام رضا (علیه السلام) میهمانی را دعوت کرد و با احترام، مهمان خود را به داخل خانه آورد.
پس از پذیرایی، با هم به گفت وگو پرداختند. در میان سخن آنان، باد چراغ را خاموش کرد. مهمان بی درنگ از جای خود برخاست که آن را روشن کند، ولی امام دست او را گرفت و مانع شد که او از جایش بلند شود.
سپس خود برخاست و چراغ را روشن کرد و دوباره کنار او نشست و برای این که مهمان ناراحت نشود با لبخندی به او فرمود:
ما خاندانی هستیم که دوست نداریم مهمان خود را به کار بگیریم و (از جایش بلند کنیم) و او را به زحمت بیندازیم. [کافی جلد ۶ صفحه ی ۲۸۳]
قسمت اول روایت
قسمت سوم روایت