ژانویه 11, 2014
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), داستانی, سیره بزرگان, قرآنی, منبرک های روایی
946
امام صادق و یا امام باقر علیهما السّلام در روایتی که سعدی نیز آن را به شعر درآورده و در سازمان ملل نیز نصب است ؛ (بنی آدم اعضای یک پیکرند) می فرماییند :
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ …
مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک پیکر؛ که هر گاه عضوى از آن دردمند شود، اعضاء دیگر هم احساس درد کنند… [الکافی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۱۶۶]
باید ما دلسوز دیگران باشیم
مثلا :
چادر خانمی از موتور آویزان است . بوقی بزنیم و اطلاع دهیم ( نه آنکه سریع موبایلمان را در بیاوریم و از صحنه ی افتادن، فیلم بگیریم)
ماشینمان جا دارد ،چرا پیرزن و یا پیر مردی را سوار نکنیم
اگر پوست موزی دیدم . آن را با پا به کناری بزنیم
اگر سنگ در مقابل راه بود آن را کنار بگذاریم
از کنار بیمارستان عبور می کنیم ، برای سلامتی همه ی بیماران سوره ی حمدی بخوانیم
از مقابل قبرستان عبور می کنیم ؛ فاتحه بخوانیم
اگر کاری از دستمان بر نمی آید ؛ لااقل غصه بخوریم
مانند غصه ،برای مردم مستضعف و یا مردم مظلوم عراق ، فلسطین ، افغانستان و …
پیامبر آنقدر برای کفار دلسوزی می کرد که خداوند می فرماید: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ ؛ نزدیک است جان خود را برای آنان تباه کنی !
داستانک ۱:
حجت الاسلام قرائتی می فرمودند:
آیت الله العظمى گلپایگانى سر درس بود. من نشسته بودم.
مىگفت: گاهى که متوجه مىشوم ،طلبهها کم درس مىخوانند، از غصه تب مىکنم.
گفتم: اگر بچههاى من مردود بشوند، داد مىزنم ولى تب نمىکنم.
آیت الله گلپایگانى براى پسر مردم تب مىکند، ولى من براى بچههاى خودم تب نمىکنم. از این پیدا است که او چه سوزى دارد
داستانک ۲:
شخصی تعریف می کرد : در تاکسی نشسته بودم . ناگهان موتوری با سرعتی عجیب ، از کنارمان گذشت
با خود گفتم : الان مغزش متلاشی می شود و عبرتی خواهد شد برای دیگران
دیدم سریع راننده تاکسی پولی را در آورد و داخل قلک صدقه گذاشت .
متوجه شدم، برای سلامتی آن موتور سوار این کار را کرد و فهمیدم ،چقدر دلسوز دیگران است
می 1, 2013
اخلاقی, اعتقادی, امام خمینی (ره), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه جمادی الثانی, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
942
(به بهانه میلاد حضرت زهرا، روز مادر و زن و روز تولد حضرت امام خمینی رحمه الله علیه)
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
«جلوس المرء عند عیاله أحبّ إلى اللّه من اعتکاف فی مسجدی هذا»
نشستن در کنار خانواده برای من محبوبتر است از اعتکاف در این مسجد (مسجد النبی)
منبع: تحریر المواعظ العددیه، صفحه ۴۴
داستانک :
خانم فاطمه طباطبایی، عروس حضرت امام می گویند:
احترام امام به خانم بسیار زیاد بود و تا آخرین ساعات عمرشان این احترام در اعمال و رفتارشان مشهود بود و به همه حتی پسرشان نیز حفظ این روحیه را توصیه می کردند.
تا وقتی که خانم سرسفره نمی آمدند، خودشان دست به غذا نمی زدند.
گاهی که ما زودتر دست به غذا می بردیم نمیگفتند: چرا صبر نمی کنید؟ می گفتند: خانم نیامدند؟
چند بار ایشان را صدا می زدند. گاهی خانم می آمدند و میگفتند: آقا، آخر من مهمان دارم، شمابخورید، من باید غذا را بکشم بعدا می آیم.
این رفتار امام در همه اثر می گذاشت.
منبع: کتاب زندگی به سبک روح الله، جلد ۱، صفحه ۲۰٫
فوریه 3, 2013
امام باقر(علیه السلام), امام خمینی (ره), داستان های علما, دستهبندی نشده, ماه بهمن, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های روایی
2,252
)به بهانه دهه فجر)
بشاره المصطفى: بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى بْنِ ضُرَیْسٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ وَ ابْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
أَقْبَلَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ الزُّبَیْرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ جَلَسُوا بِفِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَخَرَجَ إِلَیْهِمُ النَّبِیُّ ص فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ فَانْقَطَعَ شِسْعُهُ فَرَمَى بِنَعْلِهِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً مِنَّا عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِیَابُهُمْ مِنْ نُورٍ تَغْشَى وُجُوهُهُمْ أَبْصَارَ النَّاظِرِینَ دُونَهُمْ قَالَ أَبُو بَکْرٍ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ الزُّبَیْرُ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَى غَیْرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ أُولَئِکَ شِیعَتُکَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ یَا عَلِیُ
عبد اللَّه بن شریک از حضرت باقر علیه السّلام فرمود
ابو بکر و عمر و زبیر و عبد الرحمن بن عوف در صحن خانه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نشسته بودند حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم هم (از حجره خویش) بیرون آمد و در جمع آنها نشست، ناگاه بند کفش آن جناب کنده شد حضرت کفش خود را به على بن ابى طالب علیه السّلام داد تا اصلاح کند و فرمود:
همانا از جانب راست خداوند عزّ و جل یا از جانب راست عرش، مردمى از ما بر کرسىهائى از نور هستند که صورتهاشان از نور و لباسهایشان از نور، نور آنها چشمهاى بینندگان از غیر آنها را پر کند،
ابو بکر گفت آنها چه کسانى هستند یا رسول اللَّه؟ حضرت سکوت فرمود
زبیر پرسید یا رسول اللَّه آنها کیانند؟ سکوت فرمود
عبد الرّحمن پرسید باز چیزى نفرمود،
تا حضرت على علیه السّلام سؤال کرد، فرمود آنها کسانى هستند که به واسطه روح الله با هم دوستى کنند و دوستیشان بر پایه نژاد و مال نیست، یا على آنها شیعیان تو هستند و تو امام آنهایی
منبع : بحارالانوار جلد ۶۸ (در برخی از چاپها جلد۶۵) صفحه ۱۳۹
عالم بزرگ مرحوم آیت الله شیخ عباسعلى ادیب اصفهانى در توضیح این حدیث مى گوید: (کلمه روح الله, اینجا ـ در این روایت شریف ـ اسم است. روح الله نامى که مردم مطیع او هستند و بدون هیچگونه چشمداشتى او را یارى مى کنند. از ابتدإ تا حالا ما میان علمإ ((روح الله)) نداشتیم و اگر هم داشتیم با این خصوصیات نبوده است. مسلما مراد حضرت امام است. این روایت شإن مردم را هم مشخص مى کند. شإن شهدا و میدان دارها را, کسانى که واقعا در این زمان جهت یارى خدا زحمت مى کشند و خدمت مى کنند, قرینه اى دیگر هست که مى رساند مراد ((روح الله)) در این روایت اسم شخص است)
منبع:مقاله (قم, کانون قیام) از حجه الاسلام والمسلمین محمد حسن رحیمیان
ژانویه 10, 2013
اخلاقی, داستانی, سیره بزرگان, ماه صفر
1,370
(به بهانه ۵ صفر سالروز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها )
رقیه از تمام فرصت عمر خود استفاده کرد که در آن سنین کم انقلاب کرد
(سخنی در رابطه با استفاده از اوقات)
داستان: شیخ عباس قومی در روز جمعه با دعوت شخصی به همراه بسیاری از طلاب به باغی رفتند بعد از احوال پوسی کتاب خود را باز می کنند ومشغول مطالعه می شوند , شخصی به ایشان عرض می کند بهتر نیست امروز را به خود استراحت دهید ؟
ایشان می فرمایند : جواب خدا و امام عصر را چه دهم که مال آنان را می خورم و استراحت می کنم
نوامبر 17, 2012
اعتقادی, داستان های علما, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه محرم, مناسبت های قمری, مناسبتی
3,632
(به بهانه آغاز محرم)
مرحوم حجه الاسلام دکتر امینی فرزند علامه امینی چنین می نویسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم علامه امینی نجفی یعنی سال ۱۳۹۴ هجری قمری ، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.
جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم:
پدر جان! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید؟
گفتند: چه می گویی؟
مجددا” عرض کردم:
آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟
کتاب الغدیر … یا سایر تألیفات …. یا تأسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام؟
پاسخ دادند: نمی دانم چه می گویی. قدری واضح تر و روشن تر بگو!
گفتم: آقا جان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی؟
مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی نمودند. سپس فرمودند:
فقط زیارت ابی عبدالله الحسین علیه السلام.
عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته ، چه کنم؟
فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند.
سپس فرمودند: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن.
مرتبا” زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو می باشد …
نوامبر 5, 2012
امام خمینی (ره), داستان های علما, سیره بزرگان, قرآنی
1,113
مقام معظم رهبری در دیدار جوانان خراسان شمالی در ۲۳ مهر امسال (۱۳۹۱) ۲۰ سوال اساسی درباره سبک زندگی را مطرح فرمودند که یکی از آن سوالات این بود:
” – چرا مصرف گرایی، برای برخی افتخار شده است؟ “
خداوند در قرآن می فرماید:
أَنَّ الْمُسْرِفینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ ( غافر : ۴۳)
قطعا اسرافکاران ،اهل آتشند
داستانک ۱:
یک بار خدمت امام بودم. از من خواستند پاکت داروی شان را بدهم که داخل آن دارویی بود که باید به پای شان می مالیدند. شاید کسی باور نکند، اما امام بعد از مصرف دارو، یک دستمال کاغذی را به چهار قسمت تقسیم کردند و با یکی از آن قسمت ها چربی روی پای شان را پاک کرده و بقیه راتوی پاکت گذاشتند تا برای دفعات بعد استفاده کنند. به امام گفتم: اگر برنامه زندگی این گونه است، پس همه ما جهنمی هستیم. چون ما این طور رعایت ها را درباره دستمال کاغذی نمی کنیم. امام فرمودند: شما این طور نباشید، اما رعایت کنید.
راوی: خانم فریده مصطفوی (دختر امام)
منبع: نشریه امتداد – صفحه ۴۰
داستانک ۲:
هرگاه امام می خواستند غذا بخورند دستمالی بلند شبیه پیش بند بود را جلوی گردن و سینه خود قرار می دادند تا احیاناً غذایی روی لباس ایشان نریزد و لباسشان لک نگیرد.
راوی : خانم زهرا اشراقی (نوه امام):
(برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه جلد ۲ صفحه ۱۶۰)
آگوست 27, 2012
امام خمینی (ره)
1,037
( به بهانه ۸ شوال سالروز تخریب بقیع به دست وهابیت خبیث)
دکتر ناصر الدین قفاری ـ از اساتید دانشگاههای ریاض ـ در کتاب أصول مذهب الشیعه الإمامیّه ـ که رساله دکترای نمونه تاریخ عربستان سعودی شمرده شده و الأن هم در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه بین المللی مدینه در ۳ سال، تدریس میشود در جلد ۳، صفحه ۱۳۹۲ به صراحت می نویسد:
أدخل الخمینی إسمه فی أذان الصلوات و قدّم إسمه حتّی علی إسم النبیّ الکریم، فأذان الصلوات فی ایران بعد إستلام الخمینی للحکم و فی کلّ جوامعها کما یلی: اللّه أکبر، اللّه اکبر، خمینی رهبر، أی الخمینی هو القائد، ثمّ أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه.
خمینی، نام خود را در اذان نمازها داخل کرده و حتّی نام خود را بر نام پیامبر نیز مقدّم نموده است. در ایران، اذان در نمازها بعد از اعلام خمینی به عنوان حاکم ایران و حاکم همه جوامع [مسلمانان] چنین است: اللّه اکبر، اللّه اکبر، خمینی رهبر، سپس اشهد ان محمدا رسول الله
جهت اطلاع از برخی از فتاوای مضحک وهابیت اینجا را کلیک نمایید.
دسامبر 1, 2011
تابلو اعلانات, داستان های علما, داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, ماه آذر, مناسبت های شمسی, مناسبتی, منبرک های برگزیده
1,359
( به بهانه ۱۰ آذر سالروز شهادت شهید مدرس )
رضا شاه دو رو
رضا در اوّل خیابان سپه محوطهی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار میکرد. در بالای سر در بزرگ آن، مجسّمهی نیم تنهای از خود نصب نمود که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون، تمام صورت پیدا بود و هم از درون.
روزی برای مراسمی، مدرّس را دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّهای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت. سپس در چادری نشستند.
رضاخان از مدرّس پرسید: حضرت آقا! در ورودی را ملاحظه فرمودید؟ مدرّس جواب داد: بله، مجسّمهی شما را دیدم. درست مثل صاحبش دو رو دارد.
رضا شاه از شرم و ناراحتی به خود میپیچید و تا پایان مجلس، دیگر سخنی نگفت.
جیب رضاشاه ته ندارد
یک روز رضاشاه از روی مزاح و شوخی در مجلس، دست روی جیب مدرّس گذاشت و گفت: آقا! جیب شما خیلی بزرگ است.
مدرّس جواب داد: بزرگ است ولی ته دارد، جیب شماست که ته ندارد.
برگرفته از کتاب حاضر جوابیهای شهید مدرس
ژانویه 2, 2011
اعتقادی, حضرت زهرا (سلام الله علیها), داستانی, سیره بزرگان, منبرک های روایی
1,857
باب استحباب اختیار تسبیح الزهراء
نکته :خلاصه این داستان گفته شد
روایت کردهاند که امیر المؤمنین علیه السّلام به مردى از بنى سعد فرمود:
آیا نمیخواهى از وضع و حال خودم و فاطمه زهرا با تو سخنى باز گویم، (و چنین حکایت فرمود) فاطمه در خانه من بود، و به تنهائى آب از چاه مىکشید و در مشک کرده بدوش میگرفت و بخانه مىآورد چندان که تسمه مشک سینه او را مجروح کرده بود، و با آسیاب گندم را آرد میکرد به حدّى که دستهایش آماس کرده و تاول زده بود، و آنقدر خانه را رفته و روبیده بود که جامهاش خاک آلود و کثیف شده بود، و چندان آتش در زیر دیگ روشن کرده بود که لباسهایش چرکین گشته، و از این همه کار و زحمت آسیب و فرسودگى فراوان به او رسیده بود روزى من به او گفتم: چه خوب مىشد اگر نزد پدرت میرفتى از آن حضرت تقاضاى خدمتگارى میکردى که تا حدّى بار مشقّتى را که از این همه کار بر دوش تو است بردارد، فاطمه نزد پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله رفت و دید جمعى خدمت آن حضرت نشسته و مشغول صحبت هستند، شرمش آمد که خواستهاش را بگوید و بمنزل باز گشت،
و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فهمید که دخترش براى کارى آمده بوده ولى از روى آزرم برگشته است، فرداى آن روز پیامبر به خانه ما آمد . . . فرمود: اى فاطمه دیروز چه خواستهاى داشتى که نزد پدرت آمدى؟ فاطمه پاسخ نداد و من ترسیدم اگر جواب ایشان را ندهم برخیزد و برود پس سر خود را از قطیفه بیرون آورده و عرض کردم: من شما را از آن با خبر مىکنم اى رسول خدا، ماجرا چنین است که دختر شما آنقدر مشک آب بر دوش کشیده و آب آورده که تسمه آن روى سینهاش اثر گذاشته، و چندان آسیا گردانده که دستهایش آبله و تاول زدهاست، و آنقدر خانه را روبیده و نظافت کرده که جامههایش چرک و غبار و خاک گرفته است، و چندان زیر دیگ آتش کرده که لباسهایش دود آلود و سیاه شده است و من باو گفتم: اگر نزد پدرت میرفتى و از ایشان تقاضاى خدمتگارى مىکردى که تا حدودى بار این مشقّت و رنج این همه کار را از دوش تو بر دارد خوب میشد، رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پس از شنیدن ماجرا و درخواست ما فرمود: آیا مىخواهید چیزى بشما بیاموزم که برایتان از خدمتگار بهتر باشد؟ هنگامى که آماده خواب شدید و یا برختخواب رفتید سى و چهار بار «اللَّه أکبر» بگوئید، و سى و سه بار «سبحان اللَّه» و سى و سه بار «الحمد للَّه» بگوئید (تا بدین وسیله خستگى مفرط ناشى از کارهاى روزانه از تن شما بیرون رفته و آرامش و نیروى دوباره براى کارهاى روز بعد به جسم و جانتان باز گردد) در این هنگام حضرت فاطمه علیها السّلام که تا این زمان ملحفه را روى سر خود کشیده بود سر خود را بیرون آورد و گفت: «رضیت عن اللَّه و عن رسوله، رضیت عن اللَّه و عن رسوله». (من از خدا و رسولش راضى شدم من از خدا و رسولش راضى شدم براى آنچه خدا و رسولش بمن عطا فرمودند راضى و خشنود شدم و هیچ شکایتى ندارم).
منبع:
من لا یحضره الفقیه-ترجمه غفارى
جلد۱
صفحه ۵۰۴
باب در بیان چگونگى خواندن نماز از آغاز آن تا پایان آن