اکتبر 29, 2012
اخلاقی, امام هادی(علیه السلام), قرآنی, ماه ذی الحجه, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های روایی
1,158
(به بهانه نزدیکی به ولادت امام هادی علیه السلام)
قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام:
مَنْ أَکْثَرَ الْمَنَامَ رَأَى الْأَحْلَام
امام هادی علیه السّلام می فرمایند: هر که پر خواب کند، دچار پرت وپلا شود
منبع:
بحار الأنوار، جلد ۵۸، صفحه ۱۹۰
برخی از عوامل پر خوابی
۱٫پر خوری :
قال الصادق علیه السلام :
کثره النّوم یتولّد من کثره الشّرب، و کثره الشّرب من کثره الشّبع، و هما یثقلان النّفس عن الطّاعه، و یقسیان القلب عن التّفکّر و الخضوع.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
«خواب بسیار، از خوردن آب بسیار ناشى مىشود (چرا که با خوردن زیاد آب، بلغم و رطوبات در مزاج انسان بیشتر می شود که موجب خواب میگردد) و خوردن آب بسیار، از خوردن غذاى بسیار ناشی میشود.»
منبع :مصباح الشریعه-ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص: ۲۸۸
۲٫رفیق پر خواب: مصاحبت باعث تأثیر اخلاق و رفتار افراد در دوستان و همنشینان آنان می شود.
۳٫عدم برنامه ریزی : بعضی از انسانها زندگیشان برعکس است. شب را بیدارند و روز را می خوابند. در حالی که در قرآن آمده است:
وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً * وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً * وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (نبأ ۹-۱۱)
و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم، و شب را پوششى(براى خواب شما)، و روز را وسیلهاى براى کار کردن و امرار معاش!
اکتبر 28, 2012
امام صادق(علیه السلام), داستانی, قرآنی, منبرک های روایی
1,745
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِ (سوره احزاب آیه ۴ )
خداوند براى هیچ کس دو دل در درونش نیافرید
وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام :
الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه
دل حرم خداوند است، پس در حرم خدا کسى غیر از خداوند را جاى ندهید
منبع :
بحارالانوار، جلد ۶۷ ، صفحه ۲۵
انسان یک دل بیشتر ندارد؛ اگر غیر خدا در آن بود، دیگر جایی برای خدا نیست.
داستانک:
روزى سلیمان گنجشکى را دید که به همسر خود مىگوید: چرا با من معاشرت نمی کنی، اگر تو بخواهى من جایگاه سلیمان را با منقار خود بلند مىکنم و آن را در دریا مىافکنم، حضرت سلیمان از کلام او به خنده افتاد، سپس آن دو را فرا خواند و به گنجشک نر فرمود: آیا قدرت انجام کارى را که ادّعا کردى، دارى؟
او گفت: خیر، اى پیامبر خدا، لیکن مرد خود را براى همسرش بزرگ مىشمارد و نزد او لاف مىزند و عاشق را از بابت سخنانش سرزنش نمىکنند.
سلیمان به گنجشک مادّه گفت: چرا با او معاشرت نمی کنی ، با آنکه او عاشق توست؟
او گفت: اى رسول خدا، او ادّعاى عشق مىکند، امّا براستى دوستدار من نیست و همراه من دیگرى را نیز دوست دارد.
این کلام گنجشک سلیمان را متأثر کرد و او بشدّت گریست و تا چهل روز از مردم مفارقت نمود و در خلوت به مناجات با پروردگار خود پرداخت تا قلب خود را از محبّت غیر خدا خالص کند.
منبع:
بحار الأنوار، جلد ۱۴، صفحه ۹۶
اکتبر 27, 2012
اخلاقی, داستانی, قرآنی
1,680
سه نوع رابطه در قرآن داریم:
۱٫ رابطه پیامبر با مردم. رحمت «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» (انبیاء/ ۱۰۷)
۲٫رابطه مردم با پیامبر. مودت «إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى» (شورى/ ۲۳)
۳٫رابطه زن و شوهر، هم مودت و هم رحمت «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَه» (روم/ ۲۱)
در رحمت نوعی بخشش نیز هست.
مرد باید در خانه چنان اخلاقی داشته باشد که همه ی اهل خانه آرزوی دیدارش را داشته باشند.
داستانک:
همسر شهید مهدی باکری تعریف می کرد:
خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه ی پایین. یک روز همسایه پایینی بهم گفت : به خدا این قده دلم می خواد یه روز که آقا مهدی می یاد خونه لای در خونه تون باز باشه، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی می گید، این قدر می خندید!
منبع :
یادگاران، کتاب مهدی باکری
اکتبر 23, 2012
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), منبرک های روایی
1,027
(به بهانه شهادت امام باقر علیه السلام )
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ تِلْکَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَاب
حضرت باقر علیه السلام فرمود:
خداى عز و جل براى بدى قفلهائى قرار داده، و کلیدهاى آنها را شراب قرار داده، و دروغ بدتر از شراب است.
منبع:
الکافی ، جلد ۲ ، صفحه ۳۳۹ باب الکذب …..
گاهی انسان به راحتی برای تعارف دروغ می گوید!
داستانک:
مادر یکی از نمایندگان مجلس از دنیا می رود و دفتر یکی از مراجع پیام تسلیتی به این عنوان آماده می کند
“جناب دکتر ….خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ……رسید ؛ ایشان با تمام وجود ناراحت شدند و…”
این پیام را به آن مرجع برای تایید نشان می دهند . مرجع تقلید می گوید من با تمام وجود ناراحت نشدم؛ این را عوض کنید.
پیام را تصحیح می کنند و می نویسند:
“جناب دکتر ….خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ……رسید؛ ایشان بسیار ناراحت شدند و…”
برای دومین بار این پیام را به آن مرجع نشان می دهند . مرجع تقلید می گوید من بسیار ناراحت نشدم؛ این را عوض کنید.
دفتر آن مرجع سومین پیام را اینگونه می نویسند:
“جناب دکتر ….خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ……رسید ؛ ایشان ناراحت شدند و…”
برای سومین بار این پیام را به آن مرجع نشان می دهند . مرجع تقلید می گوید راستش من ناراحت هم نشدم؛ این پیر زن سالهاست در جا افتاده و الان ناراحتی ندارد.
رئیس دفتر می گوید پس چه بنویسیم ؟ نمی شود که نوشت:
“جناب دکتر ….خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ……رسید ؛ ایشان خوشحال شدند و…”
آن مرجع می فرماید چرا اینها را بنویسید! ؛ بنویسید:
“جناب دکتر ….خبر ارتحال مادر شما به …… رسید ؛ ایشان برای علو درجات مادرتان دعا کردند“
*
نکته اینجاست که گاه با تغییر کلمه ای دیگر دروغ نگفته ایم.
اکتبر 22, 2012
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), منبرک های روایی
1,301
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ:
سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یَأْکُلُونَ شَیْئاً اسْمُهُ الْبَنْجُ أَنَا بَرِیءٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ بَرِیئُونَ مِنِّی:
پیامبر فرمودند:روزگاری بر امت من خواهد آمد که ماده ای به نام بنگ می خورند. من از آنان بیزارم و آنان از من.
سَلِّمُوا عَلَى الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ لَا تُسَلِّمُوا عَلَى آکِلِ الْبَنْجِ:
پیامبر فرمودند:بر یهودی و نصرانی سلام کنید ولی بر مصرف کننده ی بنگ سلام نکنید.
مَنِ احْتَقَرَ ذَنْبَ الْبَنْجِ فَقَدْ کَفَرَ:
پیامبر فرمودند:کسی که گناه مصرف بنگ را کوچک بشمرد پس به تحقیق کافر شده است.
مَنْ أَکَلَ الْبَنْجَ فَکَأَنَّمَا هَدَمَ الْکَعْبَهَ سَبْعِینَ مَرَّهً وَ کَأَنَّمَا قَتَلَ سَبْعِینَ مَلَکاً مُقَرَّباً وَ کَأَنَّمَا قَتَلَ سَبْعِینَ نَبِیّاً مُرْسَلًا وَ کَأَنَّمَا أَحْرَقَ سَبْعِینَ مُصْحَفاً وَ کَأَنَّمَا رَمَى إِلَى اللَّهِ سَبْعِینَ حَجَراً وَ هُوَ أَبْعَدُ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ مِنْ شَارِبِ الْخَمْرِ وَ آکِلِ الرِّبَا وَ الزَّانِی وَ النَّمَّام:
پیامبر فرمودند: بزرگی گناه کسی که بنگ را مصرف کند مثل کسی است که هفتاد بار کعبه خانه ی خدا را منهدم و ویران کرده باشد ؛ و مثل کسی است که هفتاد ملک مقرب الهی را کشته باشد و بزرگی گناه کسی که بنگ را مصرف کند مثل کسی است که هفتاد پیامبر را کشته باشد و یا گناهش مثل کسی است که هفتاد قرآن را به آتش کشیده باشد و یا مثل کسی است که هفتاد بار به سوی خدا سنگ پرتاب کرده باشد.
منبع تمام روایات:
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۷، صفحه ۸۶
اکتبر 20, 2012
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), منبرک های روایی
812
وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ :
جَاءَنِی جَبْرَائِیلُ مُتَغَیِّرَ اللَّوْنِ فَقُلْتُ یَا جَبْرَائِیلُ مَا لِی أَرَاکَ مُتَغَیِّرَ اللَّوْنِ قَالَ اطَّلَعْتُ فِی النَّارِ فَرَأَیْتُ وَادِیاً فِی جَهَنَّمَ یَغْلِی فَقُلْتُ یَا مَالِکُ لِمَنْ هَذَا فَقَالَ لِثَلَاثِ نَفَرٍ لِلْمُحْتَکِرِینَ وَ الْمُدْمِنِینَ عَلَى الْخَمْرِ وَ الْقَوَّادِین
پیامبر فرمود: روزى جبرئیل بر من نازل شد، و رنگش پریده و حالش دگرگون بود سبب را پرسیدم: گفت: امروز بر دوزخ گذشتم و دره ای را دیدم که پیوسته برافروخته بود، از مالک دوزخ پرسیدم: این عذاب براى کیست؟ گفت: براى سه نفر: محتکران ، شرابخوار، و قوّاد (به هم رساننده ی زن ومرد در زنا )
منبع:
إرشاد القلوب إلى الصواب، جلد۱، صفحه ۱۷۴
وَ قَالَ رسول الله صلی الله علیه وآله : الْمُحْتَکِرُ مَلْعُون
پیامبر مکرم اسلام فرمودند :
کسی که مالی را برای گران شدن نگه دارد ، ملعون است
وَ قَالَ صلی الله علیه و آله : مَنِ احْتَکَرَ عَلَى الْمُسْلِمِینَ طَعَاماً ضَرَبَهُ اللَّهُ بِالْجُذَامِ وَ الْإِفْلَاس
هر که خوراکى را بر مسلمانان احتکار کند خدا او را به بیماری خوره و نیز به فقر مبتلا می کند
منبع هر ۲ روایت:
بحار الأنوار، جلد ۵۹، صفحه ۲۹۲
داستان :
در کربلا عطار مشهوری زندگی میکرد. روزگاری مریض شد و بیماریاش طولانی گردید. یکی از دوستان به عیادتش رفت؛ دید که از وسایل زندگی چیزی برایش باقی نمانده است؛ فقط حصیری در زیر بدن و متکایی در زیر سر دارد. تاجر ثروتمند دیروز، حالا به چنین روزی افتاده است . در همین حال، پسر تاجر وارد شد و گفت: ” پدر، برای نسخه امروز پول نداریم تا دارو بخریم .”
تاجر، متکای زیر سرش را به او داد و گفت: ” این را هم ببر و بفروش، تا ببینم راحت میشوم یا نه؟ “
دوست تاجر، از وی پرسید: جریان چیست؟
تاجر گفت: من در کربلا، نمایندگی فروش آبلیموی شیراز را داشتم . آبلیمو وارد میکردم و به مبلغ گرانی میفروختم. ناگهان در شهر، بیماری حصبه شایع شد و پزشکان اعلام کردند که آبلیمو برای درمان این بیماری سودمند است.
روز اول کاری نکردم، ولی روز بعد به خود گفتم: چرا آبلیمو را ارزان میفروشی؟ حالا که خریدار دو برابر شده است .
خلاصه، ابتدا [آبلیموها را نگه داشتم تا قیمت گرانتر شود و بعد] قیمت آبلیمو را دو برابر و بعد چند برابر کردم. مردم بیچاره هم از روی ناچاری میخریدند. بعد دیدم که آبلیموهایم دارد تمام میشود و هر قدر هم که آن را گران میکنم مردم میخرند. بنابراین شروع به ساختن آبلیموی تقلبی کردم و از این راه سود سرشاری به دست آوردم.
اما، ناگهان بیمار شدم، این بیماری مرا از پا انداخت و بستری کرد. در اثر این بیماری، هر چه پول به دست آورده بودم، از دست دادم . تا این که امروز دیدی که فقط همین متکا باقی مانده بود، این را نیز دادم تا ببینم آیا از دست این زندگی راحت میشوم یا نه؟
منبع:
داستانهای شگفت، شهید آیه الله دستغیب، صفحه ۹۴.
خاطره :
چند روز پیش شخصی که حسابدار شرکت محصولات غذایی … بود برایم تعریف می کرد:
مسئولین کارخانه متوجه شدند محصولات در حال گران شدن است ، تمام محصولات را از بازار جمع کردند تا گران شود .
اتفاقا آن انبار آتش گرفت و همه آن محصولات سوخت .
اکتبر 13, 2012
امام صادق(علیه السلام), منبرک های روایی
1,125
عبادت مهم تر است یا عبودیت ؟
بسیاری عبادت را مشروط میکنند ومیگویند : تا دلیلش را ندانیم انجام نمیدهیم !!!
مثلا : تا ندانیم چرا تراشیدن ریش حرام است …
و یا تا ندانیم چرا شستن دستها در وضو از بالا به پایین است …
و یا ما که بعد از جنابت حمام می رویم ؛چرا باید به این ترتیب غسل کنیم
و …
اما اگر کسی عبودیت داشت “چرا” نمی گوید
روایتی فوق العاده مهم و کارگشا :
قال الإمام الصادق – علیه السلام – :أمر الله إبلیس بالسجود لآدم، فقال: یا رب وعزتک إن أعفیتنی من السجود لآدم لأعبدنک عباده ما عبدک أحد قط مثلها، قال الله جل جلاله: إنی احب أن اطاع من حیث ارید.
امام صادق – علیه السلام – فرمودند: خداوند به ابلیس دستور داد بر آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا! سوگند به عزتت که اگر مرا از سجده بر آدم معاف داری تو را چنان پرستشی کنم که هرگز کسی مانند آن تو را نپرستیده باشد. خداوند جل جلاله فرمودند: من دوست دارم آن گونه که اراده می کنم اطاعت شوم.
منبع:
بحار الأنوار، جلد ۶۳، صفحه ۲۵۰
داستان :
مفضل بن عمر می گوید :من و عبدالله بن ابى یعفور خدمت امام رسیدیم . امام براى پذیرایى از ما میوه آورد، اما عبدالله به ایشان عرضه داشت که براى ناراحتى معده اش نمى تواند چیزى بخورد.
سپس عبدالله به امام گفت ((اى امام بزرگوار، شما مى دانید که من همواره از شما اطاعت کرده ام و هر چه گفته اید نه نگفته ام ، اگر این انار را نصف کنید و بگویید این نیمه حرام است و نیمه دیگر حلال است من بدون چون و چرا قبول مى کنم ، چون حرف شما حجت است )).
امام به او فرمود ((خدا رحمتش را شامل حالت گرداند)). سپس عبدالله بیمارى اش و درمان آن را که پزشک گفته باید شراب بخورد را به امام گفت و پرسید :حال چه مى فرمایید
امام صادق (علیه السلام ) به او فرمود:شراب حرام است ، هرگز شراب ننوش ، این شیطان است که تو را وسوسه مى کند و مى خواهد به بهانه شفاى دردت ، شراب به تو بنوشاند، اگر از شیطان نافرمانى کنى ؛ او نیز ماءیوس مى شود و دست از تو برمى دارد
از این سخن امام ، عبدالله خوشحال شد و دلش آرام گرفت . از امام خداحافظى کردیم و بازگشتیم . روز به روز حال عبدالله بدتر شد، اقوامش شراب آوردند تا او بنوشد، اما او نخورد.
مفضل ، من شنیده ام اگر براى معالجه باشد اشکالى ندارد.
اگر اشکال نمى داشت امام صادق او را منع نمى کرد… به هر حال ، روزهاى آخر عمرش را در بستر گذراند، پسر عمویش به او گفته بود ((بیچاره ، بخور اگر شراب ننوشى مى میرى )). عبدالله نیز در جوابش گفته بود ((به خدا قسم یک قطره هم نخواهم نوشید)). چند روزى در بستر ماند و درد را تحمل کرد. خداى متعال هم او را براى همیشه شفا داد.
منبع :
رجال کشى، صفحه ۲۴۷ تا ۲۴۹
اکتبر 9, 2012
داستانی
2,456
(به بهانه ۲۳ ذی القعده ، روز زیارتی امام رضا علیه السلام)
حجه الاسلام قرائتی می فرمودند:
یک خانمی بود فکرش کج بود. عقیدهای به زیارت و توسل و عبادت و اینها نداشت. اهل حجاب و… اصلاً طور دیگری بود. ولی شوهرش مذهبی بود و خودش نبود. به شوهرش گفت: من میخواهم مشهد بروم ولی من را دور و اطراف حرم نبر. من را هتلهایی ببر که دور از حرم است، تو هر چه میخواهی برو دو لیتر گریه کن. من حال حرم ندارم! من مشهد را میخواهم، ولی نه برای حرمش!
شوهر هم گفت: بسیار خوب، زنش را برد و آن هتل را گرفت و خودش هم حرم میرفت و زن هم حرم نمیرفت. روز آخر که در ماشین نشستند بیایند، این خانم گنبد را دید. گفت: یا امام رضا، ما حرم نیامدیم اما به ما خوش گذشت. سفر خوشی بود ولو ما زیارت نیامدیم، این را گفت و حرکت کردند. در ماشین این خانم خوابش برد.
خواب دید که امام رضا فرمود: همین که در شهر من به شما خوش گذشت من راضی هستم. ما دوست داریم که کسانی که میآیند به آنها بد نگذرد.
باید خیلی توجه کنیم ؛که امام رضا با اینگونه افراد اینچنین برخورد می کند . حال با زائران واقعی خود چه رفتاری را خواهد کرد ؟
اکتبر 6, 2012
اخلاقی, داستانی, قرآنی, لطیفه ای
26,047
ذَرْنىِ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا-وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا – وَ بَنِینَ شهُُودًا – وَ مَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِیدًا – ثمَُّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ
مرا با کسى که او را خود به تنهایى آفریدهام واگذار! – همان کسى که براى او مال گستردهاى قرار دادم – و فرزندانى که همواره نزد او (و در خدمت او) هستند، – و وسایل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم! – باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم!
(سوره مدثر – آیه ی ۱۱ تا ۱۵)
داستان :
روزی پادشاهی بود در یک کشور ثروتمند و بزرگ اما پادشاه خوشحال نبود. روزی که از آشپزخانه دربار می گذشت دید که آشپز خوشحال و خندان است از او در مورد علت شادیش پرسید او گفت: چرا خوشحال نباشم خانه دارم زنی خوب دارم و از فرزندانم هم راضی ام چرا خوشحال نباشم .
پادشاه موضوع را به وزیر گفت و علت را از او جویا شد. وزیر گفت چون او وارد گروه ۹۹ نشده است.
پادشاه به وزیر گفت گروه ۹۹ چیست؟ گفت گروه ۹۹ سکه. پس قرار شد که ۹۹ سکه در کیسه ای در کنار خانه آشپز بگذارند. آشپز کیسه را برداشت و با دیدن سکه ها خوشحال شده آنرا شمرد ۹۹ تا بود دوباره شمرد باز هم ۹۹ سکه خیلی ناراحت شد سروصدا براه انداخت تا آن سکه دیگر را پیدا کند ولی خبری نبود.
از فردا تصمیم گرفت تا بیشتر کارکند تا آن سکه باقیمانده را بدست آورد شب ها تا دیر وقت کار می کرد و خسته به خانه می آمد و صبح بخاطر اینکه دیر از خواب بیدار شده بود با همه دعوا می کرد.
وزیر به پادشاه گفت: آری حال او هم وارد گروه ۹۹ شده. افرادی که پول به اندازه کافی دارند اما بخاطر حرص و طمع به خود و زندگیشان سخت می گیرند.
این داستان مانند انسانهایی است که چند ماه پیش یک سکه خریده بودند و حالا که سکه گران شده می گویند ؛ کاش دوتا خریده بودیم . و آنکه ۲ تا خریده می گوید کاش ۳ تا …
لطیفه :
اَشْعَب بن جبیر مردی بود که از نظر طمع بین مردم شهرت خاصی داشت، از وی پرسیدند: طمع تو تا چه میزان است؟
او گفت: تا آنجا که از هر خانهای که دودی بلند میشود گمان میکنم که دارند برای من غذا درست میکنند. پس با این گمان بر میخیزم و همهی نان خشکهایم را آورده و درهم میشکنم و منتظر مینشینم که آبگوشت را بیاورند، چون انتظار زیاد میشود و خبری نمیآید، آن نان پارهها را در آب زده و میخورم.
دیگر اینکه هنگامی که خبر مرگ شخصی را میشنوم گمان میبرم که آن مرد وصیت کرده است که از مالش ثلث آن را به اشعب بدهید. پس با این گمان، برای عزاداری به منزل او میروم و هر کس درگوشی صحبت میکند فکر میکنم که دربارهی وصیتی که میّت در مورد من کرده صحبت میکند، پس با ورثه در تشییع و خاکسپاری همراهی نموده و به آنها در این کار کمک بسیار میکنم. اما هنگامی که میّت را به خاک میسپارند و خبری از وصیت نمیشود، ناامید به منزل باز میگردم.
دیگر اینکه چون به بازار سفالفروشان میروم، هر کسی را ببینم که ظرف و کاسهای میخرد گمان میکنم که آن ظرف به خاطر آن میخرد تا غذایی در آن ریخته و برای من بفرستد.
و هنگامی که از بازار مسگران عبور میکنم هر مسگری که دیگ درست میکند، پیش او میروم و التماس میکنم که آن را بزرگتر و گشادتر بسازد به امید آنکه شاید روزی صاحب آن ظرف برای من غذایی در آن بفرستد و چون گشادهتر باشد غذای بیشتری در آن جا گیرد.
اکتبر 3, 2012
داستانی, قرآنی, لطیفه ای
1,588
فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ – الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتهِمْ سَاهُونَ – الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ
پس واى بر نمازگزارانى که … در نماز خود سهل انگارى مىکنند، همان کسانى که ریا مىکنند،
سوره ماعون آیه ۴-۶
بحث ریا بحث مهمی است . بسیار اتفاق می افتد که انسان ریا می کند و خودش متوجه نمی شود به عنوان مثال :
در خیابان می خواهد پولی را در صندوق صدقات بیندازد ، اما می گوید بگذار خانه بروم و پول را در صندوق صدقات خانه می اندازم .
زیرا اگر مامور خالی کردن صندوق آمد ، صدقات من بیشتر باشد ؛ این ریاست
داستان :
مردی بود که هر کاری میکرد نمیتوانست اخلاص خود را حفظ کند و ریاکاری ننماید. روزی چارهای اندیشید و با خود گفت: «در گوشه شهر، مسجدی متروک وجود دارد که کسی به آن رفت و آمد نمیکند. خوب است شبانه به آن مسجد بروم تا کسی مرا ندیده و خالصانه خدا را عبادت کنم.»
وقتی شب چادرش را روی شهر گستراند. در نیمههای آن، مرد با سکوت و آرامش خاص، مخفیانه نام خدا را بر زبان آورد و نماز را آغاز کرد. هنوز رکعتی نماز نخوانده بود که ناگهان صدایی شنید؛ با خود گفت: «حتماً کسی وارد مسجد شده» بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود.
خوشحال از اینکه آن شخص فردا میرود و به مردم میگوید: این آدم چقدر خداشناس و وارسته است که در نیمههای شب به مسجد متروک آمده و مشغول نماز و عبادت است.
وقتی هوا روشن شد، به آن کسی که وارد مسجد شده بود، زیر چشمی نگاه کرد. از تعجب دهانش باز ماند. سگ سیاهی که براثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته بود در بیرون بماند به مسجد پناه آورده بود. مرد بر سر و روی خود زد و اظهار تاسف کرد
لطیفه :
شخص ریا کاری، روزی مردم را در بازار، جمع آورد و گفت: «لختی به من گوش کنید! همه تان می گویید که من فردی ریا کارم؛ ولی این درست نیست!»
گفتند: «چگونه باور کنیم؟!»
گفت: «از آن جا که دیروز را روزه بودم و امروز هم روزه دارم؛ امّا از این موضوع با هیچ کس حرفی نزده ام و تنها خود دانم و خدای خود!»
اکتبر 2, 2012
اخلاقی, داستانی, قرآنی
2,319
قال اللّه تبارک و تعالى لموسى علیه السّلام: یا موسى، أنا أفعل بک ثلاثه أفعال أنت أیضا افعل ثلاثه، فقال موسى علیه السّلام: ما هذه الثلاثه؟ قال اللّه تعالى: …
و الثّالث: لم اکلّفک عمل غد، فلا تکلّفنی رزق غد
خداوند به حضرت موسى خطاب فرمود: موسى من سه کار نسبت به تو مىکنم تو نیز در مقابل، سه عمل انجام ده.عرضه داشت: آنها چیست؟ فرمود: …
سوم : من عمل فردا را امروز نخواهم، تو هم امروز روزى فردا را نخواه
منبع :
تحریر المواعظ العددیه، صفحه ۲۲۷
انسان ؛ حریص است و به خاطر حرص ، روزی فردا را می خواهد ، خداوند در قرآن می فرماید:
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً
به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است ( سوره معارج آیه ۱۹)
داستان:
روزى هارون الرشید گفت: آیا کسى از زمان پیغمبر زنده مانده است؟ گفتند: باید جستجو کنیم. گشتند و گفتند: پیرمردى است که او را در گهواره مى گذارند، او هست.
گفت: او را بیاورید. سبدى برداشتند و پیرمرد را در سبد نشاندند و آوردند.
هارون به او گفت: تو رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیده اى؟ گفت: بله. گفت: چیزى از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیده اى؟ گفت: بله. گفت: چه شنیده اى؟ گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«یشیب ابن آدم و یشبّ فیه خصلتان الحرص و طول الأمل»
فرزند آدم پیر مى شود، ولى دو چیز در او جوان مىشود؛ یکى حرص، یکى آرزوهاى دراز.
گفت: هزار دینار طلا به او بدهید. پیرمرد که در کل عمرش صد دینار طلا ندیده بود، تشکر کرد و دوباره درون سبد نشست و او را بردند بیرون ،
گفت: مرا برگردانید، با هارون کار دارم. او را برگرداندند. گفتند: قربان! او با شما کار دارد، هارون گفت: او را بیاورید، پیرمرد گفت: این هزار دینار طلاى امسال است، یا هر سال به من هزار دینار مىدهى؟
هارون گفت: «صدق رسول الله» جان او دارد در مىرود، ولى حرص پول و آرزوى زنده ماندن سالهاى دیگر را دارد. گفت: نه، سالهاى دیگر نیز هست. تا او را بیرون بردند، مرد
منبع:
مرگ و فرصت ها، اثر حاج حسین انصاریان، صفحه ۳۷۶
اکتبر 1, 2012
داستانی, قرآنی, منبرک های روایی
1,922
قال اللّه تبارک و تعالى لموسى علیه السّلام: یا موسى، أنا أفعل بک ثلاثه أفعال أنت أیضا افعل ثلاثه، فقال موسى علیه السّلام: ما هذه الثلاثه؟ قال اللّه تعالى: …
و الثّانی: لو أکثرت الجفا معی لقبلت معذرتک إذا أقبلت الیّ، فکذلک اقبل معذره من جفاک لو اعتذر إلیک
خداوند به حضرت موسى خطاب فرمود: موسى من سه کار نسبت به تو مىکنم تو نیز در مقابل، سه عمل انجام ده.عرضه داشت: آنها چیست؟ فرمود: …
دوم : من عذر و توبهى ترا مىپذیرم هر چند نافرمانى بسیار کرده باشى، تو نیز عذر جفاکاران را بپذیر
منبع :
تحریر المواعظ العددیه، صفحه ۲۲۷
قرآن برای بخشیدن دیگران آیه ای دارد ؛ که بسیار بسیار مهم است
وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُم
عفو کنید و ببخشید؛ آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد ( سوره نور آیه ۲۲ )
پس اگر می خواهیم خدا ما را ببخشد باید از دیگران درگذریم
داستان :
نقل است که مردى خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسید و عرض کرد: پسر عمویت ، بسیار به شما ناسزا گفت و هر چه در توان داشت دریغ نکرد، حضرت کنیز خود را فرمود که: آب وضو برایش حاضر کند پس وضو گرفت و داخل نماز شد.
راوى گفت: من در دلم گفتم که حضرت او را نفرین خواهد کرد ، پس حضرت دو رکعت نماز گذاشت و گفت: اى پروردگار من! این حقّ من بود ، او را بخشیدم، بخشش و بزرگواری تو از من بیشتر است، پس او را ببخش و به خاطر کارش او را کیفر نده .
منبع:
منتهى الآمال، جلد ۲، صفحه ۱۲۷
سپتامبر 30, 2012
اخلاقی, داستانی, منبرک های روایی
2,173
قال اللّه تبارک و تعالى لموسى علیه السّلام: یا موسى، أنا أفعل بک ثلاثه أفعال أنت أیضا افعل ثلاثه، فقال موسى علیه السّلام: ما هذه الثلاثه؟ قال اللّه تعالى:
الأوّل: وهبتک نعیما کثیرا و لم أمنّ علیک، فهکذا إذا أعطیت خلقی شیئا فلا تمنّ علیهم
خداوند به حضرت موسى خطاب فرمود: موسى من سه کار نسبت به تو مىکنم تو نیز در مقابل، سه عمل انجام ده.عرضه داشت: آنها چیست؟فرمود:
اول؛ من نعمتهاى فراوان بی منت به تو دادم، تو هم اگر به کسى چیزى دادى منت مگذار،
منبع :
تحریر المواعظ العددیه، صفحه ۲۲۷
داستان:
عالم بزرگوار شهید مدرّس،[ در دوران نمایندگی مجلس]، درس کفایه را در مدرسه ی سپهسالار تدریس می کرد.
من مدتی به درس ایشان می رفتم. گاهی اوقات اتفاق می افتاد که مدرّس هفته ای دو روز ( روزهای پنجشنبه و جمعه) غیبت می کرد و ما فکر می کردیم که به دهات موقوفه می رود.
اتفاقاً دوستی داشتم که ساکن شهریار بود و از من دعوت کرد که به ده آنها بروم. دعوتش را پذیرفتم و رفتم. او ضمن صحبت گفت: «سیدی هست که گاه هفته ای یک روز به ده ما می آید و سر قنات می رود و با مقنّیها (چاه کن ها)کار می کند. بیشتر از همه ی آنها هم کار می کند». یک روز عصر پنجشنبه به همراه میزبان از ده بیرون رفتیم و به طور اتفاق از کنار قنات عبور کردیم.
مقنّیها مشغول به کار بودند. وقتی دقت کردم دیدم مدرّس نیز بالای چاه، مشغول کشیدنِ سطل از چاه است – منبع:کتاب دیدار با ابرار
[او نه تنها برمردم منت نمی گذاشت بلکه این گونه امور را وظیفه ی خود می دانست . حجه الاسلام ابوترابى قهرمان آزادگان، ده سال اسارت و شکنجه کشیده بود، ایشان وقتى وارد ایران شد، در سخنرانى خود فرمود که: ما ده سال شکنجه و آزار شدیم و اسیر هم شدیم ولى الان منّتى بر کسى نداریم. ده سال سختى کشیدند ولى مىگویند منّتى نداریم. ولى کسانی هم هستند که ۲ تا شیشه آبلیمو به جبهه داده اند، هر لحظه فتوکپى آن را نشان مىدهد که این سندش است…
امام (رحمه الله علیه) فرمود: من به گردن انقلاب هیچ حقى ندارم با این که همهى حقها براى امام بود. مىگفت: به من رهبر نگویید در صورتى که بهترین رهبر بود. مىگفت: من کارى براى اسلام نکردم در حالى که هر چه کار بود او کرد. پدر انقلاب بود. نقش محورى انقلاب بود. مؤسّس انقلاب بود .
سپتامبر 27, 2012
اخلاقی, ماه مهر, مناسبت های شمسی
1,386
(به بهانه ۷ مهر سالگرد شهادت شهید هاشمی نژاد)
حضرت حجه الاسلام و المسلمین شهید هاشمی نژاد فرمودند:
یک پیرمرد مسنّی ماه مبارک رمضان « مسجد لاله زار» می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود.
به او گفتم حاج آقا شما خیلی موفّق هستید من هر روز که مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید.
گفت: نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم. بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم.
مرحوم « حاج شیخ حسن علی نخودکی» باغچه ای در نجودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من سه حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید.
فرمودند: چی می خواهی؟
گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد.
فرمودند: نماز اوّل وقت به جماعت بخوان.
گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند.
فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال هم به حج مشرّف شدم هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد.
سپتامبر 26, 2012
امام رضا(علیه السلام), منبرک های روایی
1,335
(به بهانه میلاد امام رضا علیه السلام)
قال الإمام علیّ بن موسى الرضا علیه السّلام: سبعه أشیاء من الاستهزاء: من استغفر اللّه بلسانه و لم یندم قلبه فقد استهزأ بنفسه، و من سأل اللّه التوفیق و لم یجتهد فقد استهزأ بنفسه، و من سأل اللّه الجنّه و لم یصبر على الشدائد فقد استهزأ بنفسه، و من تعوّذ باللّه من النار و لم یترک شهوات الدّنیا فقد استهزأ بنفسه، و من ذکر الموت و لم یستعدّ له فقد استهزأ بنفسه، و من ذکر اللّه و لم یشق إلى لقائه فقد استهزأ بنفسه، و من أصرّ على المعاصی و طلب العفو من ربّه و لم یتب فقد استهزأ بنفسه
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود:
هفت چیز بدون هفت چیز دیگر مسخره است:
۱-کسى که به زبان استغفار کند و در دل پشیمان نباشد ،خود را مسخره کرده،
۲- کسى که توفیق از خدا بخواهد و کوشش نکند،خود را مسخره کرده،
۳- کسی که بهشت خواهد و بر سختیها صبر ننماید،خود را مسخره کرده،
۴- کسی که از آتش به خدا پناه برد و از لذت دنیا دست نکشد،خود را مسخره کرده،
۵-کسی که مرگ را یاد کند و آماده آن نشود،خود را مسخره کرده،
۶-کسی که خدا را یاد کند و مشتاق دیدار او نباشد،خود را مسخره کرده،
۷- کسی که در گناه اصرار ورزد و بدون توبه از خدا طلب عفو و بخشش کند،خود را مسخره کرده است
منبع:
تحریر المواعظ العددیه، صفحه ۴۷۰