دروغ نوشتنی ؛ یکی از انواع دروغ

 

در ادامه ی بحث دروغ به انواع دروغ رسیدیم

الف) دروغ زبانی “که گفته شد”

ب) دروغ با نوشتن

مانند :

پزشکی که بدون دلیل برای دانش آموزی گواهی مرخصی می نویسد …. دروغ با نوشتن است

شخصی که استشهاد محلی را بدون علم امضا می کند …….. دروغ با نوشتن است

شخصی که ندیده، ولی به عنوان شاهد نامه ای را امضا می کند …… دروغ با نوشتن است

جلوی مغازه اش می نویسد “به علت تغییر شغل اجناس نصف قیمت” ؛ آیا واقعا شغلت در حال تغییر است و یا واقعا نصف قیمت ؟ اگر اینگونه نباشد ……..دروغ با نوشتن است

ویا روی جنس نوشته شده ۱۰۰۰ تومان و بعدآن را خط زده اند نوشته اند ۵۰۰تومان ؛ این یعنی ۱۰۰۰تومان بوده و ما ۵۰۰ تومان میدهیم ؛اگر اینگونه نباشد …..دروغ با نوشتن است

و

.

.

.

 

خلاص شدن، یکی از عوامل دروغ

 

یکی از عوامل دروغ خلاص شدن از دست کسی است

به عنوان مثال:

 پسرمان به ما می گوید :آن اسباب بازی را می خواهم . و ما می گوییم فروشی نیست

ویا دخترمان آن عروسک را می خواهد و ما می گوییم برق دارد

و یا به فرزندمان که شلوغ می کند می گوییم فلانی دعوایت می کند(درحالی که دعوایش نمی کند) 

و یا حوصله جواب به سوالاتش را نداریم ؛ می گوییم نمی دانم

و

.

.

.

که اینها همه دروغ است

 

 

وعن عبد الله بن عامر  قال :

دعتنی أمی یوما ورسول الله – صلى الله علیه و آله وسلم – قاعد فی بیتنا ، فقالت : ها تعال أعطیک،

 فقال لها رسول الله – صلى الله علیه و آله وسلم : ” ما أردت أن تعطیه ؟ 

 قالت : أردت أن أعطیه تمرا .

فقال رسول الله – صلى الله علیه وآله وسلم : “ أما إنک لو لم تعطیه شیئا کتبت علیک کذبه 

 

عبد الله بن عامر می گوید :

روزی مادرم پیامبر را به منزل دعوت کرد . من در آنجا ایستاده بودم . مادرم [که نمی خواست من آنجا باشم] مرا صدا زد و گفت: عبدالله بیا چیزی به تو بدهم.

پیامبر فرمود: چه می خواهی به او بدهی ؟

مادرم گفت : خرما

پس پیامبر فرمود : اگر آنچه به او گفتی به او ندهی دروغ گفته ای !!!

منبع: کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، علی بن حسام الدین المتقی الهندی، جلد ۳، صفحه ۱۱۳۷، حدیث ۳۲۴۳

راهپیمایی در قرآن

 

(به بهانه نزدیکی به ۲۲ بهمن )

سؤال: آیا در قرآن، دلیلى براى شرکت در راهپیمایى و تظاهرات داریم؟

پاسخ: خداوند در قرآن مى‏فرماید:

«ولایَطؤون مَوطئاً یَغیظُ الکفّار … الّا کُتب لهم به عَملٌ صالح»   « سوره توبه، آیه ۱۲۰»

هیچ حرکت دسته جمعى که کفّار را عصبانى کند، صورت نمى‏گیرد مگر این که براى آن، پاداش عمل صالح ثبت مى‏شود.

آرى، راهپیمایى‏هایى که دشمنان اسلام و مسلمین را عصبانى کند، عمل صالح است.

این راهپیمایى‏ها (بخصوص آنگاه که از طریق وسایل ارتباطى و ماهواره‏ها منعکس مى‏شود) اگر براى اهداف‏ مقدسى صورت گیرد، نوعى حضور در صحنه، عبادت دسته جمعى و امر به معروف و نهى از منکر عملى و عامل تقویت روحیّه مردم و تهدید دشمن است.

منبع : کتاب پرسش هاى مهم، پاسخ هاى کوتاه(تمثیلات)، حجه الاسلام قرائتی،  صفحه :۹۸

حکم سجده روی ۲ مهر

 

اگر انسان در هنگام سجده ۲ مهر روی هم بگذارد ، اشکال ندارد

نکته :

اگر ما در مسجد یا در حرم ائمه، این کار را بکنیم ۳ حالت دارد

۱٫ می دانیم این مهرها برای هر نوع استفاده ای وقف شده

۲٫می دانیم این مهرها فقط برای کار عبادی وقف شده

۳٫ نمی دانیم که آیا این مهرها برای کار عبادی وقف شده یا برای هر نوع استفاده ای

 

اگر حالت اول است گذاشتن ۲ مهر روی هم اشکال ندارد .

اما برای ۲ مورد بعد ، اجازه ی گذاشتن ۲ مهر روی هم را نداریم و اگر این کار را انجام دهیم نماز بنا بر احتیاط واجب باطل است

دلیل آن بسیار روشن است زیرا مهری را که زیر مهرمان قرار می دهیم استفاده ی عبادی ندارد و فقط به عنوان سکّو استفاده می شود ، در حالی که کسی که آن را وقف کرده نیت استفاده ی عبادی داشته است

سوال :

اگر ما نمی دانستیم نیت واقف چه بوده است ، چه کنیم ؟

پاسخ:

این همان حالت  سوم بود . و چون ما شک داریم نمی توانیم از ۲ مهر روی هم استفاده کنیم

البته دقت فرمایید این نظر ، نظر آیت الله سیستانی می باشدو نظریه ی بقیه ی فقها هنوز روشن نیست

( این مساله را بنده مجدداً از آیت الله مروارید نماینده ی آیت الله سیستانی در مشهد پرسیدم، ایشان این نظر را تایید فرمودند )

مساله ای در باب سجده در نماز ؛ درحال نشسته

 

مساله

اگر نمازگزار نشسته نماز میخواندباید درهنگام سجده هرکدام از ۷ عضوی که در هنگام سجده روی زمین قرار می گیرد را روی زمین بگذارد

بسیار دیده می شود کسانی که روی زمین نماز می خوانند در هنگام سجده یک میز کوچک مقابل خود می گذارند و علاوه بر پیشانی ؛ دست های خود را روی آن میز می گذارند ، که این باعث بطلان نماز می شود . آنان باید دستها را چون به زمین می رسد روی زمین بگذارند

و یا کسانی که روی صندلی نماز می خوانند (به فتوای بسیاری از فقها) در هنگام سجده باید دو شست پای خود را روی زمین بگذارند ، نه کف پا

روایت و حدیثی تکان دهنده در باب اطاعت

 

قال الله عزوجل :

 یا بن آدم، أنا غنیّ لا أفتقر، أطعنی فیما أمرتک أجعلک غنیّا لا تفتقر.

یا ابن آدم، أنا حیّ لا أموت، أطعنی فیما أمرتک أجعلک حیّا لا تموت،

 أنا أقول للشی‏ء کن فیکون، أطعنی فیما أمرتک أجعلک تقول للشی‏ء: کن فیکون.

 

در حدیث قدسى آمده است :

اى فرزند آدم، من غنىِ بى‏نیاز هستم، تو هم دستورات مرا اطاعت کن تا تو را هم غنى کنم تا فقیر نشوى.

اى فرزند آدم، من زنده ‏اى هستم که نمى‏میرم تو هم مرا اطاعت کن تا تو را هم زنده ی جاودانه کنم.(در اذهان مردم عزیز باشی در نتیجه نمیری)

 [ اى فرزند آدم ] من به هر چیزى بگویم باش پس مى‏شود، تو هم مرا اطاعت کن تا به هر چه بگویی باش بشود

منبع: الجواهر السنیه-کلیات احادیث قدسى، صفحه ۷۱۳   ، باب ما لم یتصل بإمام معین منهم علیهم السلام، حدیث ۱۵۱


آیت الله بهاء الدینی ؛ بزرگ مرد تقوا و بصیرت

 

(به بهانه ۱۳ ربیع الاول سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی بهاء الدینی )

۳ خاطره از این مرحوم

**************************************

۱٫ قنوت هایش شنیدنی بود، شنیدنی تر شد. وقتی پرسیدند چرا مدتی فقط دعای اللهم کن لولیک … را می خوانید،

گفتند: “حضرت پیغام دادند، در قنوت برای من دعا کنید.

**************************************

۲٫ به آیت الله بهاءالدینی گفته شد :

” آیت الله منتظری قائم مقام رهبری شده اند”

ایشان فرمودند :

” قضیه قائم مقامی سر نمی گیرد. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آیت الله خامنه ای است”.

**************************************

۳٫ روزی بعد از ملاقات مقام معظم رهبری با آیت‌الله بهاءالدینی از ایشان می‌پرسند که آیا دیروز مقام معظم رهبری به اینجا آمده بود؟ ایشان در جواب می‌فرمایند:

“بله چند دقیقه خورشید اینجا تابید و رفت، او چون خورشید دارای خیر و برکات است.”

**************************************

 

در صورت تمایل به مطالعه ی  ۲۰ خاطره ی کوتاه از حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی به قسمت سمت راست صفحه (منبرکهای تابویی) در بخش  “تابلو …………. آیت الله بهاء الدینی ” و یا به آدرسhttp://manbarak.blogfa.com/post/355  رجوع فرمایید

۶ درخواست از پیامبر و ۶ دستورالعمل

 

(به بهانه ۱۲ ربیع الاول سالروز ولادت پیامبر مکرم اسلام  صلی الله علیه و آله – به روایت اهل سنت)

جاء رجل إلى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله فقال:

علّمنی عملا إذا عملته أحبّنی اللّه و الناس، و یثری مالی، و یصحّ بدنی، و یطیل عمری، و یحشرنی معک.

فقال صلّى اللّه علیه و آله:

هذه ستّ خصال: إذا أردت أن یحبّک اللّه فخفه و اتّقه، و إذا أردت أن یحبّک الناس فاقطع عن ما فی أیدیهم، و إذا أردت أن یثری مالک فأکثر من الصّدقه، و إذا أردت أن یصحّ بدنک فأکثر من الصّوم، و إذا أردت أن یطیل عمرک فصل أرحامک، و إذا أردت أن یحشرک اللّه معی فأکثر من السجود بین یدی الواحد القهّار.

 

مردى به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد:

 کارى به من بیاموزید که هم خدا و هم بندگان مرا دوست بدارند، مالم زیاد، بدنم سالم و عمرم دراز گردد، و با شما محشور شوم.

پیامبر فرمود:

اینها که مى‏خواهى شش مطلب است پس باید شش جهت را مراعات کنى:

 اگر خواهى خدا دوستت دارد از او بترس و تقوا پیشه کن؛

اگر خواهى محبوب مردم باشى، طمع از آنان برگیر؛

اگر میل دارى مالت زیاد شود، بسیار صدقه بده؛

اگر به سلامت بدن علاقه‏ مندى، زیاد روزه بگیر؛

 اگر عمر دراز خواهى، با خویشان خوش‏رفتارى کن؛

 اگر دوست دارى قیامت با من باشى، براى خداوند قهار سجده بسیار کن.

منبع : تحریر المواعظ العددیه، صفحه ۴۲۸   و نصایح، صفحه ۲۴۸   

 

حدیثی عجیب و شگفت آور در انفاق خالصانه

 

 

قال رسول الله صلى الله علیه وسلم :

لما خلق الله الأرض مادت بأهلها فخلق الجبال فصیرها أوتاداً للأرض فقالت الملائکه ما خلق ربنا خلقاً هو أشد من الجبال فخلق الله الحدید فقطع الجبال ثم خلق النار فأذابت الحدید ثم أمر الله الماء بإطفاء النار وأمر الریح فکدرت الماء فاختلفت الملائکه فقالت نسأل الله تعالى قالوا یا رب ما أشد ما خلقت من خلقک قال الله تعالى لم أخلق خلقاً هو أشد على من قلب ابن آدم حین یتصدق بصدقه بیمینه فیخفیها عن شماله فهذا أشد خلقاً خلقه

 

رسول صلى الله علیه و آله فرمود:

چون حق تعالى زمین را بیافرید بلرزید کوه را بیافرید تا وى را فروگرفت ملائک گفتند: هیچ چیز نیافرید حق تعالى قوى‏تر از کوه.

پس آهن‏ رابیافرید تا کوه‏ راببرید، گفتند: آهن قوى‏تر است، آتش را بیافرید تا آهن را بگداخت، پس آب را بیافرید تا آتش را بکشت، پس باد را بفرمود تا آب را برجاى بداشت. پس ملائک اخلاف کردند و گفتند: بپرسیم از حق تعالى که چیست از آفریده‏هاى تو که هیچ چیز از آن قوى‏تر نیست؟

خداوند فرمود: آدمى که صدقه بدهد به دست راست ،که دست چپ وى خبر ندارد، هیچ آفریده‏اى قوى‏تر از وى نیست و نیافریده‏ام‏ (منظور صدقه ی پنهانی و بدون ریاست )

 

منبع:  محجه البیضاء فیض کاشانی، جلد۶، صفحه ۱۴۲،  کتاب ذم الجاه والریاء.

 

تشکر ، یکی از اصول زیاد کننده علاقه در زندگی

 

( به بهانه ۱۰ ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر مکرم اسلام و حضرت خدیجه علیهما السلام )

عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ :

مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل

حضرت رضا (علیه السلام) می فرمایند:

کسى که از احسان مردم تشکر نکند شکر خدا را بجا نیاورد

منبع: بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهارف جلد  ‏۶۸، صفحه  ۴۵

یکی از اصولی که زندگی را شیرین می کند اصل تشکر است

به عنوان مثال مرد باید هنگام غذا از همسرش به خاطر پخت غذا تشکر کند

و زن نیز از مرد باید تشکر کند

در غیر مسایل مربوط به همسر نیز انسان باید تشکر کند و نگوید وظیفه ی اوست

مانند :

در هنگام …………….پیاده شدن از اتوبوس از راننده …………….تشکر کنیم

درهنگام …………….بیرون آمدن از مغازه از مغازه دار…………….تشکر کنیم

در هنگام ………………….خروج از مسجد از خادم………………….تشکر کنیم

در هنگام ……………………..دیدن روفتگر از او……………………..تشکر کنیم

در هنگام ………………….دیدن معلم فرزندمان از او…………………تشکر کنیم

در هنگام …………..دیدن راننده سرویس فرزندمان از او……………تشکر کنیم

در هنگام …………..دیدن فیلمی زیبا با پیامک از کارگردان …………..تشکر کنیم

در هنگام ………….مشاهده کار خوبی از مسئولین از آنان ………….تشکر کنیم

در هنگام …….خواندن مطلبی زیبا در مجله با پیامک از نویسنده……. تشکر کنیم

و

.

.

.

 

راه تقرب به خدا، نماز شب

 

(به بهانه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام)

وَ قَالَ الامام العسکری علیه السلام:

‏ إِنَ‏ الْوُصُولَ‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ ، لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند :

رسیدن به خداوند عزیز ، سفرى است که درک نمیشود مگر با شب زنده دارى‏

منبع: بحار الأنوار، جلد ‏۷۵، صفحه ۳۸۰، باب ۲۹

داستان:

علامه طباطبایی می فرمودند:

چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!

نتیجه ی کوچکترینِ اعمال

 

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ  * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ

هر کس به اندازه ذره‏اى کار نیک کرده باشد پاداش آن را خواهد دید

و هر کس به اندازه ذره‏اى کار بد کرده باشد کیفر آن را خواهد دید.

سوره زلزله آیه ی ۷ و ۸

داستان ۱:

مردى خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله  آمد عرض کرد: علمنى مما علمک اللَّه:” از آنچه خداوند به تو تعلیم داده به من بیاموز”.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله  او را به مردى از یارانش سپرد، تا قرآن به او تعلیم کند، و او سوره “إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ” را تا به آخر به او تعلیم داد، آن مرد از جا برخاست و گفت: همین مرا کافى است (و در روایت دیگرى آمده تکفینى هذه الایه:” همین یک آیه مرا کفایت مى‏کند”)!

 پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله  فرمود: او را به حال خود بگذار که مرد فقیهى شد! (و طبق روایتى فرمود رجع فقیها: او فقیه شد و بازگشت!)

منبع: تفسیر نمونه جلد ‏۲۷، صفحه: ۲۳۲

 

داستان ۲:

آیت الله شبیری زنجانی می فرمودند:

من از نزدیکان حاج احمد آقا فرزند امام شنیدم که ایشان حضرت امام خمینی را در خواب دیده اند .

از ایشان می پرسند که به شما چه گذشت؟

ایشان دست خود را بلند می کنند و پایین می آورند و می گویند : بدان ،حرکتی مانند این حرکت دستِ من در اینجا حساب دارد .

حاج احمد آقا می پرسند: عبور از برزخ چه گذشت ؟!

امام می فرمایند:

با وساطت اولیاء الهی به خوبی گذشت.

منبع: کتاب حمیمف جلد ۲، صفحه ۲۱۵به نقل از کتاب روزنه هایی از عالم غیب، صفحه ۴۰۱

شک در صحّت السّلام علینا و على عباد الله الصّالحین

 

احکام

 اگر نماز گزار در صحّت (السّلام علینا و على عباد اللَّه الصّالحین) شکّ کرد نباید آن را تکرار کند و (السّلام علیکم ..) را بگوید و اگر احیانا تکرار کرد بنا بر احتیاط واجب نمازش باطل است و باید نمازش را دوباره بخواند  ؛ امّا اگر یقین پیدا کرد که (السّلام علینا و على عباد اللَّه الصّالحین )را غلط گفته؛ اداء  واجب است

 

منبع: مجمع المسائل (للگلپایگانی)  ، جلد‏۱، صفحه   ۱۷۸  

البته این نظر برخی از مراجع است

داستان آهنگری که دستش نمی سوخت

 

سید محمد اشرف علوی می‏نویسد:

« در سفری به مصر، آهنگری را دیدم که با دست خود آهن گداخته را از کوره آهنگری بیرون می‏آورد و روی سندان می‏گذاشت و حرارت آهن به دست وی اثر نمی‏کرد. با خود گفتم این شخص، مردی صالح است که آتش به دست او کارگر نیست. ازاین‏رو، نزد آن مرد رفتم، سلام کردم و گفتم:

«تو را به آن خدایی که این کرامت را به تو لطف کرده است، در حق من دعایی کن.» مرد آهنگر که سخن مرا شنید، گفت: «ای برادر! من آن‏گونه نیستم که تو گمان کرده‏ ای.»گفتم: «ای برادر! این کاری که تو می‏کنی، جز از مردمان صالح سر نمی‏زند.»

گفت: « گوش کن تا داستان عجیبی را دراین‏باره برای تو شرح دهم. روزی در همین دکان نشسته بودم که ناگاه زنی بسیار زیبا که تا آن روز کسی را به زیبایی او ندیده بودم، نزد من آمد و گفت:

« برادر! چیزی داری که در راه خدا به من بدهی؟»

من که شیفته رخسارش شده بودم، گفتم: «اگر حاضر باشی با من به خانه‏ ام بیایی و خواسته مرا اجابت کنی، هرچه بخواهی به تو خواهم داد.»

زن با ناراحتی گفت: «به خدا سوگند، من زنی نیستم که تن به این کارها بدهم.» گفتم: «پس برخیز و از پیش من برو.»

زن برخاست و رفت تا اینکه از چشم ناپدید شد. پس از چندی دوباره نزد من آمد و گفت: «نیاز و تنگ‏دستی، مرا به تن دادن به خواسته تو وادار کرد.»

من برخاستم و دکان را بستم و وی را به خانه بردم. چون به خانه رسیدیم، گفت: «ای مرد! من کودکانی خردسال دارم که آنها را گرسنه در خانه گذاشته ‏ام و بدینجا آمده‏ام. اگر چیزی به من بدهی تا برای آنها ببرم و دوباره نزد تو باز گردم، به من محبت کرده‏ ای.»

من از او پیمان گرفتم که باز گردد. سپس چند درهم به وی دادم. آن زن بیرون رفت و پس از ساعتی بازگشت. من برخاستم و در خانه را بستم و بر آن قفل زدم.

زن گفت: «چرا چنین می‏کنی؟» گفتم: «از ترس مردم.» زن گفت: «پس چرا از خدای مردم نمی‏ترسی؟» گفتم:

 «خداوند، آمرزنده و مهربان است.»

 این سخن را گفتم و به طرف او رفتم.دیدم که وی چون شاخه بیدی می‏لرزد و سیلاب اشک بر رخسارش روان است. به او گفتم: «از چه وحشت داری و چرا این‏گونه می‏لرزی؟ » زن گفت: «از ترس خدای عزوجل.» سپس ادامه داد: «ای مرد! اگر به خاطر خدا از من دست برداری و رهایم کنی، ضمانت می‏کنم که خداوند تو را در دنیا و آخرت به آتش نسوزاند.» من که وی را با آن حال دیدم و سخنانش را شنیدم، برخاستم و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: «ای زن! این اموال را بردار و به دنبال کار خود برو که من تو را به خاطر خداوند متعال رها کردم.»

زن برخاست و رفت. اندکی بعد به خواب رفتم و در خواب بانوی محترمی که تاجی از یاقوت بر سر داشت، نزد من آمد و گفت: «ای مرد! خدا از جانب ما جزای خیرت دهد.» پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: «من مادر همان زنی هستم که نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتی. خدا در دنیا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.» پرسیدم: «آن زن از کدام خاندان بود؟» فرمود: «از ذریه و نسل رسول خدا (صلّی ‏الله علیه و آله و سلّم).» من که این سخن را شنیدم، خدای تعالی را شکر کردم که مرا موفق داشت و از گناه حفظم کرد و به یاد این آیه افتادم که خداوند می‏فرماید:

 

«إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»   (احزاب: ۳۳)

خدا می‏خواهد هر پلیدی را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را از هر عیبی پاک و منزه گرداند.»

سپس از خواب بیدار شدم و از آن روز تاکنون آتش دنیا مرا نمی‏سوزاند و امیدوارم آتش آخرت نیز مرا نسوزاند

 منبع: فضائل ‏السادات، ص ۲۴۰ و ۲۴۱  و  کتاب «گناه گریزی» سیدحسین اسحاقی

چرا امام زمان (عجل الله فرجه) را ابا صالح می نامند؟

 

سوال :

چرا به حضرت مهدی(عجل الله فرجه) ابا صالح می گویند ؟ مگر ایشان فرزندی به نام صالح داشتند ؟

 

کلمه اب در لغت عرب به معنای پدر آمده است . بدین جهت برخی از مردم تصور می کنند که عبارت اباصالح در حالت ترکیبی باید به معنای پدر صالح باشد تا معنی و مفهوم جمله صحیح گردد .

هدف از به کار بردن کنیه «اب » و «ام » برای افراد، اثبات پدر یا مادر بودن آن اشخاص است نسبت به مضاف الیه شان، مانند ابوالحسن (پدر حسن)، ابو جعفر (پدر جعفر)، ام داوود (مادر داوود)، لکن از نظر لغت عرب این طور نیست که کلمات یاد شده (اب و ام) همیشه به معنای پدر و مادر باشد، بلکه گاهی به معنای صاحب و مالک و کنه و اساس شی ء می باشد مانند: ابوالفضل، ابوتراب، ام القری، ام الفساد و امثال آن که به طور یقین هیچ کدام آنها در معنای پدر و مادر به کار نرفته است . چون حضرت ابوالفضل (علیه السلام) پسری به نام فضل نداشته است که ابوالفضل – در این مورد – به معنای پدر فضل باشد . علی (علیه السلام) نیز فرزندی به نام تراب نداشته است که آن حضرت پدر تراب باشد و همچنین است کلمه ام القری که کنیه معروف شهر مکه است، چرا که شهر مکه فرزندی نداشته است که مادر آن باشد .

پس با این اوصاف مامی توانیم  نام اباصالح را روی فرزندانمان بگذاریم ؛ همان گونه که ابوالفضل می گذاریم

 

در بعضی از نوشته ها دو وجه درباره  اباصالح  ذکر شده است :

۱٫ در آیه ٢٧ سوره انبیا (و کُلّاً جَعَلنا صالحین), عنوان صالح به  نبی  اطلاق شده و کنیه  اباصالح  یعنی, پدر نبی و این بیانگر مقام والای حضرت مهدی(عجل الله فرجه) است و چون آن حضرت از هر پیغمبری, خصوصیتی دارد و ویژگی های انبیا در او جمع است   لذا او را پدر انبیا می گویند.

 ٢در آیه ۱۰۱ سوره یوسف (الحقنا بالصالحین)  , مراد از صالح حضرت یوسف است. کنیه اباصالح یعنی  پدر یوسف  و این نشانگر زیبایی و نیکی فوق العاده امام مهدی استیعنی, پدر زیبایی ها

سوال۲:

حال آیا لفظ اباصالح در روایات آمده است ؟

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهما السلام  قَالَ:

إِذَا ضَلَلْتَ فِی الطَّرِیقِ فَنَادِ یَا صَالِحُ یَا بَا صَالِحٍ أَرْشِدُونَا إِلَى الطَّرِیقِ رَحِمَکُمُ اللَّه‏

امام باقر علیه السّلام می فرمایند:

چون راه را گم کردى‏ فریاد بزن یا صالح یا ابا صالح راه را به ما نشان دهید خدایتان رحمت کند

منبع: بحار الأنوار جلد‏۶۰ ؛صفحه ۷۲

 

**منبرک**