(به بهانه ۱۲ خرداد سالروز ارتحال حجه الاسلام ابوترابی)
معمولا در منزل هر کدام از آزادگان سرافراز که بروید ؛ می بینید کنار عکس امام و آقا ؛ عکس دیگری هم هست و آن عکس امیرالاسرا حجه الاسلام ابوترابی است کسی که بیش از ۱۰ سال در اردوگاههای صدامیان مراد و امام اسرا بود
داستانک:
حجه الاسلام قرائتی می فرمودند:
در اجلاس نماز که سالى یک اجلاس داریم، آن هم مقام معظم رهبرى پیام مىدهد و رئیس جمهور هرکس هست مىآید افتتاح مىکند و خوب مسئولین فرهنگى جمع مىشوند چه کنیم … یک روز آقاى ابوترابى که ده سال اسیر بود، گفت: من مىخواهم چند دقیقه صحبت کنم.
قدم به چشم! بفرما.
گفت: آقایانى که در اجلاس نماز جمع شدهاید ما نماز خواندیم نه شما! گفتیم: خوب!
گفت: صدام دستور داد رهبران این اسران را بگیرید با شکنجه همه را امشب اعدام کنید. منتها با شکنجه نه با گلوله! آمدند یک چند نفر را درآوردند، هر کدام را یک شکلى، دو نفر را چنان نگه داشتند، مشت به این طرف و آنطرف چشم او زدند، که چشمهایش روى موزاییکها افتاد. یعنى مثل کلهپاچهاى که چنین مىکنى، مخش تکان مىخورد.
خود ایشان را میخ گذاشتند شروع به کوبیدن کردند. هر کدام را با یک شکنجهى ویژهاى منتها شکنجهاى که بداند این قطعاً مىمیرد. گفتند: دستور صدام عملى شد، رفتند. ما همه افتادیم. بُنه عمرى داشتیم، بُنه جونى، تک تک نفس مىکشیدیم منتظر مرگ بودیم.
سپیده زد فکر کردیم سپیدهى صبح است. بلند شدیم دیدیم حال نداریم. همان در خون خودمان خوابیده نماز خواندیم. بعد دیدیم نه این صبح صادق نبوده، صبح کاذب بوده، بعد که سپیده زد فهمیدیم این صبح است.
دو مرتبه نماز خواندیم. گفت: آنروزى که چشمهاى ما از کاسه درآمد و میخ در سر ما کوبیدند ما دو بار نماز صبح خواندیم. ما نماز مىخوانیم.
منبع:حجه الاسلام قرائتی در برنامه درسهایى از قرآن [۱۵/ ۱۲/ ۸۷]
جهت مطالعه خاطراتی از حجه الاسلام ابوترابی اینجا ؛ و آزادگان اینجا را کلیک نمایید
a