نوامبر 7, 2018
اخلاقی, اعتقادی, امام رضا(علیه السلام), تابلو اعلانات, داستانی, ماه صفر, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,633
جهت چاپ پوستر باکیفیت بسیار بالا روی تصویر کلیک نمایید
( این تصویر را میتوانید در سایز ۴۰۰ * ۱۰۰ سانتی متر و یا کوچکتر مانند ۳۰۰ *۷۵ و یا ۲۰۰ *۵۰ چاپ نمایید)
توجه : این متون در برگه های ” ابر و باد” یا “تذهیب” متناسب برای ایام ولادت یا شهادت امام رضا علیه السلامجهت نصب در مسجد ، پایگاه بسیج ، دانشگاه ، اداره و یا … می باشد.
***
پدرشان میگفتند:”زیارت رضا مثل زیارت خداست در عرش.”
خودشان میگفتند:”سه موقع میآیم سراغ تان. اول: نامه های اعمال را که میدهند.
دوم : پل صراط.
سوم: پای حساب کتاب.”
پسرشان میگفتند:” از طرف خدا ضمانت میکنم بهشت را برای زائر با معرفت پدرم.”
برای مطالعه ادامه داستان ها به ادامه مطلب بروید.
ادامه نوشته »
نوامبر 23, 2016
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), داستانی, فایل صوتی, منبرک های روایی
1,525
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ».
اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است. (سوره حجرات آیه ۱۲)
اصل بر این است که ما نسبت به دیگران حسن ظن داشته باشیم، یعنی کار مردم را توجیه کنیم و سریع بدترین صورت را در نظر نگیریم.
مثلا: هوا سرد می شود و شخصی کلاه سرش نمی کند. می گوییم چرا در این سرما کلاه سرش نمی کند؛ خوب شاید گوشش مشکل دارد.
یا یا می گوییم چرا در هوای سرد دمپایی می پوشد؛ خوب شاید انگشت شصتش مشکل دارد و نمی تواند کفش بپوشد.
یا اینکه چرا فلانی در هوای سرد می خواهد مسافرت برود؛ خوب شاید فکرش را کرده یا اینکه مجبور است مسافرت برود.
یا اینکه چرا فلانی از دستشویی آمده و وضو نگرفته؛ خوب شاید نمی تواند وضو بگیرد و می خواهد تیمم کند.
ما کارهای خودمان را خوب توجیه می کنیم اما اگر دیگران خطایی کنند به بدترین صورت می گوییم.
مثلا در زمان نماز می بینیم که یک روحانی به مسجد نمی آید و از کنار مسجد می گذرد؛ خوب شاید می خواهد به مدرسه ای برود و یک ربع بعد از اذان، آنجا نماز جماعت بخواند.
حضرت علی علیه السلام: «پر کاه را در چشم مردم می بینند اما تنه درختان را در چشم خویش نمی بینند».
داستان:
فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم امام جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند!! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم!
از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!! و نماز بی وضو می خواند!!
این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم؛ گویی به من الهام شد: شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است. از خودش این را پرسیدم. حرفم را تایید کرد. اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم!
سپتامبر 12, 2015
اخلاقی, امام جواد(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه ذی القعده, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,383
(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)
وَ قَالَ ااجواد علیه السلام: الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ
۱٫تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ … [بحار الأنوار؛جلد ۷۵ ؛صفحه ۳۵۸ ]
امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است:
۱٫توفیق از جانب خدا…
توفیق یعنی گره های زندگی ؛ بی آنکه متوجه شویم باز شود
داستانک ۱:
شخصی میگفتم : در ذهنم آمد ، آیا سوره ای هست که در تمام آیاتش کلمه “الله ” باشد
قرآن را باز کردم سوره ” مجادله ” آمد تک تک آیاتش را دیدم ، همه ” الله ” داشت
گاهی نیز به خاطر مسائلی از جمله غرور ؛ توفیق از او گرفته می شود
داستانک ۲ :
طلبه ای می گفت تازه طلبه شده بودیم رفتیم روستا دیدیم قرائت قرآن است و ما وارد شدیم.
استاد جلسه هم بود ما هم خواستیم ریشى جنبانده و اظهارنظر و عرض اندامى کنیم، گفتیم قرآن خواندن که مستحب است و نماز واجب به جاى قرآن حمد و سوره را براى نماز تصحیح کنید.
پیرمرد استاد گفت: آقا خوب شما بخوانید تادیگران همراه شما بخوانند، مى گویدتا این را گفت و من فکر کردم بسم الله و حمد یادم رفت که بخوانم گفت: بگو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» دنبالهاش یادم نیامد و حالى خداوند در این جلسه از ما گرفت که مى خواستیم خود نمایى کنیم.
هر ۳ مورد در یک نگاه
آگوست 11, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, روان شناسی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,620
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …
۳٫ وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم ….
۳٫ و هر کس داخل در جای بدی شود ، متهم خواهد شد [بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
این فراز از روایت این جمله را می رساند که ” خود را در معرض تهمت قرار ندهیم “
به عنوان مثال:
مردی گردنبند زرد رنگ به گردن می اندازد ؛ همه فکر می کنند طلاست(در حالی که طلانیست )
شخصی به خانمی در خیابان چشمک میزند ؛ مردم فکر بد می کنند ( حال آنکه آن خانم،همسرش بوده)
با نامحرم در جای خلوتی قرار می گیرد ، مردم او را متهم میکنند
داستانک :
پیامبر اکرم در حال اعتکاف بود . زنی آمد و مدتی با ایشان صحبت کرد و بعد برخاست و رفت .
در این هنگام دو نفر از اصحاب از کنار پیامبر عبور کردند و به آن حضرت سلام نمودند .
فوراً پیامبر خدا فرمود:این زن صفیه ،همسرم بود
آن دو عرض کردند ای رسول خدا ما به شما شک نداشتیم
پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.
فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا [محجه البیضاء؛ جلد ۵ ؛ صفحه ۶۷ ]
خاطره :
در دبیرستانی نماز می خواندم ؛ خواستم در بین نماز ـ برای آموزش وضو ؛ با یک لیوان آب ـ وضو بگیرم.
شروع کردم به وضو گرفتن ، “صورت و دست راست و داست چپ و سر و پای راست” ؛ اما پای چپ را نکشیدم و وضو را تمام کردم .
بعد از نماز دوم، یکی از دانش آموزان آمد و سوال کرد : چرا مسح پای چپ را نکشیدید
گفتم : اینکار لازم نبود ؛ پای چپ مثل پای راست مسح کشیده میشود اما اگر می کشیدم ممکن بود بعضی با خود بگویند وضوی امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو می گیرد.
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 10, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
5,493
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …
۲٫وَ مَنْ لَا یُقَیِّدْ أَلْفَاظَهُ یَنْدَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم…
- هر کس زبانش را رها کند ، پشیمان میشود[بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
چه بسیار اوقاتی که ما بعد از صحبت کردن پشیمان شده ایم؛ آنجا بود که با خود گفتیم :چه خوب بود این حرف را نمی زدم
داستانک:
شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصیحت کنید،
حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَک زبانت را نگهدار،
دوباره گفت: که نصیحتم کنید، فرمود: زبانت را نگه دار،
باز گفت: مرا نصیحت کنید،
فرمود: واى بر تو، مگر چیزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افکند [تحف العقول صفحه :۹۴ ]
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 9, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام رضا(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
5,017
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ
۱٫ مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم
۱٫ هر کس با شخص بدی همنشین شود ؛ سالم نمی ماند [بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
داستانک:
امام رضا علیهالسّلام خطاب به شخصی فرمودند: چرا با عبدالرحمنبن یعقوب معاشرت میکنی؟
عرض کرد: او دائی من است.
حضرت فرمود: او دربارهی خدا سخنان نادرستی میگوید! پس با او معاشرت کن و ما را واگذار و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن.
عرض کرد: او هر چه میخواهد بگوید به من چه زیانی دارد. وقتی از عقیدهی او تبعیت نکنم؟!
حضرت فرمود: آیا داستان آن شخص را که خود از یاران حضرت موسی علیهالسّلام بود و پدرش از یاران فرعون نشنیدهای؟ هنگامیکه لشکر فرعون در کنار دریا به موسی و یارانش رسید، آن پسر از موسی جدا شد که پدرش را نصیحت کند، در حالیکه پدر به راه خود به دنبال فرعون غرق شد، آن دو نیز با هم غرق شدند!
خبر به موسی علیهالسّلام رسید. فرمود: او در رحمت خداست، ولی چون عذاب نازل شد از آنکه نزدیک گناهکار است دفاعی نشود [الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۳۷۴]
تا توانى میگریز از یار بد
یار بد، بدتر بود از مار بد
مار بد، تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 6, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام حسین(علیه السلام), امام سجاد(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
4,760
این تصویر متعلق به دختربچهای شیعه در سوریه بوده که توسط گروههای تروریستی تکفیری
به زنجیر کشیده شده است؛ سر پدر و مادر این دختربچه در جلوی چشمان وی بریده میشود.
روایتی از امام پنجم حضرت امام محمد باقر«سلاماللهعلیه» نقل شده است و آن حضرت از پدر بزرگوارشان امام سجاد«سلاماللهعلیه» و ایشان هم از پدرشان حضرت سیّدالشهداء«سلام اللهعلیه» و آن امام بزرگوار از قول مبارک مولای متقیان امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» روایت را نقل میفرمایند.
همچنین در روایت آمده است حضرت اباعبدالله الحسین«سلاماللهعلیه» در روز عاشورا و موقعی که همۀ اصحاب و یاران به شهادت رسیده بودهاند، یعنی در آن موقعیت حساس، که لازم است مهمترین و حساسترین مطالب بیان شود، آخرین وصیت خود به فرزند برومندشان که در حقیقت آخرین وصیت ایشان به شیعیان و بلکه بشریت است را چنین بیان می فرمایند:
«یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» [الکافی،ج ۲ ، ص ۳۳۱]
ای فرزندم، بپرهیز از ظلم به کسی که در برابر تو ، هیچ یاری کنندهای به جز خداوند ندارد
انسان باید از ظلم به دیگران ؛ خصوصا به کسانی که یاوری جز خدا ندارند پرهیز کند (مانند بسیاری از افراد که اگر حقشان خورده شود؛ کاری از دستشان بر نمی آید، مثل همسر ، شاگرد، بچه یتیم، انسان فقیر و … )
و خدا نکند این افراد نفرین کنند و یا این ظلم را در دل بریزند
داستانک:
حضرت آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:
در حمام های خزانه قدیم که تا کف حمام، پله می خورد و ارتفاع پلّه ها زیاد بود و از طرفی مسیر تاریک بود، روزی حضرت آیت الله شاه آبادی مشغول پایین رفتن به سمت حمام بودند و سرهنگی طاغوتی نیز می خواست برود بالا.چون آیت الله شاه آبادی پیر مرد بودند و با احتیاط پایین می آمدند راه بند آمده بود و سرهنگ باید منتظر می ماند ایشان پایین بیایند و او برود بالا.
سرهنگ پس از کمی معطلی عصبانی شد و با بی ادبی، ناسزایی به ایشان داد و نیز گفت:مردک، مگر نمی بینی ما منتظریم؟
مردم ناراحت شدند و به سرهنگ گفتند:ایشان آیت الله شاه آبادی است، چرا اینگونه ایشان را خطاب کردی؟
او گفت:هر که می خواهد باشد و بعد با بی اعتنایی بالا رفت.حضرت آیت الله شاه آبادی نیز هیچ نفرمودند و سر را به زیر انداختند و پایین آمدند.وقتی پای آن سرهنگ به بالا رسید خبر آوردند که آن سرهنگ مُرد!
حضرت آیت الله شاه آبادی شروع کردند به گریه کردن.از ایشان پرسیدند چرا گریه می کنید؟فرمودند:
” ای کاش جوابش را می دادم، اگر یک کلمه جوابش رامی دادم نمی مُرد! “[نکته ها از گفته ها ؛ دفتر اول؛ صفحه ۶۶]
آگوست 4, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام علی(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,996
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) :
الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
آب وضو یک مدّ است(۷۵۰ گرم) و آب غسل یک صاع (۳ لیتر (۲ بطری نوشابه ی خانواده)) و در آتیه نزدیک پس از من گروه هائى خواهند آمد که این مقدار آب را اندک شمارند و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود. [من لا یحضره الفقیه، جلد ۱ ،صفحه ۳۵]
داستانک ۱ :
روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .
على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى… [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]
داستانک۲:
همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمیتوانستند حرکت کنند چون سرم به دستشان بود.
یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو میگیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دستشان میریختند، مقداری بیش از نیاز میریخت. امام با قوری وضو میگرفتند تا آب اسراف نشود. [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد… ” به نقل از آقای محمد شریفی]
آگوست 4, 2015
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, لطیفه ای, منبرک های روایی
2,147
حضرت علی علیه السلام می فرمایند لَا أَعْلَمُ نِصْفُ الْعِلْم
گفتن « نمی دانم» ؛ نصف علم است [تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، صفحه ۴۸]
چه خوب است هر کس که چیزی را نمی داند ، با کمال شهامت بگوید « بلد نیستم » و از این کلمه خجالت نکشد
داستانک ۱ :
از علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان سؤالى پرسیدند، ایشان فرمود: اگر بگویم نمی دانم اشکالى ندارد
آنها گفتند: نه
سپس ایشان فرمود: پس نمی دانم [حجت الاسلام قرائتی در برنامه درسهایى از قرآن ۱۸/ ۰۸/ ۶۸]
داستانک ۲:
شیخ انصارى، مردى است که در علم و تقوا نابغه روزگار است. هنوز علما و فقها به فهم دقایق کلام این مرد افتخار مىکنند.
مىگویند وقتى چیزى از او مىپرسیدند، اگر نمىدانست تعمد داشت بگوید نمىدانم، مىگفت:
ندانُم ندانُم ندانُم.
این را مىگفت که شاگردها یاد بگیرند که اگر چیزى را نمىدانند ننگشان نشود، بگویند نمىدانم. مجموعه آثاراستادشهید مطهرى(سیری در سیره نبوی) ج۱۶ ص ۱۵۲]
لطیفه :
قصهگویی بر روی منبر رفت و می خواست روایتی از حق همسایه بگوید ، اما روایت را فراموش کرد
و گفت: خداوند چنان حق همسایه را بزرگ داشته و اهمیت بخشیده که والله خجالت میکشم بگویم
جولای 13, 2015
اخلاقی, داستانی, قرآنی
2,888
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه [الطلاق : ۳ ]
هر کس به خدا توکل کند خدا برای او کافیست
داستانک:
عین الدوله از وزرای قاجار بود . روزی از خانه بیرون آمد و دو فقیر را دید که پشت در خانه ی او نشسته اند و هرکدام ذکری بر لب دارند ؛
یکی می گوید : ” کار ، خوبه عین الدوله درست کنه ”
و دیگری می گوید : ” کار ، خوبه خدا درست کنه ” .
عین الدوله وقتی این صحبت ها را شنید ، خوشش آمد و دستور داد که یک سکه ی اشرفی درون ظرفی بگذارند و روی آن غذا بکشند و به فقیر اولی که از او تعریف می کرد ، بدهند .
آن فقیر ، که به طمع پول نشسته بود ، ظرف غذا را گرفت و با ناراحتی آن را به فقیر دومی داد . فقیر دومی هم غذا را خورد ، پول را برداشت ، و رفت .
عین الدوله فردای آن روز ، باز فقیر اولی را بر در خانه ی خود دید . گفت : ” مگر دیروز پول را برنداشتی ؟ دیگر چه می خواهی ؟ ” فقیر گفت : ” ما که پولی ندیدیم ؛ اگر منظورت ظرف غذاست که آن را به فقیر دیگری دادم.”
عین الدوله لبخندی زد و گفت : ” بله ؛ حقیقت را همان فقیر می گفت ! کار خوبه خدا درست کنه ، عین الدوله سگ کیه ؟ ”
جولای 1, 2013
منبرک های روایی
990
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
گروهی از انصار نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده سلام کردند و گفتند: یا رسول الله حاجتی داریم، حضرت فرمود: بگویید. گفتند: حاجت بزرگی است! فرمود: چیست؟ عرض کردند: میخواهیم برای ما نزد خداوند بهشت را ضمانت نمایی!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سر خویش فرو انداخته پس از اندکی سر را بلند نمود و فرمود: من این کار را میکنم به شرط آنکه از هیچ کس هیچ چیز درخواست نکنید!
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: گاهی میشد یکی از ایشان در مسافرت تازیانهاش (از روی اسب یا شتر) به زمین میافتاد، ولی خوش نمیداشت به دیگری بگوید تازیانه را به من بده، مبادا که درخواست کرده باشد، خودش پایین میآمد و برمیداشت! و گاهی میشد که بر سر سفرهای بود و دیگر همنشینان به آب نزدیکتر بودند ولی او از آنان تقاضا نمیکرد، خودش بر میخواست و آب مینوشید
منبع: وسائل الشیعه، جلد ۶،صفحه ۳۰۷
درخواست از مردم انسان را کوچک می کند ؛ گاه انسان مجبور است از کسی چیزی بخواهد ؛ که هیچ .
اما بسیاری از درخواستهای ما بی مورد است . مثلا به مردم رو میزنیم و پول قرض می گیریم تا تلوزیون و قالی و پرده و … منزلمان را عوض کنیم . اینها باعث ذلت انسان می شود
داستانک :
روزى امیر المؤمنین علیه السّلام از جلوی دکان قصّابى مىگذشت و قصاب گوشت فربه اى داشت،عرض کرد: یا امیر المومنین گوشت خوبى دارم مقدارى از آن خریدارى کن؟
امام علیه السّلام فرمود: پول آماده اى ندارم،
عرض کرد: من صبر مىکنم، تا هر وقت داشتید بهاى آن را بدهید؟
فرمود: من بر خوردن گوشت صبر مىکنم
منبع:ارشاد القلوب؛ جلد ۱ ،صفحه ۳۱۱
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
مارس 21, 2013
قرآنی
1,002
(به بهانه آغز سال ۹۲ ، سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی)
مقام معظم رهبری این سال (سال ۱۳۹۲) را سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی نام نهادند
همانطور که ایشان فرمودند : تولید ملی و حمایت از سرمایه ایرانی همچنان پابرجاست
نکته اینجاست که اگر ما بخواهیم حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی داشته باشیم باید از تولید ملی حمایت کنیم
خداوند در قرآن می فرماید:
و لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً [النساء : ۱۴۱]
خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است
یعنی مومنین نباید کاری کنند که کافران بر آنها سلطه پیدا کنند . اگر ما از کالاهای ایرانی حمایت نکنیم و از کالاهای خارجی استفاده کنیم ، کافران به مرور بر ما تسلط پیدا می کنند
داستان :
آیت الله مرعشی نجفی ، هیچ وقت لباس خارجی به تن نمیکردند؛ از خیاطش خواسته بود، با پارچه های تولید داخل برایش لباس بدوزد؛ آن روزها دکمه در ایران تولید نمیشد و مجبور بودند از دکمه های تولید خارج استفاده کنند. خیاط آقا هم از دکمه استفاده کرده بود؛
بعد اینکه لباس را نزد آقا برد، آقا از دکمه هایش خوششان نیامد ؛ گفتند دکمه ی خارجی است ؛ و به همین دلیل به خیاط یاد دادند که با قیطون دکمه درست کندو به لباس بدوزد.
(نمونه این لباس در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی در قم موجود است)
منبع: گنجینه ی شهاب اندر شرح حال حضرت آیت الله مرعشی نجفی.
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
مارس 16, 2013
امام علی(علیه السلام), منبرک های روایی
1,421
وَ قَالَ امیرالمومنین علیه السلام:
إِضَاعَهُ الْفُرْصَهِ غُصَّه
ضایع کردن فرصتها غصه دار است
بسیاری از بزرگان از کمترین فرصتها ، بیشترین استفاده را می کردند
مثلا : کتاب مهم” لمعه” که طلاب در سال چهارم می خوانند توسط “شهید اول” در زندان نوشته است
و یا آیت الله رى شهرى زمانى که وزیر اطلاعات بودند فاصله ی بین خانه تا وزارتخانه را که حدودیکساعت طول می کشید ، قرآن حفظ می کردند؛و در همین زمان ایشان کل قرآن را حفظ می کنند.
و یا آزادگانى که در زندانهاى عراق قرآن و نهج البلاغه و … حفظ کرده اند
داستان :
مرحوم حاج شیخ نوالدین اشتی هم مباحثه مخصوص امام می گفت:
[حضرت امام ما و تعدادی از طلاب را به نهار دعوت کردند و ما پیشنهاد کردیم به جای خوش آب و هوایی برویم و رفتیم ] به دلیجان که رسیدیم ، ماشین خراب شد و ما پیاده شدیم . راننده و کمک راننده دست به کار شدند تا ماشین را درست کنند .
امام برای تجدید وضو رفتند ؛ در این فاصله برای سرگرمی عمامه های خود را باز می کردیم و می بستیم.
ایشان از این کار بسیار ناراحت شد . یکی از دوستان گفت: آقا ، نه دعوت شما را می خواهیم ، نه این ناراحتی را .
امام فرمودند: دلم به حال شما می سوزد که چرا این فرصتها را اینگونه از دست می دهید ، میتوانستید به جای این کار بی ثمر یک فرع فقهی مطرح کنید و با یکدیگر بحث کنید .
منبع : کتاب اوقات فراغت در اسلام صفحه ۱۲۸به نقل از جلوه های معلمی امام خمینی صفحه ۳۳
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
مارس 14, 2013
قرآنی
1,951
سه نوع رابطه در قرآن داریم:
۱. رابطه پیامبر با مردم. رحمت «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» (انبیاء/ ۱۰۷)
۲.رابطه مردم با پیامبر. مودت «إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى» (شورى/ ۲۳)
۳.رابطه زن و شوهر، هم مودت و هم رحمت «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَه» (روم/ ۲۱)
در رحمت نوعی بخشش نیز هست
مرد باید در خانه چنان اخلاقی داشته باشد که همه ی اهل خانه آرزوی دیدارش را داشته باشند
داستان:
غاده ؛همسر شهید چمران می گوید
روزی دوستم به من گفت :
“غاده! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می گرفتی، این بلند است، این کوتاه است… مثل این که می خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من تعجبم چه طور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟”
من گفتم: «مصطفی کچل نیست. تو اشتباه می کنی.»
…
آن روز همین که رسیدم به خانه، در را باز کردم و چشمم افتاد به مصطفی، شروع کردم به خندیدن.
مصطفی پرسید «چرا می خندی؟» و من که چشم هایم از خنده به اشک نشسته بود گفتم «مصطفی، تو کچلی؟ من نمی دانستم!»
و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن …
اینقدر شهید چمران دارای کمالات بوده که همسرش حتی توجه به ظاهر او هم نمی کند
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
ژانویه 31, 2013
قرآنی
947
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و اله:
أربعه تفسد الصّوم و أعمال الخیر: … ۴٫ النظر إلى الأجنبی.
چهار چیز روزه و هر کار خیرى را فاسد کند: … ۴٫ و نگاه به نامحرم
منبع: نصایح صفحه ۱۸۱
داستان:
مؤذنى پس از این که چهل سال براى مسلمانان اذان گفت ، روزى براى گفتن اذان بالاى مناره رفت و پس از اتمام اذان نگاهى به خانه هاى اطراف مسجد انداخت . چشمش به دخترى که در یکى از خانه هاى اطراف مشغول شستن سر و صورت خود بود افتاد. با ادامه نگاههاى شهوت زاى خود به تدریج به دختر دل بست و همچنان تا وقتى دختر در حیات خانه بود با نگاه او را تعقیب کرد و چون دختر به اطاق رفت او نیز از مأذنه پایین آمد و به جاى این که مانند همیشه براى نماز به مسجد برود، چنان اسیر شهوت خود شده بود که به در خانه آن دختر آمد و در زد.
پدر دختر به در خانه آمد و چشمش به مؤذن مسجد افتاد ، با کمال تعجب پرسید: چه کار دارید؟ مؤذن گفت : به خواستگارى دختر شما آمده ام . صاحب خانه که از این پیشنهاد غرق در حیرت گشته بود، فکرى کرد و گفت : ما مسلمان نیستیم و مذهب ما زردشتى است و بنابر آیین خود نمى توانیم به مسلمان دختر بدهیم و هر که بخواهد با ما وصلت کند باید به دین ما در آید . مؤذن گفت : حاضرم به دین شما در آیم . پدر دختر نیز که به دنبال همین فرصت مى گشت تا بدین وسیله یک نفر را از دین اسلام خارج کرده و به دین خود درآورد؛ گفت : ما حاضریم در این صورت دختر به شما بدهیم .
پس از مذاکره و قرارداد ، وقتى براى انجام این کار تعیین کردند و مؤذن به خانه برگشت و در وقت موعود به منزل آنها رفت و مراسم ورود این آقاى مؤذن مسلمان ، به دین جدید انجام شد و سپس مراسم مقدماتى ازدواج نیز صورت گرفت . حجله عروسى را در طبقه فوقانى ترتیب دادند و آقاى داماد سر از پا نشناخته به طرف پله ها راه افتاد و با عجله بالا مى رفت . همین که به پله آ خر رسید ، پایش لغزید و از همانجا به درون حیات پرت شد و در دم جان سپرد و به کام دل نرسیده ، به حال کفر از این جهان چشم بربست .
منبع : کتاب کیفرگناه ، جلد ۲، ص ۲۲۵
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید