ژانویه 14, 2018
اعتقادی, داستان های علما, داستانی, قرآنی
1,533
مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات[ فرقان ۷۰]
کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مىکند
داستانک:
بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت.
این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!
عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟
و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.
عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد.
یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و در حالی که گریه می کرد ،با خود تکرار میکرد: عبد فرار تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟! و سحر دق کرد و مرد.
اصل داستان از کتاب : شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، صفحه ۲۷
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
۸ خرداد ۱۳۹۲
جولای 11, 2017
اخلاقی, امام هادی(علیه السلام), حدیث قدسی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
3,628
(به بهانه ۱۵ شوال ؛ رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی)
عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد الهادی:
لَمَّا کَلَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَان:…
قَالَ إِلَهِی فَمَا جَزَاءُ مَنْ صَلَّى الصَّلَوَاتِ لِوَقْتِهَا قَالَ أُعْطِیهِ سُؤْلَهُ وَ أُبِیحُهُ جَنَّتِی
عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام نقل می کند که:
حضرت موسی به خدا عرضه داشت…
خدایا! پاداش کسى که نمازها را اول وقت بخواند چیست؟
خداوند فرمود: [در دنیا] هرچه بخواهد به او می دهم و [ در آخرت] بهشتم را بر او مباح کنم.
[امالی شیخ صدوق/ ترجمه کمرهاى ؛ متن ؛ صفحه ۲۰۹]
داستانک:
آیت الله بهجت می فرمایند:
از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمه الله که عالم واقعی بود، نقل کردهاند که در کودکی بعد از فوت پدرم، میرزای بزرگ، تکفل خانواده به عهده من بود.
ایشان میگوید: پدرم را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی! حال شما چطور است؟ در جواب گفتم: خوب نیست.
فرمود: «به بچه ها و اهل خانه سفارش کنید که نماز اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع میشود»
[آثار و برکات نماز اول وقت، ص ۲۱ و پاسخ های آیت الله بهجت رحمه الله به رازهای دین، ص ۳۵٫]
نوامبر 22, 2015
اخلاقی, حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
1,899
من کلام النبیّ صلّى اللّه علیه و آله:
ثلاثه یبغضها اللّه: ۱٫کثره الکلام،…
سه چیز را خدا دشمن دارد: ۱٫پرگویى، …
[تحریر المواعظ العددیه [آیه الله مشکینی] – الفصل الثالث – صفحه ۲۵۳ ]
زبان یکی از مهمترین عوامل جهنمی شدن انسان است
داستانک:
یکی از علمای بزرگ را در خواب دیدند که ناراحت است. به او گفتند: تو که نباید ناراحت باشی و با شناختی که از تو داریم، باید قبر تو باغی از باغهای بهشت باشد! ایشان جواب داده بود: قبر من یک بهشت و باغی از باغهای بهشت و توأم با رفاه است، ولی من در زمان حیات به شخصی زخم زبان زدم و از کار خود توبه نکردم و حلالیت نطلبیدم، لذا آن زخم زبان اکنون به صورت یک عقرب در آمده و بعضی از اوقات، شصت پای مرا نیش میزند و ناراحتی من از نیش آن عقرب است!
روایت به صورت کامل ( هر۳ مورد با هم)
سپتامبر 11, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), داستانی, سیره بزرگان, فایل صوتی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده
2,115
تصویر سقف منزل امام خمینی
داستانک:
حجه الاسلام فردوسی پور می گوید :
در رابطه با اجاره نشینى حضرت امام در جماران به قضیه اى اشاره مى کنم . موضوعى که بیانگر تقید شدید امام
به رعایت موازین و احکام شرعى به ویژه در مورد حقوق مردم و الگویى از یک مستاجر خوب و متشرع است .
با آنکه صاحبخانه امام از مقلدان و دلباختگان آن حضرت بود و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگیش مى دانست ؛ لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادى که گویى هیچ گونه علقه اى بین مالک و مستاجر وجود ندارد، به احکام شرعى مربوط ملتزم بودند .
روزى براى تامین نور کافى و متناسب که براى فیلمبردارى از برخى ملاقاتهاى رسمى یا برنامه هایى نظیر پیام نوروزى که در اتاق کار حضرتشان انجام مى شد، مورد نیاز بود، سه نقطه از گچ سقف اتاق را هر یک به مساحت ۵*۵ سانتیمتر زیر تیر آهن تراشیده بودند، مى خواستند نور افکن ها را به آن نقاط جوش دهند
هنگام که صبح ، طبق معمول خدمت امام مشرف شدیم ، قبل از هر چیز، با لحنى خشن و تند و قیافه اى ناراحت و مضطرب فرمودند :
این چیست، چرا این کار را کرده اند؟
به عرض رسید براى تامین نور فیلمبردارى است.بعد از لحظه اى تامل و سکوت تلخ ادامه دادند : چرا بدون اجازه صاحبخانه این تصرفات را مى کنند؟
با این برخورد تند، جرات ادامه کار سلب شد واصل قضیه منتفى و جاى آن تعمیر شد[تصویر بالا]
هنگامى که از خدمتشان مرخص شدیم ، جناب آقاى صانعى با توجه به اینکه دهها سال با حضرت امام بودند، به من گفت : من در طول عمرم ، کمتر چنین ناراحتى و تکدر خاطرى را در امام دیده ام [سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۲۲]
امام در وصیتی به فرزندشان می نویسند :
پسرم! سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار، بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها
آگوست 11, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, روان شناسی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
2,633
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …
۳٫ وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم ….
۳٫ و هر کس داخل در جای بدی شود ، متهم خواهد شد [بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
این فراز از روایت این جمله را می رساند که ” خود را در معرض تهمت قرار ندهیم “
به عنوان مثال:
مردی گردنبند زرد رنگ به گردن می اندازد ؛ همه فکر می کنند طلاست(در حالی که طلانیست )
شخصی به خانمی در خیابان چشمک میزند ؛ مردم فکر بد می کنند ( حال آنکه آن خانم،همسرش بوده)
با نامحرم در جای خلوتی قرار می گیرد ، مردم او را متهم میکنند
داستانک :
پیامبر اکرم در حال اعتکاف بود . زنی آمد و مدتی با ایشان صحبت کرد و بعد برخاست و رفت .
در این هنگام دو نفر از اصحاب از کنار پیامبر عبور کردند و به آن حضرت سلام نمودند .
فوراً پیامبر خدا فرمود:این زن صفیه ،همسرم بود
آن دو عرض کردند ای رسول خدا ما به شما شک نداشتیم
پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.
فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا [محجه البیضاء؛ جلد ۵ ؛ صفحه ۶۷ ]
خاطره :
در دبیرستانی نماز می خواندم ؛ خواستم در بین نماز ـ برای آموزش وضو ؛ با یک لیوان آب ـ وضو بگیرم.
شروع کردم به وضو گرفتن ، “صورت و دست راست و داست چپ و سر و پای راست” ؛ اما پای چپ را نکشیدم و وضو را تمام کردم .
بعد از نماز دوم، یکی از دانش آموزان آمد و سوال کرد : چرا مسح پای چپ را نکشیدید
گفتم : اینکار لازم نبود ؛ پای چپ مثل پای راست مسح کشیده میشود اما اگر می کشیدم ممکن بود بعضی با خود بگویند وضوی امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو می گیرد.
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 10, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
5,516
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …
۲٫وَ مَنْ لَا یُقَیِّدْ أَلْفَاظَهُ یَنْدَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم…
- هر کس زبانش را رها کند ، پشیمان میشود[بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
چه بسیار اوقاتی که ما بعد از صحبت کردن پشیمان شده ایم؛ آنجا بود که با خود گفتیم :چه خوب بود این حرف را نمی زدم
داستانک:
شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصیحت کنید،
حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَک زبانت را نگهدار،
دوباره گفت: که نصیحتم کنید، فرمود: زبانت را نگه دار،
باز گفت: مرا نصیحت کنید،
فرمود: واى بر تو، مگر چیزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افکند [تحف العقول صفحه :۹۴ ]
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 9, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام رضا(علیه السلام), امام صادق(علیه السلام), داستانی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه شوال, مناسبت های قمری, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
5,033
(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)
قال الصادق علیه السلام: یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ
۱٫ مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ
امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم
۱٫ هر کس با شخص بدی همنشین شود ؛ سالم نمی ماند [بحار الأنوار جلد ۷۵ صفحه ۲۶۱ ]
داستانک:
امام رضا علیهالسّلام خطاب به شخصی فرمودند: چرا با عبدالرحمنبن یعقوب معاشرت میکنی؟
عرض کرد: او دائی من است.
حضرت فرمود: او دربارهی خدا سخنان نادرستی میگوید! پس با او معاشرت کن و ما را واگذار و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن.
عرض کرد: او هر چه میخواهد بگوید به من چه زیانی دارد. وقتی از عقیدهی او تبعیت نکنم؟!
حضرت فرمود: آیا داستان آن شخص را که خود از یاران حضرت موسی علیهالسّلام بود و پدرش از یاران فرعون نشنیدهای؟ هنگامیکه لشکر فرعون در کنار دریا به موسی و یارانش رسید، آن پسر از موسی جدا شد که پدرش را نصیحت کند، در حالیکه پدر به راه خود به دنبال فرعون غرق شد، آن دو نیز با هم غرق شدند!
خبر به موسی علیهالسّلام رسید. فرمود: او در رحمت خداست، ولی چون عذاب نازل شد از آنکه نزدیک گناهکار است دفاعی نشود [الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۳۷۴]
تا توانى میگریز از یار بد
یار بد، بدتر بود از مار بد
مار بد، تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
هر ۳ نصیحت در یک نگاه
آگوست 4, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام علی(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
3,013
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) :
الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
آب وضو یک مدّ است(۷۵۰ گرم) و آب غسل یک صاع (۳ لیتر (۲ بطری نوشابه ی خانواده)) و در آتیه نزدیک پس از من گروه هائى خواهند آمد که این مقدار آب را اندک شمارند و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود. [من لا یحضره الفقیه، جلد ۱ ،صفحه ۳۵]
داستانک ۱ :
روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .
على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى… [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]
داستانک۲:
همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمیتوانستند حرکت کنند چون سرم به دستشان بود.
یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو میگیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دستشان میریختند، مقداری بیش از نیاز میریخت. امام با قوری وضو میگرفتند تا آب اسراف نشود. [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد… ” به نقل از آقای محمد شریفی]
جولای 13, 2015
اخلاقی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه تیر, مناسبت های شمسی, مناسبتی
3,092
(به بهانه ۲۲ تیر سالروز ارتحال استاد علی صفایی حایری “عین – صاد” )
داستانک:
یک روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در کوچه و خیابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگیزه هاى گوناگون دارند; یا نمى دانند یا از نفرت هایى انباشته اند یا بدبین اند. من یا مى گذرم «مرّوا کراما» یا با آن ها حرف مى زنم. و تعریف کرد:
روزى در خیابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترک، اشاره اى کردند که فهمیدم مى خواهند زیر عمامه ام بزنند.
براى همین به پیاده رو رفتم. وقتى به کنارم رسیدند، از کارشان مأیوس شدند. توقف کوتاهى کردند و یکى از آن دو حرفى گفت که مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.
دستى به عمامه ام کشیده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ایستادند و موتور را روى جک گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پایین گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو کنید. کلام مظلومانه و از سر خیرخواهى چنین اثر مى گذارد.
با آن دو صحبت هایى شد…
بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: یکى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و یکى به جبهه رفت و میان بر زد.
چه نفسى و چه نفوذ کلامى که از فحاشان، طلبه و شهید بیرون مى کشید.
منبع : کتاب مشهور در آسمان
جهت دریافت تصویر قابل چاپ ۲۰ داستان کوتاه از زندگانی ایشان، اینجا را کلیک نمایی.
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید.
با استعانت از حجه بن الحسن این منبرک روز شنبه ۲۲ تیر۱۳۹۲ در مسجد گفته شد.
آگوست 29, 2013
دستهبندی نشده
10,369
(به بهانه ۸ شهریور ، سالروز شهادت شهید رجایی و باهنر)
داستانک ۱:
یکبار در حین پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنیدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند برای مدت بیست دقیقه ضرورت دارد ارتباط تلفنی با مرکزی برقرار کنم، آیا اجازه هست که همین جا صحبت را متوقف و ادامه آن را به بعد از تلفن موکول کنیم؟ حاضران که از پیشنهاد غیرمنتظره شهید رجایی غافل گیر و شگفتزده شده بودند، گفتند: اختیار دارید. بله قربان!
او گفت: هماکنون دستگاه بیسیم الاهی (اذان) خبر از انجام فریضه ظهر داده است. ما فعلاً وظیفه داریم با اقامه نماز، این ارتباط را برقرار کنیم.
سپس بدون تکلف، لحظهای بعد در برابرنگاه ناباورانه حضّار، با جمعی به نماز ایستاد و این تکلیف الاهی را سروقت انجام داد.
داستانک ۲:
پیش از انقلاب، یکبار او را دیدم که برای خرید میوه، از خیابان ایران به میدان ژاله (شهدا) میرفت.
گفتم: برای خریده میوه چرا این همه راه میروی؟ گفت: آنجا دوستی دارم که دکّهدار و میوهفروش است.
همراهش تا همانجا رفتم و دیدم این بزرگوار بعداز خوش و بش کردن با میوهفروش، دور ازچشم او، میوههای له شده و معیوب را در پاکت میریزد.
تعجب کردم و برای کمک به او، چند میوه خوب و سالم را در پاکتش ریختم، امّا ایشان بیآنکه میوه فروش متوجه شود، آنها را از پاکت در آورد و به جای آنها، میوههای معیوب را در پاکت ریخت! بعد از پرداخت وجه در بین راه پرسیدم: قصه چه بود؟ اول چیزی نخواست بگوید، اما در برابر اصرارم گفت: این مرد دو پسر داشت. یکی در جریان مبارزه شهید شد و دیگری اکنون در زندان به سر میبرد. ما و برخی از دوستان در طول هفته، بیآن که او بداند، به قصد کمک به این پدر تنها و دلسوخته، از ایشان به این شکلی که دیدی میوه میخریم
جولای 13, 2013
اخلاقی
905
(به بهانه ۲۲ تیر سالروز ارتحال استاد علی صفایی حایری “عین – صاد” )
داستانک:
یک روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در کوچه و خیابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگیزه هاى گوناگون دارند; یا نمى دانند یا از نفرت هایى انباشته اند یا بدبین اند. من یا مى گذرم «مرّوا کراما» یا با آن ها حرف مى زنم. و تعریف کرد:
روزى در خیابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترک، اشاره اى کردند که فهمیدم مى خواهند زیر عمامه ام بزنند.
براى همین به پیاده رو رفتم. وقتى به کنارم رسیدند، از کارشان مأیوس شدند. توقف کوتاهى کردند و یکى از آن دو حرفى گفت که مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.
دستى به عمامه ام کشیده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ایستادند و موتور را روى جک گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پایین گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو کنید. کلام مظلومانه و از سر خیرخواهى چنین اثر مى گذارد.
با آن دو صحبت هایى شد…
بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: یکى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و یکى به جبهه رفت و میان بر زد.
چه نفسى و چه نفوذ کلامى که از فحاشان، طلبه و شهید بیرون مى کشید.
منبع : کتاب مشهور در آسمان
جهت نیاز به مطالعه ۲۰داستان کوتاه از زندگانی ایشان، اینجا را کلیک نمایید
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
می 30, 2013
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), منبرک های روایی
1,285
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:
یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَ الْمُؤْمِنَ لَیَرَى ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَهٍ یَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِ وَ الْکَافِرَ یَرَى ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَى ذَنَبِهِ
پیامبر مکرم اسلام به ابوذر می فرمایند:
ای ابوذر! انسان مومن،در مقابل گناه، خود را در زیر سنگ بزرگی مشاهده میکند که میترسد آن سنگ بر سر او فرود آید، و شخص کافر نافرمانى خدا را همچون مگسى مىپندارد که بر بینى او بگذرد
منبع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل – جلد ۱۱ – صفحه ۳۲۴
داستانک :
در احوالات مرحوم شیخ عباس قمی (رحمه ا… علیه) صاحب کتابهای مهمی از جمله مفاتیح الجنان و منتهی الآمال و … آمده است:
در ایام بیماری که موجب رحلت ایشان گردید یکی از علمای تهران برای عیادت به حضورش رسید ؛ حاج شیخ عباس آن روز بسیار ناراحت و متفکر بود ؛ آن عالم بزرگ می پرسد ؛ چرا ناراحتید ؟
شیخ پاسخ می دهد: در سفری که به حج رفتم در مکه معظمه خواستم به روش محدثین که از یکدیگر اجازه می گیرند از یکی از محدثین عامه اهل سنت اجازه حدیث بگیرم ، وقتی این منظور را با وی در میان نهادم عالم سنّی مطلبی گفت و من روی مصالحی آن را انکار کردم ، اکنون در این فکرم که فردای قیامت چگونه این دروغ را در محضر عدل الهی توجیه کنم .
منبع:حاج شیخ عباس قمی ، مرد تقوا و فضیلت صفحه ۶۵
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
آوریل 10, 2013
قرآنی
969
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ [طلاق ۳]
و هر کس بر خدا توکّل کند، خدا کفایتش مىکند
گاهی ما در توکل ، توقع داریم اول اسباب درست شدن کارمان را ببینیم و بعد توکل کنیم ؛ مثلا
خداوند در آیه ۳۲ سوره نور می فرماید : شما ازدواج کنید ما روزیتان را می رسانیم ؛ بعد ما می گوییم : اول روزیمان را بده تا به تو توکل کنیم
درهنگام رفتن به سربازی یا دانشگاه و … به خدا توکل کنیم نه به پارتی ؛ می گوییم : اول ببینیم خدا چه می کند بعد توکل می کنیم
و …
داستانک :
کوهنوردی میخواست به قلهای بلندی صعود کند.
پس از سالها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه و ستارهها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند.
کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد،
سقوط همچنان ادامه داشت که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !
ندایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی؟
– نجاتم بده خدای من!
– آیا به من ایمان داری؟
– آری. همیشه به تو ایمان داشتهام
– پس آن طناب دور کمرت را پاره کن! کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بیتردید از فراز کیلومترها ارتفاع.
گفت: خدایا نمیتوانم.
خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟
کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمیتوانم.
روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمین فاصله داشت….
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
مارس 31, 2013
منبرک های روایی
863
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):
دعاء المرء المسلم مستجاب لأخیه بظهر الغیب عند رأسه ملک موکّل به کلّما دعا لأخیه بخیر قال الملک: آمین و لک بمثل ذلک.
دعاى مرد مسلمان که پشت سر برادر خود کند پذیرفته شود بر سر او فرشتهاى موکل است و هر دم براى برادر خود دعائى کند گوید پذیرفته باد و براى تو نیز نظیر آن باشد.
منبع:نهج الفصاحه – مجموعه کلمات قصار حضرت رسول- حدیث شماره ۱۵۶۴
داستانک :
خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى کرد که: با دهانى پاک که با آن گناه نکرده اى، دعا کن و مرا بخوان!
حضرت موسى (علیه السلام) عرض کرد: چنین دهانى ندارم!
خداوند فرمود: تو که به وسیله ی دهان دیگران گناه نکرده اى، با دهان دیگران مرا بخوان (یعنی؛ دیگران برایت دعا کنند )
منبع: داستان هاى مثنوى – جلد ۲ – صفحه ۴۷
نکته : مردم چه خوب رسمی دارند که به هم می گویند التماس دعا ؛ و چه بد رسمی که فقط می گویند : محتاجیم به دعا ؛(پس کو خود دعا) ؛ مانند وقتی می گوییم : سلام ؛ بعضی می گویند : سلام از ماست ؛ اینکه نشد جواب سلام
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
ژانویه 16, 2013
امام صادق(علیه السلام), منبرک های روایی
1,187
(به بهانه ۲۷ دی سالروز شهادت شهید نواب صفوی (
عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ :
مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ.
از امام صادق (علیه السلام) که مىفرمود:
هر کس از خدا ترسد، خدا هر چیز را از او بترساند؛ و هر که از خدا نترسد، خدا او را از هر چیز بترساند
منبع: اصول الکافی / ترجمه کمرهاى، جلد ۴، صفحه : ۲۱۱
دلیل آنکه برخی از بزرگان از قدرتهای مادی ترسی ندارند ؛ این است که خدا برایشان بزرگ است
یکی از این مردان بزرگ شهید نواب صفوی است او در آخرین لحظات عمر شریفش با کمال شجاعت بعد از آنکه سرهنگ از او پرسید: «اگر خواسته ای دارید بگویید؟»
و او تقاضای آب برای غسل شهادت نمود. آب سرد بود, نواب خمشگین بر سر سرهنگ بختیار فریاد زد: «اگر آب گرم نباشد, رنگ ما میپرد و تو و امثال تو فکر میکنند که ترسیده ایم. اما مهم نیست. خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر میشود »
رهبر فداییان یارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«خلیلم, محمدم, مظفرم, زودتر آماده شوید, زودتر غسل شهادت کنید, امشب جده ام فاطمه زهرا (سلام الله علیها) منتظر ماست.»
پس از غسل شهادت به نماز ایستاد. افسران و درجه داران با ناباوری به آنان نگاه میکردند. دستان به قنوت رفته اش حریم آسمان مناجات بود.
جهت نیاز به مطالعه ۲۰ خاطره ی کوتاه از شهید نواب صفوی اینجا را کلیک فرمایید
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید