دسامبر 1, 2018
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه آبان, ماه ربیع الأول, مناسبت های شمسی, مناسبت های قمری, مناسبتی
3,858
(به بهانه ۲۳ ربیع الاول؛ سالروز ارتحال آیینه اخلاق، میرزاجوادآقا تهرانی)
داستانک:
حاج آقای امانی تعریف میکردند:
روز رحلت میرزا جوادآقا، ساعت ٢ بعدازظهر توی تاکسی نشسته بودم که یک وقت رادیو خبر فوت را اعلام کرد. تا این خبر اعلام شد یکهو راننده تاکسی زد توی سرش. به شدت منقلب شد. ماشین را کشید کنار و مدتی حالت گریه داشت.
آقای امانی میگفت: «حالا من که روحانی بودم، اینقدرتحت تاثیر قرار نگرفته بودم. برای همین یک مقدار که گذشت، از او سؤال کردم: «شما با ایشان آشنایی داشتی؟ مثلا از ارحام و خویشان ایشان یا از همسایگان مرحوم میرزا هستی؟»
گفت نه آقاجان.
گفتم پس چرا این قدر منقلب شدی؟
گفت: «من یک خاطره از ایشان دارم. خاطره ام این است که یک روز سوار دوچرخه از کوچه محل زندگی میرزا (کوچه مستشاری) رد میشدم. سر پیچ که رسیدم، ظاهرا میرزا جواد آقا هم عصازنان از آن سمت میآمدند و من متوجه ایشان نشدم. برای همین تا پیچیدم کنترلم را از دست دادم و خوردم به ایشان. من از روی چرخ افتادم پایین. ایشان هم یک طرف افتادند. حتی عمامه هم از سر ایشان افتاد. ولی هنوز بلند نشده بودم که دیدم ایشان قبل از اینکه بروند سراغ عمامهشان از جایشان بلند شدند. آمدند و پرسیدند:
پسرم طوری ات نشد؟» شروع کردند دست کشیدن روی صورت من. خاک را از روی سر و صورتم تمیز کردند.
گفتم: آقا من زدم به شما. گفتند: من هیچ طورم نیست. تو کاریت نشد؟ مشکلی برای تو پیش نیامد؟
آقای امانی میگفتند این آقا خاطره دیگری از مرحوم میرزا نداشت. گویا آنجا هم ایشان را نشناخته بود. ولی بعدها متوجه شده بود که ایشان میرزا جواد آقای تهرانی است [ روزنامه شهرآرا ۲۵ دی ۱۳۹۳]
(جهت مطالعه ۲۰ داستان کوتاه از این عالم بزرگ؛ اینجا را کلیک نمایید و جهت دریافت فایل چاپ پوستر اینجا را کلیک نمایید)
ژوئن 28, 2017
اخلاقی, سیاسی, گنجینه pdf منبرک ها, ماه تیر, مناسبت های شمسی, مناسبتی
1,636
…پشت تریبون رفت و درباره انتخاب رئیس جمهور و اینکه باید روحانی باشد یا غیر روحانی اندکی صحبت کرد …
ده دقیقه ای از آغاز نطق دکتر می گذشت و ساعت ۲۰/۸ را نشان می داد.دکتر مکثی کرد و به مستمعین دور تا دور جلسه نگاه کرد و وقتی از همراهی ایشان با بحث مطمئن شد،یکباره گفت:
بچه ها بوی بهشت می آید.آیا شما هم این بو را استشمام می کنید؟
در همین لحظه انفجار مهیبی حزب جمهوری اسلامی را لرزاند و ساختمان فرو ریخت.
۷ تیر سالروز شهادت شهید مظلوم دکتر بهشتی و ۷۲ تن از یاران با وفای اوست
آن شهید بزرگوار دقت بالایی در همه چیز داشت به عنوان مثال:
داستانک :
چراغ قرمز اول رو که رد کرد، بهشتی خیلی تحمل کرد که چیزی نگه. دومین چراغ بود که دیگه صداش در اومد. گفت: اگه از این هم بگذری دیگه نمی شه پشت سرت نماز خواند. تکرار گناه صغیره …
طرف با حالت حق به جانبی گفت: اینها قانون طاغوته باید سرپیچی کرد. بهشتی با ناراحتی دست گذاشت رو داشبورد و محکم گفت: اینها قوانین انسانیه، عین انسانیت …
جهت مطالعه ۲۰ خاطره از شهید بهشتی اینجا را کلیک نمایید
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید
آوریل 4, 2016
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه جمادی الثانی, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده
1,883
(به بهانه ۲۵ جمادی الثانی ؛ سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی اراکی)
دست آقا رو بوسید و عرضه داشت:
” آقا ، نصیحتی بفرمایید”
آقا، همان طور که سرشان پایین بود فرمودند:
” شغلت چیست؟”
عرضه داشت : “نجارم”
آقا فرمودند:
“پس یک در و پنجره برای قلبت بساز”
امروز ۲۵ جمادی الثانی ؛ سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی اراکی است
زمانی که آیت الله العظمی اراکی از دنیا رفتند ، حضرت آیت الله بهجت بر پیکر مطهر ایشان نماز خواندند و فرمودند: “ارتحال آیت الله محمد علی اراکی در این زمان و این شرایط مانند این است که پنجاه مرجع تقلید در یک زمان از دنیا رفته باشند “
آوریل 3, 2016
اخلاقی, امام خامنه ای(مد ظله العالی), داستان های علما, داستانی, سیاسی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, ماه جمادی الثانی, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده
1,817
(به بهانه ۲۴ جمادی الثانی ؛ سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی)
۶۴ سالش شده بود و هر چه پسر برایش آمده بود مرده بودند…
دلش شکست،
گفت به زیارت امام رضا می روم و پسر می گیرم***
نزدیک ولادت امام رضا به دنیا آمد . اسمش را گذاشت ” محمد رضا” بعد ها مردم می گفتند :”حضرت آیت الله العظمی سیدمحمد رضا گلپایگانی”
۲۴ جمادی الثانی روز ارتحال این مرجع بزرگ جهان اسلام است .کسی که در این انقلاب چه در دوران طاغوت چه بعد از آن ، لحظه ای از تایید انقلاب و امام و رهبری کوتاهی نکرد
داستانک :
این داستان از زبان آیت الله خزعلی و حجت الاسلام راشد یزدی ، بارها بیان شده ،و بیانگر این است که این مرجع بزرگ چقدر خود را مقید به دفاع از ولایت می دانسته است
مرجع تقلید جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی، برای رهبر معظم عبای ظریفی هدیه فرستادند و فرمودند:
اگر دیدم کاری را شما انجام می دهید و خلاف مطلب اسلامی است، من تذکر می دهم، اگر تغییر دادید بسیار خوب، اگر تغییر ندادید من دیگر صحبت نمی کنم و تضعیف شما را حرام می دانم. عمده ، عظمت شماست. شما رهبر مسلمین هستید و نمی خواهم صحبتی کنم در یک فرعی که شما را تضعیف کرده ام. [ کتاب جلوه آفتاب صفحه ۶۳]
نوامبر 16, 2015
اخلاقی, داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, ماه صفر, مناسبت های قمری, مناسبتی, منبرک های برگزیده
1,758
(به بهانه ۳ صفر سالروز ارتحال عارف واصل حضرت آیت الله شاه آبادی)
داستانک:
یکی از بازاریان که از شاگردان مرحوم شاه آبادی[استاد اخلاق و عرفان امام خمینی] بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
“چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
می فرمودند :آخر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم”
همین فرد می گوید:
بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟
ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.
سه دستور ایشان چنین بود:
۱٫ مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.
۲٫ در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعا” اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.
۳٫ از نظر خمس ، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.
همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم.
در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم. من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم.
این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست. [آثار و برکات نماز اول وقت صفحه ۷۰]
آگوست 6, 2015
اخلاقی, امام باقر(علیه السلام), امام حسین(علیه السلام), امام سجاد(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های برگزیده, منبرک های روایی
4,760
این تصویر متعلق به دختربچهای شیعه در سوریه بوده که توسط گروههای تروریستی تکفیری
به زنجیر کشیده شده است؛ سر پدر و مادر این دختربچه در جلوی چشمان وی بریده میشود.
روایتی از امام پنجم حضرت امام محمد باقر«سلاماللهعلیه» نقل شده است و آن حضرت از پدر بزرگوارشان امام سجاد«سلاماللهعلیه» و ایشان هم از پدرشان حضرت سیّدالشهداء«سلام اللهعلیه» و آن امام بزرگوار از قول مبارک مولای متقیان امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» روایت را نقل میفرمایند.
همچنین در روایت آمده است حضرت اباعبدالله الحسین«سلاماللهعلیه» در روز عاشورا و موقعی که همۀ اصحاب و یاران به شهادت رسیده بودهاند، یعنی در آن موقعیت حساس، که لازم است مهمترین و حساسترین مطالب بیان شود، آخرین وصیت خود به فرزند برومندشان که در حقیقت آخرین وصیت ایشان به شیعیان و بلکه بشریت است را چنین بیان می فرمایند:
«یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» [الکافی،ج ۲ ، ص ۳۳۱]
ای فرزندم، بپرهیز از ظلم به کسی که در برابر تو ، هیچ یاری کنندهای به جز خداوند ندارد
انسان باید از ظلم به دیگران ؛ خصوصا به کسانی که یاوری جز خدا ندارند پرهیز کند (مانند بسیاری از افراد که اگر حقشان خورده شود؛ کاری از دستشان بر نمی آید، مثل همسر ، شاگرد، بچه یتیم، انسان فقیر و … )
و خدا نکند این افراد نفرین کنند و یا این ظلم را در دل بریزند
داستانک:
حضرت آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند:
در حمام های خزانه قدیم که تا کف حمام، پله می خورد و ارتفاع پلّه ها زیاد بود و از طرفی مسیر تاریک بود، روزی حضرت آیت الله شاه آبادی مشغول پایین رفتن به سمت حمام بودند و سرهنگی طاغوتی نیز می خواست برود بالا.چون آیت الله شاه آبادی پیر مرد بودند و با احتیاط پایین می آمدند راه بند آمده بود و سرهنگ باید منتظر می ماند ایشان پایین بیایند و او برود بالا.
سرهنگ پس از کمی معطلی عصبانی شد و با بی ادبی، ناسزایی به ایشان داد و نیز گفت:مردک، مگر نمی بینی ما منتظریم؟
مردم ناراحت شدند و به سرهنگ گفتند:ایشان آیت الله شاه آبادی است، چرا اینگونه ایشان را خطاب کردی؟
او گفت:هر که می خواهد باشد و بعد با بی اعتنایی بالا رفت.حضرت آیت الله شاه آبادی نیز هیچ نفرمودند و سر را به زیر انداختند و پایین آمدند.وقتی پای آن سرهنگ به بالا رسید خبر آوردند که آن سرهنگ مُرد!
حضرت آیت الله شاه آبادی شروع کردند به گریه کردن.از ایشان پرسیدند چرا گریه می کنید؟فرمودند:
” ای کاش جوابش را می دادم، اگر یک کلمه جوابش رامی دادم نمی مُرد! “[نکته ها از گفته ها ؛ دفتر اول؛ صفحه ۶۶]
آگوست 5, 2015
اخلاقی, اعتقادی, امام رضا(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,355
داستانک:
مرحوم حضرت آیت الله کوهستانی؛ گاه از لحاظ مالی به شدت در مضیقه قرار می گرفت و در عین حال از تصرف در وجوهات پرهیز می کرد، خود در این باره نقل کرده است:
در دورانی که در حوزه علمیه مشهد درس می خواندم، خرجی مرا مادرم از شمال می فرستاد.
مدتی گذشت ولی دیدم از مازندران چیزی نرسید ایام سختی را پشت سر می گذاشتم، ناچار شدم از استادم مبلغی قرض بگیرم که هرگاه از مازندران پول برایم رسید قرض وی را پرداخت نمایم.
در همان شب نزدیک طلوع فجر خواب دیدم که شخص بزرگواری به من خطاب می کند: شیخ محمد چرا از استادات قرض کردی؟
گفتم: پس از چه کسی باید قرض می کردم! گفت: از کسی که الآن اسم او را بر سر مأذنه حرم می برند.
بیدار گشتم در همان لحظه شنیدم مؤذن حرم مطهر در مناجات خود چنین می گوید: « اللهم صلی علی علی بن موسی الرضا علیه السلام.»
تا این جمله را شنیدم با شتاب وضو ساخته و به حرم مشرف شدم و از آن حضرت معذرت خواستم [ داستانهای جالب؛ سید حسن صحفی؛ صفحه ۲۵۹]
آگوست 4, 2015
اخلاقی, امام خمینی (ره), امام علی(علیه السلام), حضرت محمد(صلی الله علیه و آله), داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,996
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) :
الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
آب وضو یک مدّ است(۷۵۰ گرم) و آب غسل یک صاع (۳ لیتر (۲ بطری نوشابه ی خانواده)) و در آتیه نزدیک پس از من گروه هائى خواهند آمد که این مقدار آب را اندک شمارند و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود. [من لا یحضره الفقیه، جلد ۱ ،صفحه ۳۵]
داستانک ۱ :
روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .
على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى… [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]
داستانک۲:
همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمیتوانستند حرکت کنند چون سرم به دستشان بود.
یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو میگیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دستشان میریختند، مقداری بیش از نیاز میریخت. امام با قوری وضو میگرفتند تا آب اسراف نشود. [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد… ” به نقل از آقای محمد شریفی]
آگوست 4, 2015
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, گنجینه pdf منبرک ها, لطیفه ای, منبرک های روایی
2,147
حضرت علی علیه السلام می فرمایند لَا أَعْلَمُ نِصْفُ الْعِلْم
گفتن « نمی دانم» ؛ نصف علم است [تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، صفحه ۴۸]
چه خوب است هر کس که چیزی را نمی داند ، با کمال شهامت بگوید « بلد نیستم » و از این کلمه خجالت نکشد
داستانک ۱ :
از علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان سؤالى پرسیدند، ایشان فرمود: اگر بگویم نمی دانم اشکالى ندارد
آنها گفتند: نه
سپس ایشان فرمود: پس نمی دانم [حجت الاسلام قرائتی در برنامه درسهایى از قرآن ۱۸/ ۰۸/ ۶۸]
داستانک ۲:
شیخ انصارى، مردى است که در علم و تقوا نابغه روزگار است. هنوز علما و فقها به فهم دقایق کلام این مرد افتخار مىکنند.
مىگویند وقتى چیزى از او مىپرسیدند، اگر نمىدانست تعمد داشت بگوید نمىدانم، مىگفت:
ندانُم ندانُم ندانُم.
این را مىگفت که شاگردها یاد بگیرند که اگر چیزى را نمىدانند ننگشان نشود، بگویند نمىدانم. مجموعه آثاراستادشهید مطهرى(سیری در سیره نبوی) ج۱۶ ص ۱۵۲]
لطیفه :
قصهگویی بر روی منبر رفت و می خواست روایتی از حق همسایه بگوید ، اما روایت را فراموش کرد
و گفت: خداوند چنان حق همسایه را بزرگ داشته و اهمیت بخشیده که والله خجالت میکشم بگویم
آگوست 2, 2015
اخلاقی, امام علی(علیه السلام), داستان های علما, داستانی, سیره بزرگان, قرآنی, گنجینه pdf منبرک ها, منبرک های روایی
2,667
وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ [حشر ۹]
و آنها را بر خود مقدّم مىدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند
یکی خصوصیاتی که اسلام به آن بسیار اهمیت میدهد ؛ داشتن روحیه ایثار و گذشت است
حضرت على علیه السلام می فرمایند: کسى که ایثار کند، در مروّت به اوج رسیده است. [ میزان الحکمه، ج۱ ، ص: ۲۰]
چه زیباست که انسان دیگران را بر خود مقدم بدارد
داستانک:
آقا سید مهدی قوام (ره) مرد بسیار بزرگوار و با سعه صدری بود؛ ایشان در عفو و گذشت کسانی که در حقشان بدی کرده بودند، منحصر به فرد بودند.
شبی دزدی وارد منزل ایشان می شود؛ بعد از بررسی منزل سراغ فرش می رود، همین که فرش را جمع می کند و در حال بردن است، آقا سید مهدی بیدار می گردد، دزد بسیار دست پاچه می شود و نمی داند که قرار است چه بلایی سرش آید!؟ اما مرحوم سید با کمال خونسردی به او می گوید: این فرش را برای چه می خواهی؟ می خواهی این فرش را چه کنی ؟ دزد می گوید : نیازمندم، می خواهم آن را بفروشم.
آقا سیدمهدی می گوید: اگر خودت بفروشی، آن را از تو ارزان می خرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: من را سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو با آن کاسبی کن!
آن شخص که بزرگواری آن عالم خوش طینت را دید منقلب شد و رفت از فروش همان فرش کاسبی راه انداخت و اهل عبادت و تقوی شد.
[با اقتباس و ویراست از کتاب نکته ها از گفته ها؛ استاد فاطمی نیا صفحه۴۲]
ژوئن 11, 2013
قرآنی
1,196
SHAPE \* MERGEFORMAT
برخی از سوره های قرآن با یک سوگند شروع می شود مانند : وَ الْعَصْر
برخی با ۲ سوگند ؛ مانند : وَ الضُّحَى * وَ الَّیْلِ إِذَا سَجَى
برخی با ۳ سوگند ؛ مانند : وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحًا * فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا * فَالمْغِیرَاتِ صُبْحًا
برخی با ۴ سوگند ؛ مانند : وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هَاذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ
برخی با ۵ سوگند ؛ مانند : وَ الْفَجْرِ * وَ لَیَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ * وَ الَّیْلِ إِذَا یَسْرِ
اما سوره ای در قرآن است ، که ۱۱ سوگند دارد و آن سوره مبارکه شمس است .
نکته اینجاست که خداوند بعد از این ۱۱ سوگند می فرماید :
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا
فقط کسی اهل رستگاریست که اهل تزکیه ی نفس باشد
انسان باید از نَفْسَش حساب بکشد مثلا هر شب قبل از خواب به اعمال آن روز خودش رسیدگی کند
داستانک :
شیخ جعفر کاشف الغطا از علمای بزرگ است . شب که فرا مى رسید، هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش مى پرداخت و گاهى خطاب به خویشتن مى گفت: در کوچکى ترا”جعیفر”(جعفر کوچولو) مى گفتند، سپس “جعفر” شدى، و پس از آن “شیخ جعفر”، و سپس “شیخ الاسلام “، پس تا کى خدا را معصیت مى کنى و این نعمت را سپاس نمى گویى؟
منبع :اعیان الشیعه،جلد ۴،صفحه ۱۰۱
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید