خانه / بایگانی برچسب: داستان زيبا

بایگانی برچسب: داستان زيبا

افضل اعمال عید قربان

(به بهانه عید سعید قربان)

عَنْ أَبَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهماالسلام قَالَ :

 مَا مِنْ عَمَلٍ أَفْضَلَ یَوْمَ النَّحْرِ مِنْ دَمٍ مَسْفُوکٍ أَوْ مَشْیٍ فِی بِرِّ الْوَالِدَیْنِ أَوْ ذِی رَحِمٍ قَاطِعٍ یَأْخُذُ عَلَیْهِ بِالْفَضْلِ وَ یَبْدَؤُهُ بِالسَّلَامِ أَوْ رَجُلٍ أَطْعَمَ مِنْ صَالِحِ نُسُکِهِ وَ دَعَا إِلَى بَقِیَّتِهَا جِیرَانَهُ مِنَ الْیَتَامَى وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَهِ وَ الْمَمْلُوکِ وَ تَعَاهَدَ الْأُسَرَاء

 

ابان بن محمد از امام جواد (علیه السلام) نقل مى‏کند که فرمود:

در روز عید قربان چیزى با فضیلت‏تر از پنج چیز نیست:

 ۱- قربانى کردن،

 ۲- یا راه رفتن در جهت نیکى به پدر و مادر

 ۳- یا خویشاوندى که قطع رحم کرده تا به او چیزى ببخشد و آغاز سلام کند،

 ۴- یا مردى که از بهترین جاى قربانیش به دیگران اطعام کند و بقیه آن را به همسایگان از یتیمان و بیچارگان و بردگان بدهد

 ۵- از اسیران دلجویى کند.

[الخصال، جلد ‏۱، صفحه ۲۹۸]

 

 

 

عن رسول الله صلى الله علیه و آله: زَیِّنوا العیدَینِ بِالتَّهلیلِ و التَّکبیرِ و التَّحمیدِ و التَّقدیسِ .

 

عید فطر و قربان را با جملات «لا إله إلاّ اللّه و اللّه اکبر و الحمد لله و سبحان اللّه » (تسبیحات اربعه) آذین بخشید.

[میزان الحکمه جلد ۹ صفحه ۴۲۰۴ حدیث ۱۴۶۱۵]

 

داستانک:

 

مالک بن انس از امام جعفر صادق از پدرانش از امیر المؤمنین علیهم السّلام روایت کرده که فرمود:

 

 فقرا خدمت رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم آمدند، و عرض کردند ثروتمندان مالى دارند که بآن بندگان آزاد کنند و ما نداریم، و از براى آنان وسیله حجّ فراهم است ولى براى ما نیست، و از براى آنها مالى هست که صدقه بدهند و از براى ما نیست، و از براى آنها وسیله جهاد فراهم است، ولى ما اموالى نداریم که با آن این عبادات را انجام دهیم، پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود:

 

هر کس (از شما) صد مرتبه (اللَّه أکبر) بگوید فضیلت آن از صد بنده آزاد کردن بیشتر است،

 

و هر کس صد مرتبه «سبحان اللَّه» بگوید أفضل است از بردن صد قربانى در حجّ،

 

و هر کس صد مرتبه «الحمد للَّه» بگوید افضلست از فرستادن صد اسب زین دار، دهنه دار، رکاب دار، در راه حق،

 

و هر کس صد مرتبه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید عمل او در آن روز از تمام مردم افضل است مگر کسى که زیادتر گفته باشد.

 

آنگاه امام فرمود: این بیانات بگوش ثروتمندان رسید، آنان نیز این اعمال را بجا آوردند.

پس فقرا بار دیگر نزد پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم آمدند، و گفتند یا رسول اللَّه آنچه را در ثواب این اذکار فرمودید به گوش اغنیا رسید، و آنان این ذکرها را گفتند! حضرت فرمود: این ثوابها فضل و عطاى الهى است، و به هر کس که بخواهد عنایت می فرماید و خداوند صاحب فضل و رحمت بزرگى است  

[منبع:ثواب الاعمال-ترجمه غفارى، صفحه : ۳۰]

اولین انتشار مطلب: ۲۴ مهر ۱۳۹۲

نصیحت به فرزند ۳ ” بعضی از کارها ، عامل اتهام”

(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام) 14

قال الصادق علیه السلام:  یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …

۳٫ وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ

امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم ….

۳٫ و هر کس داخل در جای بدی شود ، متهم خواهد شد [بحار الأنوار   جلد ۷۵   صفحه ۲۶۱ ]

این فراز از روایت این جمله را می رساند که ” خود را در معرض تهمت قرار ندهیم “

به عنوان مثال:

مردی گردنبند زرد رنگ به گردن می اندازد ؛ همه فکر می کنند طلاست(در حالی که طلانیست )

شخصی به خانمی در خیابان چشمک میزند ؛ مردم فکر بد می کنند ( حال آنکه آن خانم،همسرش بوده)

با نامحرم در جای خلوتی قرار می گیرد ، مردم او را متهم میکنند

داستانک :

پیامبر اکرم در حال اعتکاف بود . زنی آمد و مدتی با ایشان صحبت کرد و بعد برخاست و رفت .

در این هنگام دو نفر از اصحاب از کنار پیامبر عبور کردند و به آن حضرت سلام نمودند .

فوراً پیامبر خدا فرمود:این زن صفیه ،همسرم بود

آن دو عرض کردند ای رسول خدا ما به شما شک نداشتیم

 پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.

 فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا [محجه البیضاء؛ جلد ۵ ؛ صفحه ۶۷ ]

خاطره :

در دبیرستانی نماز می خواندم ؛ خواستم در بین نماز ـ  برای آموزش وضو ؛ با یک لیوان آب ـ وضو بگیرم.

شروع کردم به وضو گرفتن ، “صورت و دست راست و داست چپ و سر و پای راست” ؛ اما پای چپ را نکشیدم و وضو را تمام کردم .

بعد از نماز دوم، یکی از دانش آموزان آمد و سوال کرد : چرا مسح پای چپ را نکشیدید

گفتم : اینکار لازم نبود ؛ پای چپ مثل پای راست مسح کشیده میشود اما اگر می کشیدم ممکن بود بعضی با خود بگویند وضوی امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو می گیرد.

هر ۳ نصیحت در یک نگاه

 دانلود به صورت پی دی اف

نصیحت به فرزند ۲ ” زبان، عامل پشیمانی”

(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)

13قال الصادق علیه السلام:  یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ

۲٫وَ مَنْ لَا یُقَیِّدْ أَلْفَاظَهُ یَنْدَمْ

امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم…

  1. هر کس زبانش را رها کند ، پشیمان میشود[بحار الأنوار   جلد ۷۵   صفحه ۲۶۱ ]

چه بسیار اوقاتی که ما بعد از صحبت کردن پشیمان شده ایم؛ آنجا بود که با خود گفتیم :چه خوب بود این حرف را نمی زدم

داستانک:

شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصیحت کنید،

 حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَک  زبانت را نگه‏دار،

دوباره گفت: که نصیحتم کنید، فرمود: زبانت را نگه دار،

باز گفت: مرا نصیحت کنید،

فرمود: واى بر تو، مگر چیزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افکند [تحف العقول صفحه :۹۴ ]

هر ۳ نصیحت در یک نگاه

دانلود به صورت پی دی اف

نصیحت به فرزند ۱ ” دوست بد ، عامل انحراف”

(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام)

10قال الصادق علیه السلام:  یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ

۱٫ مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ

امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم

۱٫ هر کس با شخص بدی همنشین شود ؛ سالم نمی ماند   [بحار الأنوار   جلد ۷۵   صفحه ۲۶۱ ]

داستانک:

امام رضا  علیه‌السّلام خطاب به شخصی فرمودند: چرا با عبدالرحمن‌بن یعقوب معاشرت میکنی؟

 عرض کرد: او دائی من است.

حضرت فرمود: او درباره‌ی خدا سخنان نادرستی میگوید! پس با او معاشرت کن و ما را واگذار و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن.

عرض کرد: او هر چه میخواهد بگوید به من چه زیانی دارد. وقتی از عقیده‌ی او تبعیت نکنم؟!

حضرت فرمود: آیا داستان آن شخص را که خود از یاران حضرت موسی علیه‌السّلام بود و پدرش از یاران فرعون نشنیده‌ای؟ هنگامیکه لشکر فرعون در کنار دریا به موسی و یارانش رسید، آن پسر از موسی جدا شد که پدرش را نصیحت کند، در حالیکه پدر به راه خود به دنبال فرعون غرق شد، آن دو نیز با هم غرق شدند!

خبر به موسی علیه‌السّلام رسید. فرمود: او در رحمت خداست، ولی چون عذاب نازل شد از آنکه نزدیک گناهکار است دفاعی نشود  [الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص: ۳۷۴]

تا توانى میگریز از یار بد

یار بد، بدتر بود از مار بد

مار بد، تنها تو را بر جان زند 

یار بد بر جان و بر ایمان زند

هر ۳ نصیحت در یک نگاه

دانلود به صورت پی دی اف

قلب ، حرم خداست

 

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی‏ جَوْفِه (سوره احزاب آیه ۴ )

خداوند براى هیچ کس دو دل در درونش نیافرید

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام :

 الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه‏

 دل حرم خداوند است، پس در حرم خدا کسى غیر از خداوند را جاى ندهید

منبع :بحارالانوار؛جلد ‏۶۷؛ صفحه ۲۵ 

انسان یک دل بیشتر ندارد ، اگر غیر خدا در آن بود، دیگر جایی برای خدا نیست

داستان:

روزى سلیمان گنجشکى را دید که به همسر خود مى‏گوید: چرا با من معاشرت نمی کنی، اگر تو بخواهى من جایگاه سلیمان را با منقار خود بلند مى‏کنم و آن را در دریا مى‏افکنم، حضرت سلیمان از کلام او به خنده افتاد، سپس آن دو را فرا خواند و به گنجشک نر فرمود: آیا قدرت انجام کارى را که ادّعا کردى، دارى؟

 او گفت: خیر، اى پیامبر خدا، لیکن مرد خود را براى همسرش بزرگ مى‏شمارد و نزد او لاف مى‏زند و عاشق را از بابت سخنانش سرزنش نمى‏کنند،

سلیمان به گنجشک مادّه گفت: چرا با او معاشرت نمی کنی ، با آنکه او عاشق توست،

او گفت: اى رسول خدا، او ادّعاى عشق مى‏کند، امّا براستى دوستدار من نیست و همراه من دیگرى را نیز دوست دارد،

 این کلام گنجشک سلیمان را متأثر کرد و او بشدّت گریست و تا چهل روز از مردم مفارقت نمود و در خلوت به مناجات با پروردگار خود پرداخت تا قلب خود را از محبّت غیر خدا خالص کن

منبع:بحار الأنوار؛جلد ‏۱۴،صفحه ۹۶

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

مهمترین عامل فقر و ذلت

 

(به بهانه شهادت امام هادی علیه السلام)

قال ابوالحسن الثالث  علیه السلام:

الْعُقُوقُ یُعْقِبُ الْقِلَّهَ وَ یُؤَدِّی إِلَى الذِّلَّه

امام هادی علیه السلام می فرمایند:

عاق والدین به فقر گرفتار می شود و ذلیل خواهد شد

منبعبحار الأنوار- جلد  ‏۷۱- صفحه : ۸۵

داستانک:

یکی از بزرگان ، در جوانی با دو تن از دوستانش، عزم کردند که به طلب علم روند. چاره ای جز این ندیدند که از شهر خود، هجرت کنند و به جایی روند که بازار علم و درس، در آن جا گرم تر است. او، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد. مادر، غمگین شد و گفت: « ای جان مادر! من ضعیفم و بی کس، و تو حامی من هستی؛ اگر بروی، من چگونه روزگار خود را بگذرانم. مرا به که می سپاری؟ آیا روا می داری که مادرت تنها و عاجز بمانَد و تو دانشمند شوی؟».

 از این سخن مادر، دردی به دل او فرود آمد. ترکِ سفر کرد و آن دو رفیق، به طلب علم از شهر، بیرون رفتند.

مدتی گذشت و او همچنان حسرت می خورد و آه می کشید. روزی در گورستان شهر نشسته بود و زار می گریست و می گفت: « من این جا بی کار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند. وقتی باز آیند، آنان عالِم اند و من هنوز جاهل.» ناگاه پیری نورانی بیامد وگفت:« ای پسر! چرا گریانی؟». جوان، حالِ خود را باز گفت. پیر گفت:« خواهی که تو را هر روز درس گویم تا به زودی از ایشان درگذری و عالم تر از دوستانت شوی؟». گفت: « آری، می خواهم». پس هر روز، درسی می گفت تا سه سال گذشت. بعد از آن، معلوم شد که آن پیر نورانی، خضر(ع) بود و این نعمت و توفیق، به برکت رضا و دعای مادر یافته است

منبع:گزیده تذکره الاولیاء، دکتر محمد استعلامى ، صفحه ۳۵۹ .

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

توکل

 

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ [طلاق ۳]

 و هر کس بر خدا توکّل کند، خدا کفایتش مى‏کند

گاهی ما در توکل ، توقع داریم اول اسباب درست شدن کارمان را ببینیم و بعد توکل کنیم ؛ مثلا

خداوند در آیه ۳۲ سوره نور می فرماید : شما ازدواج کنید ما روزیتان را می رسانیم ؛ بعد ما می گوییم : اول روزیمان را بده تا به تو توکل کنیم

درهنگام رفتن به سربازی یا دانشگاه و … به خدا توکل کنیم نه به پارتی ؛ می گوییم : اول ببینیم خدا چه می کند بعد توکل می کنیم

و …

داستانک :

کوهنوردی می‌‌خواست به قله‌ای بلندی صعود کند.

پس از سال‌ها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند.

کوهنورد همان‌طور که داشت بالا می‌رفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط کرد،

سقوط همچنان ادامه داشت که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !

ندایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می‌خواهی؟

– نجاتم بده خدای من!

 – آیا به من ایمان داری؟

 – آری. همیشه به تو ایمان داشته‌ام

 – پس آن طناب دور کمرت را پاره کن! کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بی‌تردید از فراز کیلومترها ارتفاع.

 گفت: خدایا نمی‌توانم.

خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟

کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمی‌توانم.

روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمین فاصله داشت….

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

**منبرک**