سرخط خبرها
    خانه / بایگانی برچسب: داستان كوتاه از بسم الله

    بایگانی برچسب: داستان كوتاه از بسم الله

    کجا با این عجله ؛ بسم الله یادت نره

     

      (جهت چاپ روی عکس کلید نمایید) 

     وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ‏:

     إِنَ‏ اسْمَ‏ اللَّهِ‏ فَاتِقٌ لِلرُّتُوقِ وَ خَائِطٌ لِلْخُرُوقِ وَ مُسَهِّلٌ لِلْوُعُورِ وَ جُنَّهٌ عَنِ الشُرُورِ وَ حِصْنٌ مِنْ مِحَنِ الدُّهُورِ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِی‏ الصُّدُورِ وَ أَمَانٌ یَوْمَ النُّشُور


    از امیرالمومنین (علیه السلام ) روایت شده که فرمودند:
    (بسم الله ) گفتن فوایدی دارد

    ۱٫  بازکننده گره ها
    ۲٫  ترمیم کننده ی فاصله ها

    ۳٫آسان کننده هر دشواری

    ۴٫ امان از شر اشرار

    ۵٫محافظ انسان در فتنه های روزگار

    ۶٫ شفاء دردها

    ۷٫ امان در روز قیامت

    منبع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل    جلد ‏۵   صفحه  ۳۰۴   

    داستانک :

    روزى حضرت داود در مناجاتش از خداوند خواست همنشین او را در بهشت به وى معرفى کند، از جانب خداوند ندا رسید که فردا از دروازه شهر بیرون برو، اولین کسى که با او برخورد نمایى همنشین تو در بهشت مى باشد
    روز بعد، حضرت داود به اتفاق پسرش سلیمان  از شهر خارج شد، پیرمردى را دید که پشته هیزمى از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که متى نام داشت ، کنار دروازه فریاد زد کیست که هیزم بخواهد؟ یک نفر پیدا شد و هیزمش را خرید.
    حضرت داود پیش او رفت و سلام کرد و گفت : آیا ممکن است ، امروز ما را مهمان کنى ؟
    پیر مرد پاسخ داد :مهمان حبیب خداست ، بفرمائید
    سپس پیر مرد با پولى که از فروش هیزم بدست آورده بود مقدارى گندم خرید، وقتى به خانه رسیدند پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلوى مهمانانش گذاشت .
    وقتى شروع به خوردن کردند، پیر مرد هر لقمه اى که به دهان مى برد، ابتدا “بسم الله”  و در انتها ” الحمدلله”  مى گفت ، وقتى ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت :خداوندا، هیزمى که فروختم ، درختش را تو کاشتى ، آنها را تو خشک کردى ، نیروى کندن هیزم را تو به من دادى ، مشترى را تو فرستادى که هیزمها را بخرد و گندمى را که خوردیم ، بذرش را تو کاشتى ، وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز تو به من دادى ، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام ؟
    پیرمرد این حرفها را مى زد و گریه مى کرد. داود نگاه معنى دارى به پسرشکرد، یعنى همین است علت این که او با پیامبران محشور مى شود.

    منبع :سراى دیگر؛ صفحه  ۴۴۶

    نکته : بعد از آنکه ۲ روز در مسجد درباره فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم صحبت شد ؛ برگه ای  بین نمازگزاران پخش شد ؛ که یاد آور گفتن بسم الله بود و قرار شد در منزل و محل کارشان نصب شود ( نمونه ی آن ؛ همان تصویر بالاست ؛ که با کلیک روی آن ، تصویر را باکیفیت چاپ ببینید )

    جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ:

     إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُکُمْ أَوْ أَکَلَ أَوْ شَرِبَ أَوْ لَبِسَ لِبَاساً یَنْبَغِی أَنْ یُسَمِّیَ عَلَیْهِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ کَانَ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ شِرْک‏

    امام صادق علیه السلام می فرمایند:

    زمانی که یکی از شما وضو بگیرد ، یا بخورد ، یا بیآشامد ، یا لباسی بپوشدو هر کاری که انجام می دهد ، شایسته است که نام خدا را بر آن ببرد و اگر نام خدا را نبرد ، شیطان در آن کار با او شریک می شود.

    منبع: بحار الأنوار – جلد ‏۶۳  صفحه  ۳۷۳   

    داستانک:

    یک روز شیطان چاقى ، شیطان لاغرى را ملاقات کرد.

    شیطان چاق ، از شیطان لاغر پرسید:

    چرا تو اینقدر لاغر و ضعیف شده اى ؟

    شیطان لاغر، جواب داد:

    من بر شخصى مسلّط و ماءمور شده ام که او را گمراه کنم . ولى آن شخص ‍ در اوّل هر کار، مانند: خوردن ، آشامیدن ، …، زبانش به ذکر بسم اللّه الرحمن الرحیم گویا است ، از این رو از نفوذ در او، و شرکت در کارهاى او محروم هستم . و همین سبب و موجب لاغرى من شده است، حال تو بگو بدانم ، چطور چاق شده اى ؟

    شیطان چاق پاسخ داد:

    چاقى من به خاطر آن است که شاد هستم ، زیرا بر شخص غافل و بى خبر و بى تفاوت مسلّط شده ام که در هیچ کارى بسم اللّه نمى گوید، مثلا هنگام ورود و خروج و هنگام خوردن و نوشیدن … و در هر کارى ، آنچنان غافل و سرگرم است که اصلا به یاد خدا نیست

    منبع:داستانهاى بسم اللّه الرحمن الرحیم : صفحه ۶۹.

     

    جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

     

    **منبرک**