میرزا اولنگ؛ داغی بر قلب بشریت
وقایع هولناکی که در افغانستان دارد اتفاق می افتد…
خصوصا محضر صاحبمان، حضرت حجت ابن الحسن علیه السلام عرض کنیم:
آقا جان
این مظلومانی که دارند به خاک و خون کشیده می شوند از شیعیان شما هستند.
اینهایی که چهل کودک را سر بریدند، جلو پدر و مادرشان آنها را به رگبار بستند، نزدیک ۵۰ نفر ناموس شیعه را به اسارت بردند را می بینید…
آقا جان
ندیدن چهره دلربای شما برای ما بس است، دیگر این چیزها را برای ما نپسندید.
ما شیعیان روضه امام حسین علیه السلام خوانده ایم، سر از تن امام حسین علیه السلام جدا کردند، اهل بیت امام علیه السلام را به اسارت بردند.
آقا این وقایع خیلی برای ما دردناک است.
ما شیعه باشیم، درکشور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) باشیم، آنوقت در همسایگی ما این افراد مظلوم، اینطور به خاک و خون کشیده شوند. این داغ برای ما خیلی شدید است.
این جنایات توسط آن انسان های وحشی به نام داعش اتفاق می افتد، آن موقع در مجلس شورای اسلامی ما، هفته گذشته، نماینده های مجلس ما، برای اینکه با مهمترین حامی داعش عکس یادگاری بردارند اینطور خودشان را به ذلت کشاندند.
این عجوزه صهیونیستی یکی از مهم ترین حامیان داعش است آن موقع نماینده های ما …
آقا جان یابن الحسن
مثل فردا قرار است همه شیعیان برای شما دعای ندبه بخوانند…
مهدی جان … «عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى»
سخت است این چشم، همه را ببیند اما شما را نبیند. آقا جان داریم همه چیز می بینیم، اما شما را نمی بینیم.
آقا جان این دعای همه شیعیان است: ان شاالله خداوند ظهور شما را معجل بگرداند.
نعمتی به نام امنیت
داستانک:
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که:
در گذشته مردمی زندگی میکردند که دارای چشمهسارها و نعمات فراوان بودند، بهطوری که آنها از مغز و جوانه گندم برای خودشان، نان درست می کردند.
ولی آنها بهخاطر وفور نعمت، با نان محل مدفوع کودکانشان را پاک می کردند؛ تا اینکه کوهی از این نانها جمع شده بود…
طولی نکشید که بر اثر ناسپاسی و کفران نعمت، خداوند بر آنها غضب کرد و باران بر آنها نبارید؛ کار بهجایی کشید که برای همان نان هایی که روزی محل مدفوع کودکانشان را پاک می کردند، صف می کشیدند و آنها را در بین خود با ترازو تقسیم می کردند!!
[بحارالانوار، جلد ۱۴، صفحه ۱۴۴، باب۱۲]این سیستم و روش خداوند متعال است.
اگر قومی شکر کنند، نعمت را بر آنها زیاد می کند، اگر کفران نعمت بکنند، نعمت از آنها گرفته می شود و عذاب می شوند.
لئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ. (آیه ۷ سوره مبارکه ابراهیم)
یک نعمتی که به برکت خون شهدا و به برکت انقلاب اسلامی در کشور ما هست و ما آن را قدر نمی دانیم، نعمت امنیت هست.
اگر ما شکر این نعمت امنیت را انجام ندهیم، برای خداوند گرفتن این نعمت کاری ندارد.
انَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرواْ مَا بِآنفُسِهِم. (آیه ۱۱ سوره مبارکه رعد)
اگر یک اتفاقی برای جامعه ای می افتد به خاطر اعمال خودشان خواهد بود.
جمهوری اسلامی در ناامن ترین منطقه جهان، امن ترین کشور دنیا است.
یک اتفاق کوچک –حادثه تروریستی مجلس توسط داعش- مانند آنچه روز چهارشنبه در کشور ما اتفاق افتاد، همه را تحت تأثیر قرار می دهد؛ این اهمیت امنیت را می رساند. قدر این نعمت امنیت را بدانیم.
اربیل چگونه نجات یافت؟
(به مناسبت ۲۰ اسفند، سالروز تولد سردار پر افتخار اسلام، حاج قاسم سلیمانی)
روزنامه پرتیراژ زمان، چاپ ترکیه مصاحبه ای داشت با مسعود بارزانی رییس اقلیم کردستان عراق تحت عنوان:
«اربیل چگونه نجات یافت».
خبرنگار از مسعود بارزانی می پرسد: ما می دانیم که اربیل به دست داعش در حال سقوط بود چه اتفاقی افتاد که داعش نتوانست وارد شهر شود؟
مسعود بارزانی درجواب می گوید بله همه می دانند که داعش به دروازه های اربیل رسیده بود و بیم آن می رفت که شهر عن قریب اشغال شود. من پس ازحمله داعش با آمریکایی ها، ترک ها، انگلیس، فرانسه وحتی عربستان تماس گرفتم که همه مقامات این کشورها درجواب گفتند که فعلا هیچ کمکی نمی توانند بکنند
بارزانی می گوید: من فورا با مقامات ایرانی تماس گرفتم و به آنها صریحا گفتم که شهر درحال سقوط است اگر نمی توانید کمکی کنید ما شهر را تخلیه می کنیم. لذا مقامات ایرانی فورا شماره تماس قاسم سلیمانی را به من دادند و گفتند حاج قاسم نماینده تام الختیار ما در امور مبارزه با داعش است.
لذا فورا با حاج قاسم تماس گرفتم و اوضاع رادقیقا شرح دادم.
حاج قاسم به من گفت: من فردا صبح بعد از نماز صبح اربیل هستم. به اوگفتم فردا دیر است همین حالا بیایید.
حاجی گفت: کاک مسعود فقط امشب شهر را نگهدار.
بارزانی در ادامه می گوید: فردا صبح حاج قاسم در فرودگاه اربیل بود. من به استقبالش رفتم حاجی با ۵۰ نفر از نیروهای مخصوصش آمده بود. آنها سریعا به محل درگیری رفتند و نیروهای پیشمرگه را سازماندهی دوباره کردند و در عرض چند ساعت ورق به نفع ما برگشت. در ضمن کمک های تسلیحاتی ایران نیز برای ما رسید.
بارزانی می گوید:حاج قاسم چند نفر از نیروهایش را جهت مشاوره نظامی در اربیل گذاشت و خودش به کربلا بازگشت.
بارزانی می گوید ما بعدها یک فرمانده داعش را اسیر کردیم و از او پرسیدیم چگونه شد شما که در حال فتح اربیل بودید به یک باره عقب نشستید؟ این اسیر داعشی بما گفت: نفوذیهای ما در اربیل به ما خبر دادند قاسم سلیمانی در اربیل است لذا روحیه افراد ما بهم ریخت و عقب نشستیم.
بارزانی در ادامه ازحاج قاسم سلیمانی و ملت ایران تشکر می کند و در ادامه گریزی به کوبانی می زند و می گوید اگر راهنمایی های سردار سلیمانی نبود در کوبانی داعش قتل عام بزرگی بوجود می آورد و خود را مدیون سردار سلیمانی می داند……
[مصاحبه روزنامه زمان، چاپ ترکیه با مسعود بارزانی رییس اقلیم کردستان عراق در تاریخ ۱۸ دی ۹۳]شخصیت سردار سلیمانی به اندازه ای تاثیر گذار است که مجله وایرد او را در نخستین جایگاه فهرست «خطرناکترین مردم جهان» قرار داده است.
https://www.wired.com/2012/12/most-dangerous-people/slide-131361
و نیز نشریه نیویورکر وی را تاثیرگذارترین فرمانده نظامی جنگ داخلی سوریه لقب داده است.
http://www.npr.org/2013/09/25/226104144/meet-the-iranian-commander-pulling-strings-in-syrias-war
حتی مقامات آمریکایی طرح ترور حاج قاسم سلیمانی را در دستور کار خود قرار داده اند.
چگونگی مرگ یزید
در بعضی از نقل ها روز ۱۴ ربیع روز به درک واصل شدن آن فاسق و جانی بزرگ، یزید بن معاویه است. این روز را که با فرار داعشی های ملعون از حلب – که فرزندان همین یزید هستند – مصادف شده است، تبریک عرض می کنم.
نحوه به درک واصل شدن یزید
نحوه به درک واصل شدن یزید نقل های مختلفی دارد. در اینجا نقلی از کتاب «لهوف» را عرض می کنم:
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر مرا احترام میکنی! آن اعرابی گفت: ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت تا بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
این بخشی از عذاب دنیای او است. در روایت هست که در آخرت، جایگاه یزید در تابوتی از آتش است. یعنی جایی که عذاب تمام جهنمیان از آنجاست.