خانه / بایگانی برچسب: شهادت حضرت زهرا

بایگانی برچسب: شهادت حضرت زهرا

پاسخ به ۲ سوال در مورد شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

(به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

سوال: برای ائمه بزگوار معصومین روز و شام شهادت برپا می شود، اما برای حضرت زهرا سلام الله علیها، معمولا تا سه روز بعد از شهادت، یعنی روز شهادت و دو روز بعد از شهادت هم مراسمات برپا می شود.

دلیل این امر چیست؟

 پاسخ: تمام ائمه بزرگوار ما تاریخ شهادت دارند، مثلا برای امام حسین علیه السلام دهم محرم است.

اما برای حضرت زهرا سلام الله علیها تاریخ معینی نداریم.

ما تعداد روز بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را حساب می کنیم.

شما جایی نمی‌بینید آمده باشد ۱۳ جمادی الاول، ۳ جمادی الثانی.

چنین چیزی را نداریم.

شما از روز ارتحال پیامبر صلی الله علیه و آله بشمارید. در ماه‌ها تغییر ایجاد می‌شود.

بعضی وقت‌ها ماه ها ۲۹ روزه است، بعضی ماه‌ها ۳۰ روزه،

دائم تغییر ایجاد می‌شود.

هم احتمال دارد ۲ جمادی الثانی باشد، هم ۳ جمادی الثانی و هم ۴ جمادی الثانی.

پس این اختلاف به خاطر این مسئله است.

این دلیل باعث می‌ شود که برای حضرت زهرا سلام الله علیها احتیاط بیشتری شود و دو روز بعدش هم گرفته شود.

 

سوال: چرا هم ۷۵ روز و هم ۹۵ روز بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را مراسم می گیریم؟

پاسخ: در متن روایت به خاطر اختلاف در نقطه، «تسعون» و «سبعون» را نمی‌توانیم از هم تمییز دهیم.

چون هر دو چهارتا دندانه دارد. خط کوفی نقطه ندارد، ما نمی‌دانیم این سبعون است یا تسعون؟ ۷۵ روز است یا ۹۵ روز؟

 به این دلیل هم ۷۵ روز و هم ۹۵ روز مراسم عزا برپا می شود.

از غصب حق حضرت زهرا ، تا غصب حق فرزند زهرا

 

حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیِّ بْنُ أَبِی الْحُسَیْنِ الْأَسَدِیُّ عَنْ أَبِیهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ وَرَدَ عَلَیَّ تَوْقِیعٌ مِنَ الشَّیْخِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ ابْتِدَاءً لَمْ یَتَقَدَّمْهُ سُؤَالٌ

بسم الله الرحمن الرحیم لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ عَلَى مَنِ اسْتَحَلَّ مِنْ مَالِنَا دِرْهَما

حضرت مهدی (روحی و ارواح العالمین) در توقیع می نویسند :

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسى که از مال ما [خمس] یک درهم بر خود حلال شمارد

منبع :کمال الدین و تمام النعمه- جلد ‏۲   صفحه  ۵۲۲   

گاهى وقتها برخى شعار مى‏دهند؟ ولى در عمل جور دیگر عمل می کنند

به عنوان مثال:

چقدر تا حالا ما گریه کرده‏ایم که: حق حضرت زهرا را ندادند؟ فدک را به زهرا ندادند.

این آقایى که چند لیتر تا حالا گریه کرده که چرا حق حضرت زهرا را ندادند، خودش هم خمس‏ نمى‏دهد! چه فرقى مى‏کند که حق زهرا را ندهیم یا حق فرزند زهرا را ندهیم؟

خمس مال امام زمان است. که توسط مرجع تقلید خرج محرومین مى‏شود، یا خرج نظام بشود. یا خرج هر چه مصلحت است بشود. آن آقایى که گریه مى‏کند براى حضرت زهرا و حق زهرا را نمى‏دهد معلوم نیست که اگر در زمان حضرت زهرا زندگى مى‏کرد وضعش چگونه بود! چون افرادى حق زهرا را ندارند این آقا هم حق فرزند زهرا را نداد.

اگر کسى به یک معصوم تیر اندازى کرد ، به معصوم دیگر هم تیر اندازى می کند.

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

روایت ۷۵ روز برای شهادت حضرت زهرا صحیح تر است یا ۹۵ روز

 

(به بهانه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

برخی در حال تحقیق هستند که آخر شهادت حضرت زهرا دقیقا چه تاریخی است . ۷۵ روز بعد از رحلت پیامبر یا ۹۵ روز بعد از رحلت؟!!!

داستان ۱ :

آیت الله مقتدایی در درس خارج فقه خود در تاریخ ۷/۲/۸۹ فرمودند:

سال ۱۳۴۵ شمسی در مکه شیخ علی کاشف الغطاء نوه شیخ جعفر کاشف الغطاء را دیدم … و او خاطره ای را برایم گفت : که ، جد ما مرحوم کاشف الغطاء با خود گفت مردم در احکام الهی از ما متابعت می‌کنند و ما فتوی می‌دهیم و آنها عمل می‌کنند در مورد شهادت حضرت زهرا هم اگر ما اعلام بکنیم که شهادت حضرت زهرا روی ۷۵ روز است یا روی ۹۵ روز است مردم متابعت می‌کنند و دو دستگاه و دو موقع عزاداری برپا نمی‌شود و تصمیم گرفت در این مورد مطالعه کند

 لذا کتب مربوطه از شیعه و سنی را جمع کرد تا با یک بررسی عمیق تحقیق کند و حکم نهایی را صادر کند آن بزرگوار (شیخ جعفر کبیر) مادر پیری داشت متجهده و اهل عبادت بود شب در عالم خواب فاطمه زهرا(سلام الله علیها ) را در خواب می‌بیند که با حال غضب (با این تعبیر) فرمودند که این چه کاری است پسرتان می‌خواهد بکند و می‌خواهد وفات یا شهادت مرا کم کند

 این زن که روحش از تصمیم پسرش خبر نداشت از اتاق می‌آید بیرون نصف شب می‌بیند که چراغ اتاق پسرش روشن است معلوم است که بیدار است می‌آید درب اتاق شیخ را باز می‌کند وارد می‌شود می‌بیند اینقدر کتاب دور شیخ جمع شده است که اصلا خود شیخ پیدا نیست گویا پشت کتاب مخفی شده باشد می‌رود جلو صدا می‌زند پسر چه می‌کنی که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بر تو غضبناک است

مرحوم شیخ فکری می‌کند می‌پرسد چه شده است؟

مادر می‌گوید فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند می‌خواهد ایام شهادت مرا کم کند.

مرحوم شیخ می‌فهمد اقدامی که می‌خواست بکند مورد نظر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیست خود حضرت می‌خواهند که دو برنامه دو تشکیلات دو وقت جلسات گرفته بشود. مرحوم شیخ بساط را جمع می‌کند و می‌گوید همانطور که روال بوده برای حضرت زهرا دو دفعه عزاداری و مجالس منعقد بشود.

داستان ۲ :

حجه الاسلام ادیب یزدی می فرمایند:

یادم می آید یک روز در محضر رهبر عالی قدر انقلاب [حضرت آیت الله خامنه ای] بودم یکی از آقایان سوال کرد:

“درباره شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بالاخره ۷۵ روز بعد از رحلت صحیح است یا ۹۵؟”

رهبر عالی قدر پاسخ واقعا حکیمانه ای دادند و فرمودند: “برای شما چه فرقی می کند کدامیک صحیح باشد خداوند خواست که مردم بیشتر به یاد مادر ما باشند و بیشتر برای مادر ما عزاداری و بیان فضائل ایشان را بکنند.”

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

(به بهانه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

سوال ۱:

بین تمام احتمالات برای شهادت حضرت زهرا ؛ ۲ روز معروفتر است و آن ۷۵ روز و ۹۵ روز است .

چرا در متون روایی نمی توانیم از این دو روز یکی را انتخاب کنیم؟

پاسخ:

۷۵ به عربی خامس و سبعون نوشته می شود و ۹۵ خامس و تسعون .

با توجه به آنکه در زمانهای قدیم معمولا برای نوشته ها نقطه نمی گذاشتند ؛ حال اگر نقطه های سبعون و تسعون را برداریم عین هم نوشته می شوند

بنابر این یکی از دلایلی که نمی توان بین ۷۵ و ۹۵ در کتب قدیم  تفاوتی قایل شد همین است .

جدا از این ، شهادت برای ما مشخص نیست تا مانند شب قدر (که باید چند شب را قدر بدانیم ، به امید آنکه یکی شب قدر است) چند شب به یاد آن شهیده مظلومه باشیم

  سوال ۲:

چرا معمولا برای حضرت زهرا ۲ روز بعد از شهادت هم مراسم می گیرند ؟ آیا به خاطر این است که می خواهند تا سوم شهادت مراسم داشته باشند؟

پاسخ :

شاید یکی از دلایل همین باشد ، اما دلیل اصلی این است که در روایات ، برای شهادت حضرت زهرا روزی مشخص نشده و تمام روایات ، شهادت را از روز رحلت پیامبر با الفاظی مانند ۷۵ روز و یا ۹۵ روز و… مشخص کرده اند؛

از آنجا که برای ما مشخص نیست که درآن سال ماه ها ۲۹ روزه بوده ویا ۳۰ روز ، هر دو را حساب می کنیم.

 پس با این تعبیر سه روز احتمال شهادت است ؛ ۳ ، ۴ و ۵ جمادی الثانی.

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

(به بهانه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

سوال ۱:

بین تمام احتمالات برای شهادت حضرت زهرا ؛ ۲ روز معروفتر است و آن ۷۵ روز و ۹۵ روز است .

چرا در متون روایی نمی توانیم از این دو روز یکی را انتخاب کنیم؟

پاسخ:

۷۵ به عربی خامس و سبعون نوشته می شود و ۹۵ خامس و تسعون .

با توجه به آنکه در زمانهای قدیم معمولا برای نوشته ها نقطه نمی گذاشتند ؛ حال اگر نقطه های سبعون و تسعون را برداریم عین هم نوشته می شوند

بنابر این یکی از دلایلی که نمی توان بین ۷۵ و ۹۵ در کتب قدیم  تفاوتی قایل شد همین است .

جدا از این ، شهادت برای ما مشخص نیست تا مانند شب قدر (که باید چند شب را قدر بدانیم ، به امید آنکه یکی شب قدر است) چند شب به یاد آن شهیده مظلومه باشیم

 

 

سوال ۲:

چرا معمولا برای حضرت زهرا ۲ روز بعد از شهادت هم مراسم می گیرند ؟ آیا به خاطر این است که می خواهند تا سوم شهادت مراسم داشته باشند؟

پاسخ :

شاید یکی از دلایل همین باشد ، اما دلیل اصلی این است که در روایات ، برای شهادت حضرت زهرا روزی مشخص نشده و تمام روایات ، شهادت را از روز رحلت پیامبر با الفاظی مانند ۷۵ روز و یا ۹۵ روز و… مشخص کرده اند؛

از آنجا که برای ما مشخص نیست که درآن سال ماه ها ۲۹ روزه بوده ویا ۳۰ روز ، هر دو را حساب می کنیم.

 پس با این تعبیر سه روز احتمال شهادت است ؛ ۳ ، ۴ و ۵ جمادی الثانی.

از غصب حق حضرت زهرا ، تا غصب حق فرزند زهرا

 

(به بهانه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به روایت ۷۵روز)

گاهى وقتها برخى شعار مى‏دهند؟ ولى در عمل جور دیگر عمل می کنند

به عنوان مثال:

چقدر تا حالا ما گریه کرده‏ایم که: حق حضرت زهرا را ندادند؟ فدک را به زهرا ندادند.

این آقایى که چند لیتر تا حالا گریه کرده که چرا حق حضرت زهرا را ندادند، خودش هم خمس‏ نمى‏دهد! چه فرقى مى‏کند که حق زهرا را ندهیم یا حق فرزند زهرا را ندهیم؟

خمس مال امام زمان است. که توسط مرجع تقلید خرج محرومین مى‏شود، یا خرج نظام بشود. یا خرج هر چه مصلحت است بشود. آن آقایى که گریه مى‏کند براى حضرت زهرا و حق زهرا را نمى‏دهد معلوم نیست که اگر در زمان حضرت زهرا زندگى مى‏کرد وضعش چگونه بود! چون افرادى حق زهرا را ندارند این آقا هم حق فرزند زهرا را نداد. اگر کسى به یک امامزاده تیر اندازى کرد معلوم نیست که به امام تیر اندازى نکند.

 

داستان

کسى پهلوى یک نفر آمد، گفت: آقا مى‏شود پرده‏ى کعبه‏ را برید؟

 گفت: نه! وقف است. حرام است. خوب که گفت: حرام است.

گفت: آقا ببخشید حالا یا حلال است یا حرام؟ ما یک تیغ‏ دستمان بود یک خرده‏اش را بریدیم.

گفت: راست مى‏گویى؟ ببینم! یک خرده‏اش را به من بده!

گفت:! تا حالا که مى‏گفتى حرام است؟ گفت: حالا که حرام است با هم بخوریم. اول گفت: پرده‏ى کعبه را نمى‏شود برید. ولى گفت: وقتى گفتم گفت: با هم بخوریم. اول مى‏گوییم: حق زهرا را نمى‏شود خورد. بعد مى‏گوییم: سهم امام را با هم بخوریم. چه فرقى مى‏کند؟

به نقل از حجه الاسلام والمسلمین قرائتی

در برنامه درسهایی از قرآن

 

 

 

۲۰داستان کوتاه از زندگی حضرت فاطمه زهرا علیها سلام


%d8%b4%d9%87%d8%a7%d8%af%d8%aa-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d8%b2%d9%87%d8%b1%d8%a7 

سال پنجم بعثت، موقع وضع حمل، خدیجه فرستاد پی چند تا از زن‌های قریش اما، هیچ‌کدام حاضر نشدند بیایند. پیغام داده بودند: “آن روز که به تو گفتیم با محمد ازدواج نکن، برای حالا بود.”

خدیجه از درد به خود می‌پیچید که چند تا زن وارد اتاق شدند. نشستند اطراف رخت‌خواب. چهار زن گندم‌گون، بلندبالا و باوقار. خدیجه بهت‌زده نگاه می‌کرد، یکی از آن‌ها گفت:” نترس! ما از طرف خدا برای کمک به تو آمده‌ایم من ساره، همسر ابراهیم هستم، آن یکی آسیه، دختر مزاحم، است. سمت راستی، مریم دختر عمران و مادر عیسی است. نفر چهارم کلثم، خواهر موسی است.”

کمک کردند فاطمه به دنیا آمد، با آب کوثر او را غسل دادند. نوزاد به حرف آمد:” أشهد آن لااله‌الا‌الله و أن أبی رسول‌الله سید‌الانبیاء و أن بعلی سید الاوصیاء و ولدی ساده الاسباط.”

به همه‌ی زنان بهشتی سلام کرد، هر کس را با اسمش.

***************************

 

صدتا شتر سیاه آبی‌چشم که یارشان پارچه‌های کتانی اعلای مصری باشد با ده‌هزار دینار طلا، مهر فاطمه می‌کنم، او را به من بدهید. عبدالرحمن‌بن‌عوف می‌گفت. پیامبر ناراحت شد، رو کرد به او گفت:” فاطمه هنوز کوچک است. تازه انتخاب همسر او با خداست.”

همان جوابی بود که به ابوبکر، عثمان و عمر هم داده بود.

***************************

 

مسجد جای نشستن نداشت، پر شده بود از زن و مرد. قرار بود عقد پسرعمو و دخترعمو خوانده شود. عقد علی‌بن‌ابی‌طالب و فاطمه دختر محمدرسول‌خدا. همهمه‌ای بود. پیامبر شروع کرد به صحبت. همه ساکت شدند.

قبل از خواندن خطبه گفت:” این افتخار فقط مال فاطمه است که صیغه‌ی عقدش را جبرئیل پیشاپیش خوانده. روبه‌روی صف ملائکه توی آسمان چهارم.”

***************************

 

اول ازدواجشان بود. دونفری آمدند پیش رسول‌ خدا، کارهای خانه‌شان را قسمت کنند. کارهای توی خانه شد مال فاطمه و کارهای بیرون مال شوهرش.

فاطمه گفت:” خدا می‌داند چه‌قدر من از این تقسیم خوش‌حالم.”

***************************

 

پدرش را صدا می‌زد:” رسول‌الله.” آیه نازل شده بود که رسول ‌خدا را مثل وقتی که یکدیگر را صدا می‌زنید، خطاب نکنید. سه‌بار که این‌طور صدا زد، پیامبر ناراحت شد. گفت:” فاطمه جان! این آیه درباره‌ی تو و خانواده‌ تو و نسلت نیست. تو از منی و من از تو. دل من زنده می‌شود از این که تو بگویی یا ابت. خدا هم خوش‌حال می‌شود.”

***************************

 

جمع شده بودند دور پیامبر. حضرت پرسید:” بهترین چیز برای زنان چیست!؟”

کسی نمی‌دانست، مسلمانان از هم جدا شدند، بدون این که جواب را بفهمند. علی رفت خانه، از فاطمه پرسید. او گفت:” بهترین زینت برای زن آن است که هیچ مردی او را نبیند و او هم هیچ مردی را نبیند.”

برگشت مسجد، حرف فاطمه را تکرار کرد. پیامبر گفت:” فاطمه پاره‌ی تن من است.”

***************************

 

مردی عرب دید زنی تنها توی بیابان ایستاده، رفت جلو، پرسید:” تو چه کسی هستی!؟”

زن گفت:” و قل سلام‌فسوف تعلموم.”

پرسید:” این‌جا چه‌کار می‌کنی!؟”

گفت:” من یهد‌ الله فلامضل‌ له”

رساندش به اولین کاروان سر راه. پرسید:” کسی را توی این کاروان می‌شناسی!؟”

گفت:” یا داوود! إنا جعلناک خلیفته فی‌الارض… و ما محمد إلا رسول… یا یحیی خذالکتاب… یا موسی إنی أنا الله… .”

چهارنفر آمدند. به آن‌ها گفت:” یا ابت إستأجره.”

آن‌ها هم به مرد عرب پاداشی دادند. زن گفت:” والله یضاعف لمن یشاء.”

پول بیشتری دادند به او. مرد پرسید:” این زن چه نسبتی با شما دارد!؟”

یکی از آن چهارتا گفت:” این مادر ما فضه، کنیز حضرت زهراست.

بیست سال است که حرف نزده مگر با قرآن.”

***************************

 

بعد از رفتن پیامبر گریه می‌کرد، زیاد. مردم مدینه گفتند:” خسته شدیم، به فاطمه بگو یا روز گریه کند یا شب.” علی سایبان زد برایش نزدیک بقیع. بیرون شهر. شده بود بیت‌الاحزان.

بعد از رفتن دختر پیامبر گریه کردند، نه زیاد. مردم مدینه گفتند:” پیامبرمان همین یک دختر را داشت. تشییع جنازه‌اش که نبودیم، قبرش را بگویید کجاست!؟”

***************************

 

بدون جنگ زمین فدک رسید به مسلمان‌ها، آیه آمد:” از آن ‌چه خدا به تو بخشیده؛ حق خویشانت را بده.” پیامبر زمین را بخشید به دخترش. ابوبکر را که خلیفه کردند، فدک را گرفت. فاطمه رفت پیش او. گفت:” چرا چیزی را که پدرم به من بخشیده از من گرفتید!؟”

ابوبکر جواب داد:” اگر مالکی، شاهد بیاور.”

علی و ام‌ایمن شهادت دادند.

خلیفه نامه نوشت:” فدک مال فاطمه است.”

عمر آمد. نامه را که دید، داد زد:” این زمین غنیمت مسلمان‌هاست، در ثانی علی از این ماجرا سود می‌برد، شهادتش قبول نیست، ام‌ایمن هم زن است، شهاد یک زن کافی نیست.”

عمر نامه را به زور گرفت، پاره کرد، بعد هم کاری کرد که فاطمه تا آخر عمر حاضر نشد حتا نگاهش کند.

***************************

 

فدک را از دختر پیامبر گرفتند. عمر و ابوبکر و دختران‌شان می‌گفتند از پیامبر شنیده‌اند:” ما پیامبران ارثی از خود نمی‌گذاریم، هر چه باقی می‌ماند از ما، صدقه است.”

زمان خلیفه‌ی سوم. سهمیه‌ی بیت‌المال زنان پیامبر را کم کردند. عایشه و حفصه گفتند:” با ارثی که از پیامبر به ما می‌رسد، مستمری‌مان را زیاد کنید.”

عثمان تکیه داده بود. این حرف را که شنید، راست نشست، گفت:” این شما نبودید که به فاطمه گفتید: النبی لایورث؟”

دو نفری سرشان را انداختند زیر، رفتند.

***************************

 

آمدند در خانه‌ی علی. می‌خواستند به زور از او برای خلافت ابوبکر بیعت بگیرند.

فاطمه گفت:” راضی نیستم بی‌اجازه‌ی من بیایید تو.” برگشتند، عمر عصبانی شد:” این کارها به زن نیامده، چوب بیاورید خانه‌اش را آتش بزنید”

بعد هم داد زد:” علی اگر از خانه بیرون نیایی و با جانشین رسول‌ خدا بیعت نکنی، خانه‌ات را آتش می‌زنم.” فاطمه بلند شد، رفت پشت در، گفت:” با ما چه کار داری!؟”

عمر انگار که حرف دختر رسول ‌خدا را نشنیده باشد، فقط داد می‌زد:” آتش بیاورید.”

***************************

 

هیزم به دست، ایستاده بود پشت در خانه‌ی فاطمه صورتش سثرخ شده بود. فریاد می‌کشید:” علی باید هر چه بقیه‌ی مسلمانان قبول کردند، قبول کنی.”

فاطمه از پشت در گفت:”می‌خواهی این خانه را بسوزانی؟”

-بله که می‌سوزانیم… .

– حتی اگر بدانی دختر و فرزندان پیامبر در این خانه‌اند

– باز هم هیچ فرقی نمی‌کند.

***************************

 

علی نشسته بود کنار بستر پیامبر، صحبت‌های او را می‌شنید:” علی‌جان! دستانت را می‌بندند… . صبر می‌کنی!؟”

– بله یا رسول‌الله!

علی‌جان! خانه نشینت می‌کنند… صبر می‌کنی

– بله یا رسول‌الله!

علی گفت:” حتی اگر فاطمه‌ام را اذیت کردند و کتک زدند!؟”

پیامبر گفت:” علی‌جان! آن‌جا هم صبر کن.”

وقتی عمر با لگد در را باز کرد، آمد تو. علی یقه‌اش را گرفت، کوبیدش روی زمین. محکم گلویش را گرفت؛ داشت خفه می‌شد که رهایش کرد. گفت:” فقط به خاطر پیامبر کاری نمی‌کنم، چون سفارش کرد صبر کنم.”

***************************

 

شب می‌نشست روی قاطر. حسن و حسین هم به دنبالش. علی هم از جلو. می‌رفتند خانه‌ی اهل مدینه. فاطمه حرف‌های پیامبر را یادشان می‌آورد. از غدیر، برای آن‌ها که بودند، می‌گفت. دست دراز می‌کرد، کمک بگیرد برای ولایت بعد از پدرش. هیچ‌کدام اما گوش نمی‌دادند. از یکی که نا‌امید می‌شد می‌رفت در خانه‌ی دیگری. یک‌یک انصار و مهاجرین را دید. حدیث گفت، برای هر کدام دلیل آورد. فقط چهارنفر، قبول کردند علی حق است.

***************************

 

روز فتح مکه. پیامبر همه را بخشیده بود، خون هبارین اسود را اما مباح کرد. هبار نیزه‌ای پرتاب کرده بود، زینب، دختر رسول‌ خدا ترسید، جنینش سقط شد.

سه سال بعد از فتح مکه. پیامبر، تازه از بین همه رفته بود. قنفذ به زور وارد خانه‌ی دختر رسول ‌خدا شد. با لگد فاطمه را بین در و دیوار زخمی کرد. جنینش سقط شد. خلیفه خودش را به بی‌خیالی زده بود.

***************************

 

روزهای آخر عمر فاطمه بود. غسل کرد. لباس تمیز پوشید. نشست رو به قبله. دست‌هایش را بلند کرد به دعا طرف آسمان.

جبرئیل فردای قیامت از تو خواهد پرسید:” چه می‌خواهی؟”

خواهی گفت:” آمرزش شیعیانم.”

ببخشیدم‌شان.

– آمرزش شیعیان فرزندانم.

آن‌ها را هم بخشیدم.

– و شیعیان شیعیانم را هم… .

– هر کسی را که پیوندی با تو داشته باشد، آمرزیدم.

 

***************************

 

با ناراحتی گفت:” وقتی من از دنیا رفتم، به رسم عرب جنازه‌ام را روی تخته حمل نکنید، حجم بدنم معلوم می‌شود.”

اسماء گفت:” چشم خانم هر جور شما بفرمایید. حبشه که بودم، مرده‌های‌شان را داخل تابوت می‌گذاشتند و روی آن را می‌پوشاندند.”

بعد از رفتن پیامبر کسی خنده‌ی فاطمه ر ندیده بود. آن روز اما تبسم کرد. اولین تابوتی که حجم بدن را می‌پوشاند، تابوت فاطمه بود.

***************************

 

علی به بچه‌ها گفت:” مواظب باشید صدای گریه‌تان بلند نشود.”

خودش اما بیش‌تر از همه بی‌تابی می‌کرد. اسماء آب ریخت، او فاطمه‌اش را غسل داد.

– ام کلثوم! زینب! سکینه! فضه! حسن! حسین! بیایید با مادرتان خداحافظی کنید که دیدار بعدی توی بهشت است.

بچه‌ها سرشان را گذاشتند روی سینه‌ی مادر شروع کردند به گریه. در همین لحظه دست‌های فاطمه از کفن بیرون آمد و ناله‌ی پر مهرش شنیده شد؛ حسن و حسین را در بغل گرفت.

از آسمان ندا آمد:” یا علی! بچه‌ها را از مادرشان جدا کن. ملائکه‌ی آسمان‌ها به گریه درآمدند… .”

***************************

 

پیامبر نشسته بود بین عده‌ای. گفت:” حذر کنید از روزی که علی با پیراهن زرد و شمشیر برهنه روی مرکب گلی نشسته باشد.”

می‌خواستند با شکافتن قبرهای بقیع، قبر فاطمه را پیدا کنند، بر بدن او نماز بخوانند. خبر به علی رسید. لباس زردش را پوشید. با ذوالفقار برهنه رفت روی دیوار شکسته بقیع نشست. گفت:” حتی اگر یک سنگ را جابه‌جا کنید، یکی از شما را زنده نخواهم گذاشت.”

***************************

 

فرزند فاطمه اما، می‌آید. روز از همین روزها. اگر حتا ساعتی به پایان جهان مانده باشد. ظهور می‌کند در مکه. می‌آید. در مدینه. قبر دشمنان مادرش را می‌شکافد. آن‌ها را بیرون می‌آورد چون گفته شده:” موقع ظهور او خوب‌ترین‌ها و بدترین‌ها رجعت می‌کنند.

می‌بنددشان به درخت. درخت سبز می‌شود. بعضی‌ها می‌گویند این معجزه‌ی آن‌هاست. از فرزند فاطمه برمی‌گردند، او اما دشمنان مادر را سیلی می‌زند. همه‌ی انتقام مادرش را می‌گیرد.

فرزند فاطمه می‌آید. روزی از همین روزها… .

 

 

برگرفته از کتاب « مادر آفتاب » از مجموعه کتب ۱۴ خورشید و یک آفتاب

 ————————————————————

توجه : این متون در برگه های ” ابر و باد” یا “تذهیب” متناسب برای ایام ولادت یا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها جهت نصب در مسجد ،  پایگاه بسیج ، دانشگاه ، اداره و یا … می باشد.

**منبرک**