خانه / بایگانی برچسب: شهید رفیعی

بایگانی برچسب: شهید رفیعی

مزار شهیدی که دیگر گمنام نیست

(به بهانه ۱۲ اسفند، سالروز شهادت قائم مقام لشگر ۵ نصر، شهید ابوالفضل رفیعی)

تابستان امسال بود که هویت بدن نازنین شهید ابوالفضل رفیعی که در دانشگاه فردوسی آرام گرفته‌اند با آزمایش DNA مشخص شد. افتخار بزرگی برای جامعه‌ی دانشگاهی خصوصا دانشگاه فردوسی است که قائم مقام لشگر ۵ نصر، یکی از شهدای این دانشگاه باشد.

۱۲ اسفندماه، سالگرد شهادت این روحانی مجاهد و سردار سرافراز بود. یکی از ویژگی‌های این شهید این بود که ایشان را ابوفاضل صدا می‌کردند؛ از بس فضیلت داشت، از بس همه چیزش کامل بود؛ اخلاقش اخلاق فوق العاده‌ای بود. هرچه فضیلت به ذهن یک انسان می‌آمد در شهید بزرگوار جمع شده بود. مثل چنین روزی هم بود که بی‌سیم‌چی ایشان می‌گوید در محاصره قرار گرفتیم. من پیش ایشان آمدم و گفتم شما فرمانده هستید؛ یک فکری بکنید، باید چکار انجام دهیم؟ داریم به اسارت درمی‌آییم.

ایشان یک جمله گفتند: «همان اسلامی که در آن شهادت هست، در آن اسارت هم هست. اگر اسیر شدیم مانعی ندارد، رمز عملیات یا فاطمه الزهراء (س) است. به حضرت زهرا متوسل می‌شویم؛ چه اسارت چه شهادت…

در همین لحظات بود که ترکشی به ایشان اصابت کرد. ایشان به زمین خوردند و به شهادت رسیدند.

عطر حضور شهید

شهید رفیعی

دانشگاه فردوسی مشهد، میزبان و در واقع میهمان ۲ شهید گمنام است که همچون نگینی، به دانشگاه روشنی می بخشند.

شب گذشته اعلام شد که یکی از این دو شهید عزیز شناسایی شده اند و پیکر شریف یکی از این شهدا، متعلق به سردار بزرگ استان خراسان، شهید «حجت الاسلام  ابوالفضل رفیعی سیج» است؛ جانشین فرمانده لشکر ۵ نصر .

 دو شب پیش از این، خواب این دو شهید را دیدم. بر سر مزار، با این دو شهید مشغول صحبت بودیم که یکی از آنها فرمودند: زیاد دور نیست… بعدا می فهمید ما که هستیم… .

 

داستانک:

شهید ابوالفضل رفیعی، عاشق قمر بنی هاشم (علیه السلام) بود و عشقش به مولا از چشم هیچکس پنهان نبود.

اهل جبهه او را خوب می شناختند. او را و آرزوی دیرینه اش را.

همیشه به دوستانش می گفت: «آرزو دارم روزی برسد که در کنار نهر علقمه وضو بگیرم و نمازی بخوانم».

رزمنده ها اسمش را گذاشته بودند ابوفاضل.

بچه های جبهه به رابطه عاشقانه او با مولا می اندیشیدند و او به نهر علقمه، وضو و نماز… .

 روز پیش از عملیات خیبر بود که به همراه بچه های اطلاعات-عملیات روانه فرات شد تا منطقه را شناسایی کند. وقتی برگشت، شور و شعف تمام وجودش را در برگرفته بود و روی پا بند نمی شد.

حالت کسی را داشت که بعد از سالها به مرادش رسیده باشد.

لبخند روی لبانش شکفته بود.

می گفت: «پس از سالها به آرزویم رسیدم. در کنار فرات وضو ساختم و دو رکعت نماز به جای آوردم».

و همین مقدار را برای دوستان تعریف کرد.

بیش از این دیگر چیزی نگفت. کسی هم دیگر از او چیزی نپرسید.

هیچکس نمی دانست در قنوتش کدامین دعا را زمزمه کرده بود و بعد از نماز، از آقا ابوالفضل (علیه السلام) چه خواسته بود که درست سه روز بعد، وقتی که هنوز خیبر ادامه داشت، سردار سراپا عشق شد و با وضوی خونی که گرفت، به مولایش اقتدا کرد و برای همیشه به سجده رفت… .

 

پیش از این، سنگ مزاری به عنوان یادبود برای ایشان در بهشت رضا مشهد گذاشته شده بود که اکنون پیکر مطهر ایشان در دانشگاه فردوسی آرام گرفته است.

**منبرک**