خانه / بایگانی برچسب: ولادت امام کاظم ع

بایگانی برچسب: ولادت امام کاظم ع

ثروتمند پابرهنه

         (به بهانه میلاد امام کاظم علیه السلام )

3810253_519

داستانک :

صداى ساز و آواز بلند بود. هرکس که از نزدیک آن خانه مى‏گذشت، مى‏توانست حدس بزند که در درون خانه چه خبرهاست؟ بساط عشرت و مى‏گسارى پهن بود و جام «مى» بود که پیاپى نوشیده مى‏شد. کنیزک خدمتکار درون خانه را جاروب زده و خاکروبه‏ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود تا آنها را در کنارى بریزد. در همین لحظه مردى که آثار عبادت زیاد از چهره‏اش نمایان بود و پیشانى‏اش از سجده‏هاى طولانى حکایت مى‏کرد از آنجا مى‏گذشت، از آن کنیزک پرسید:

 «صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟».

– آزاد.

– معلوم است که آزاد است. اگر بنده مى‏بود پرواى صاحب و مالک و خداوندگار خویش را مى‏داشت و این بساط را پهن نمى‏کرد.

ردوبدل شدن این سخنان بین کنیزک و آن مرد موجب شد که کنیزک مکث زیادترى در بیرون خانه بکند. هنگامى که به خانه برگشت اربابش پرسید: «چرا این قدر دیگر آمدى؟».

کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت: «مردى با چنین وضع و هیئت مى‏گذشت و چنان پرسشى کرد و من چنین پاسخى دادم.»

شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد. مخصوصا آن جمله (اگر بنده مى‏بود از صاحب اختیار خود پروا مى‏کرد) مثل تیر بر قلبش نشست. بى اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد. با پاى برهنه به دنبال گوینده سخن رفت. دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نبود رساند. به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد، و دیگر به افتخار آن روز که با پاى برهنه به شرف توبه نائل آمده بود کفش به پا نکرد. او که تا آن روز به «بشربن حارث بن عبد الرحمن مروزى» معروف بود، از آن به بعد لقب «الحافى» یعنى «پابرهنه» یافت و به «بشر حافى» معروف و مشهور گشت. تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند، دیگر گرد گناه نگشت. تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود، از آن به بعد در سلک مردان پرهیزکار و خداپرست درآمد.

منبع : مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهرى (داستان راستان)، جلد ‏۱۸، صفحه ۲۸۶

۲۰ داستان کوتاه از زندگی امام کاظم علیه السلام

توجه : این متون در برگه های «ابر و باد» یا «تذهیب»  متناسب برای ایام ولادت و شهادت امام کاظم علیه السلام  جهت نصب در مسجد ،  پایگاه بسیج ، دانشگاه ، اداره و یا … می باشد

نکته : از آنجا که ۷ صفر سالروز ولادت امام کاظم علیه السلام و ارتحال آیت الله مرعشی نجفی در یک روز است   لذا از هر کدام از دو بزرگوار ۱۵ داستان در مسجد نصب می شود.

***

حال خلیفه روز به روز بدتر می‌شد، پزشکان هم از معالجه‌اش عاجز!

گفتند:

” موسی‌بن‌جعفر را بیاورید.  اگر دعا کند خدا شفایش می‌دهد.”

به امام خبر دادند.

همین طور که می‌آمد زیر لب دعا می‌کرد. وقتی رسید حال خلیفه بهتر شده بود. پرسیدند:

“چه دعایی بود؟”

ـ گفتم خدایا او را به خاطر گناه خودش بیمار کرده‌ای، به خاطر بندگی و عبادت من شفا بده!

***

 

مرد فقیر را که دید، نشست کنارش توی خرابه. گفت:

“کاری داری بگو برایت انجام دهم.”

ـ شما امامید، نشسته‌اید توی خرابه؟

نگاهش کرد، گفت:

“پدرمان که یکی است. پس برادریم! شهرمان هم که یکی است. پس همسایه‌ایم! خدامان هم که یکی است. پس بنده‌ایم! چرا ننشینم؟”

***

ادامه نوشته »

**منبرک**