عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَمَّا دَعَا نُوحٌ ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى قَوْمِهِ أَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یَا نُوحُ … اذْکُرْنِی فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبَ مَا أَکُونُ إِلَى الْعَبْدِ إِذَا کَانَ فِی إِحْدَاهُنَّ …اذْکُرْنِی إِذَا کُنْتَ مَعَ امْرَأَهٍ خَالِیاً لَیْسَ مَعَکُمَا أَحَدٌ [ الخصال، جلد ۱، صفحه: ۱۳۲]
حضرت باقر- علیه السّلام- فرمود:
پس از اینکه نوح درباره امتش نفرین کرد شیطان آمد و گفت… مرا در سه جا یاد کن که در این سه مورد من از هر وقت به انسان نزدیکترم:
۳٫ موقعیکه با زن نامحرمى خلوت کرده ای
فرق نمی کند که این خلوت کردن به صورت حضوری باشد یا غیره
( به عنوان مثال کسی که پشت رایانه نشسته و داخل اینترنت است . با یک کلید می تواند بدترین صحنه ها را ببیند و یا کسی که در منزل ماهواره دارد . با فشار دادن یک دکمه ی کنترل پست ترین مناظر قابل دیدن است )
و یا فرق نمی کند که آن نامحرم آشنا باشد یا غریبه
( چه دختر خاله و پسر خاله باشند چه غریبه)
و یا فرق نمی کند که در منزل تنها باشد ؛یا محل کار
( چه در اتاقی تنها در اداره و یا مطب و چه در مغازه )
داستانک:
در میان بنى اسرائیل عابدى بود بنام” برصیصا” که زمانى طولانى عبادت کرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانى را نزد او مىآوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مىیافتند، روزى زن جوانى را از یک خانواده با شخصیت به وسیله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا یابد.
شیطان در اینجا به وسوسه گرى مشغول شد، و آن قدر صحنه را در نظر او زینت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز کرد!
چیزى نگذشت که معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا که گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیمتر است) زن را به قتل رسانید، و در گوشهاى از بیابان دفن کرد!
برادرانش از این ماجرا با خبر شدند که مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکى زده، این خبر در تمام شهر پیچید، و به گوش امیر رسید، او با گروهى از مردم حرکت کرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامى که جنایات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فرو کشیدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بیاویزند
هنگامى که بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شیطان در نظرش مجسم شد، گفت: من بودم که تو را به این روز افکندم! و اگر آنچه را مىگویم اطاعت کنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد!
عابد گفت چه کنم؟ گفت: تنها یک سجده براى من کن کافى است!
عابد گفت: در این حالتى که مىبینى توانایى ندارم، شیطان گفت: اشارهاى کفایت مىکند، عابد با گوشه چشم، یا با دست خود، اشارهاى کرد و سجده به شیطان آورد و در دم جان سپرد و کافر از دنیا رفت! [تفسیر نمونه، جلد ۲۳، صفحه: ۵۴۵]