فَمَن تَطَوَّعَ خَیرْا فَهُوَ خَیرْ لَّهُ
هر کس کار خیر را با رغبت انجام دهد ؛ به نفع خود اوست [بقره ۱۸۴]
داستان:
روزگاری بنّای پیری، خسته از کار و گذشت ایامی چند… بر آن شد که خود را بازنشسته کرده و باقی عمر خود را استراحت کند.
به همین منظور یک روز با صاحب کار خود سر صحبت را باز کرد و درد دل خویش را باز گفت.
سرانجام صاحب کار به بنّا گفت؛ تنها با یک شرط با تصمیم تو موافقت میکنم و آن شرط این است که به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیری.
بنّای پیر با ناراحتی بسیار و درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود، شرط را پذیرفت.
چون ساخت این خانه برخلاف میل باطنیاش بود چندان دل و دماغ کار کردن نداشت. برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با سرعت و بی دقتی تمام به ساخت خانه مشغول شد تا هر چه زودتر خانه را تمام کرده و به بازنشسته شود.
ساخت خانه با سرعت بسیار تمام شد. بنّای پیر نفسی کشید و به سوی صاحب کار خود رفت تا اتمام ساخت خانه را به او اطلاع دهد.
صاحب کار دانا، برای دریافت کلید و دیدن بنای تمام شده به سوی آخرین خانهای که بنّای پیر ساخته بود رفت.
او از بنّا پرسید؛ آیا از ساخت این خانه راضی هستی؟ آیا آن را دوست داری؟
بنّا که میخواست هر چه زودتر از شر این شرط خلاص شود، گفت؛ بله آقا، این خانه بسیار زیبا و عالی ساخته شده است و کلید خانه را به صاحب کار خود تحویل داد.
صاحب کار کلید را دوباره به بنّا بازگرداند و گفت: حال که از خانه راضی هستی، این خانه هدیه تو است. هدیهای از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری خوب!
بنّای پیر، یکه خورد و بسیار شرمنده شد…
چرا که، اگر او میدانست، خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد. و از تمام مهارتی که داشت برای ساختن و هر چه زیباتر شدن آن استفاده می کرد. یعنی به گونه که الان ساخته بود، هرگز نمیساخت
جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید